🔴 لیبی، کشوری با توان موشکی و هسته ای بالا بود و بیشترین منابع نفتی قاره آفریقا رو در اختیار داشت!
1⃣ لیبی رو تحریم کردن و گفتند مذاکره هستهای کنیم!
2⃣ مذاکره هسته ای کردند و کل توان هسته ای لیبی از دست رفت!
3⃣ آمریکا بازی درآورد و از توافق هسته ای با لیبی خارج شد؛
4⃣ بعد از خروج آمریکا از توافق تحریم ها شدت بیشتری گرفت.
5⃣ قذافی به دامن اروپا پناه برد و توافق مالی کردند و کانال مالی زدند.
6⃣ اقتصاد لیبی تحت سیطره اروپا کاملا ورشکست و نابود شد!
7⃣ اروپا بعد نابودی اقتصاد لیبی از توافق خارج شد و اموال لیبی رو مصادره کرد!
8⃣ مردم که بشدت تحت فشار مالی بودن برای اعتراض به سیاست دولت قذافی به خیابان آمدند (بهار عربی)
9⃣ نیروهای وابسته آمریکایی وارد جریان اعتراض مردمی شدند و جریان رو در دست گرفتن، اروپا هم با بمباران هوایی، ارتش لیبی را در هم شکست!
0⃣1⃣ قذافی سرنگون شد و لیبی بصورت غیر رسمی تجزیه و قسمتی از آن هم تحت سلطه داعش قرار گرفت، اکنون نفت لیبی با کمترین قیمت در اختیار شرکتهای آمریکایی و اروپایی است!!!
+ واقعا عجب سناریوی آشنایی !
@Dost_an
4.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴افشاگری عجیب و جنجالی
🔻مجری برنامه ثریا :
"بعد از ابراز همدردی با مردم مستاجر، از طرف وزارت ... با من تماس گرفتن و گفتن حاضریم به شما یک واحد مسکونی در شهرک اکباتان بدیم، سی درصد نقد و مابقی قسطی"!
فقط اونجاش که نماینده وزیر میگه "این خونه #حق شماست، #خیلیها از این خونهها گرفتن"!
🔥 #سرطان_اصلاحات
15.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من که توی سیاهی ها از همه رو سیاه ترم 😢
🇮🇷کانال دوست🇮🇷
📸 تصویری تازه منتشر شده از سوله یگان سایبری سازمان مجاهدین خلق_آلبانی
صادق فرامرزی به بهانه انتشار این عکس نوشت:
🔹این عکس من را ساخت... این پیرمرد و پیرزن های چروک برداشته پشت سیستم هایی ردیف شدهاند و احتمالا در مهمترین حالت ممکن یا سعی بر ترند کردن یک هشتگ توئیتری علیه جمهوری اسلامی دارند یا در حال کامنت کردن فحش هایی رکیک به رژیم مرتجع آخوندی خونخوار (و...) هستند
روزی روزگاری نه چندان دور، در کوچه پس کوچه های همین تهران سیانور به زیر زبان و هفتتیر به دست به دنبال سوژه ترور میرفتند، میکشتند و برخلاف "رفیق"هایشان کشته نمیشدند... در ناخودآگاهشان "برمیگردیم گل نسرین بچینیم" ژان لافیت را بازخوانی میکردند و به فصل انفجارش که میرسیدند با خود جامعه بیطبقه توحیدی را تصور میکردند... خشم بود و خشونت، کارخانه ای از تولید کینه علیه هر عمامه به سر و ریش در صورتی که احیانا درون مغازهاش عکسی از خمینی نصب کرده، چه شیرین میشد برایشان زمانیکه گلوله آخر را به مغز کاسبی طرفدار ارتجاع شلیک میکردند و با کسب امتیاز این مرحله به مرحله بعد مبارزه صعود میکردند... در ذهن سازمانیشان این حیات چریکی به هر چیز ختم میشد الا پیری، جوانی محض بود و پیروزی حتمی، فشنگ بود و باروت، سوژه ترور، بیانیه جدید و سخنرانی رهبر سازمان... آنها هیچوقت فکر نمیکردند در قفسی سیمانی، هزارها کیلومتر آنطرفتر، در آلبانی پیام دستبوسی برای شاهزاده پهلوی و کاسهلیسی برای دولت آمریکا بفرستند تا نهایتا بودجهای به دستشان برسد و یک ماه دیگر نیز زنده بمانند و کامنت و هشتگ بگذارند تا آخوندها بروند... آنها فکرش را هم نمیکردند، در بوم نقاشی ذهنشان هیچگاه چریک ها اینگونه چروک نمیشدند، از چگوارا به ترامپ نمیرسیدند، از عقیم سازمانی شدنشان اینچنین به آرزوی آبستن تفکرشان درون خاکی که روزی پا میگذاشتند. نمیماندند... در دنیای آنها ساعت به وقت عربستان تنظیم نمیشد، پایان قصه این حجم از حقارت نبود، فشنگ ها به هشتگ ها تقلیل پیدا نمیکرد... آنها فکر این زندگی سگی را هم نمیکردند!