eitaa logo
🇮🇷کانال دوست🇮🇷
1.6هزار دنبال‌کننده
33هزار عکس
28.3هزار ویدیو
86 فایل
🇮🇷از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است🇮🇷 موضوعات جالب رو براتون به اشتراک میذاریم... کپی مطالب با رضایت کامل میباشد😊 http://eitaa.com/joinchat/2150105099C9478d3116b گروه دورهمی دوست👆 @dost_an 📮ارتباط با ادمین : @Mim_Sad139
مشاهده در ایتا
دانلود
نحوه پختن تخم مرغ توسط آقایون😂😄 @Dost_an
🚨مهم #نشردهید هر کی این پیام میبینه لطفا همکاری کنه به آیدی که در عکس ذکر شده پیام بدید شماره های مد نظر و مهم نمایندگان رو ارسال میکنند و پیام مخالفت خود رو ارسال کنید. #نه_به_FATF 🇮🇷 @Dost_an
🇮🇷کانال دوست🇮🇷
🔴عضو فراکسیون امید مجلس: به عنوان نماینده مردم وظیفه خودم می‌دانم در «جام‌جهانی» حضور داشته باشم @
◾میخواد بره تابوی ورود زنان به ورزشگاه ها رو بشکنه و برگرده اما داره اشتباه میزنه! چون قاعدتا باید محل تابوشکنی تو ایران باشه که ورود زنان به ورزشگاه ها ممنوعه نه روسیه که ممنوعیتی از این بابت نداره! خانم سلحشوری لطفا دلیل بهتری بیارید برای خوشگذرانیتون! مردم رو ساده فرض نکنید! 💬 مجید قربانی @Dost_an
13.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹مسجد قدس که در زیر گنبد آن صخره ای است که پیامبر اکرم _صلی الله علیه و آله_ از روی آن به معراج رفت. ♦️این تصویر برای اولین بار پخش می‌شود @Dost_an
ترامپ به دست دادن محکم معروفه اما مکرون امروز چنان دست ترامپ روفشار داد که او بعد از ۲۹ ثانیه دستش رو کشید و جای انگشت مکرون موند. @Dost_an
مشورت حضرت سلیمان(ع) با خفاش بسیار جالب از دست ندید... چهارکس نزد سلیمان آمدند که هر یک حاجتی داشتند. ۱● یکی خورشید بود و گفت: ای پیغمبر، درحق من دعا کن که خداوند مسکنی دهد، مانند سایر مخلوقات، که پیوسته در شرق و غرب نباشم، سلیمان قبول کرد. ۲● دومی مار بود، عرض کرد یا سلیمان، در حق من از خداوند مسئلت نما که دست و پا به من کرامت کند مانند سایر حیوانات، که طاقت رفتن روی شکم ندارم، پس قبول کرد. ۳● سوم باد بود، گفت: یا نبی الله، خدا مرا به هر طرف می گرداند، و مرا بی آرام کرده، دعا کن تابه برکت دعای تو خداوند، مرا مهلت دهد، سلیمان گفت: روا باشد. ۴● چهارم آب بود، عرض کرد ای پیغمبر، خدا مرا سر گردان به اطراف جهان گردانیده و به هر سو می دواند و مقامی ندارم، در حق من از خدا مسئلت کن که مرا در ولایتی ساکن گرداند تا هر کس به من احتیاج دارد به نزد من آید، سلیمان قبول کرد. سلیمان امر به احضار تمام مرغان نمود، ضعیف ترین مرغان که او را خفاش گویند، حاضر شد و سلیمان چهار مطلب را با او مشورت کرد. و قصد آن حضرت این بود که معرفت و معنویت خفاش را بر مرغان معلوم نماید. خفاش گفت: ● یا نبی الله، اگر آفتاب یکجا قرار گیرد، شب را نتوان از روز امتیاز داد و فعل خداوند به مصلحت است و از جمله ی مصالح آن این است که به همه جا برود و هر رایحه ی بدی را پاک کند. ● اما آب، زندگانی هرچیز به او بستگی دارد، اگر در یک جا قرارگیرد، تمام خلایق در مساقات بعیده هلاک خواهند گردید. ● و اما مار، دشمن بنی آدم است اکنون که دست و پا ندارد، همه ی خلایق از او در بیم و هراسند و اگر دست و پا یابد، تمام مخلوقات را برطرف کند. ● اما باد، اگر نوزد خزان و بهاری معلوم نمی شود و حاصل ها نمی رسد باید به امر خدا به هر نبات و گیاهی بوزد. سلیمان اقوال را قبول نموده و به آنها گفت. آنگاه آن چهار کس دشمن خفاش گردیدند. ● آفتاب گفت: هر جا او را بیابم پر و بال او را می سوزانم. ● باد گفت: از هم پاره پاره اش می کنم. ● آب گفت: غرقش می کنم. ● مار گفت: به زهر کارش سازم. چون این چهار دشمن قوی از برای خفاش برخاستند، به درگاه احدیت بنالید، که من خلق ضعیفم و این تعصب از برای تو کشیدم در اصلاح امور بندگان تو، اکنون به این خصم عظیم چه کنم که تاب مقاومت آنها ندارم. خطاب از مصدر جلال الهی رسید که: @Dost_an 👈 هر که به ما توکل کند او را نگاه داریم و هر که امور خود را تفویض نماید پشت و پناه او باشیم... تو از برای مائی چگونه ازبرای تو نباشیم. خطاب رسید به خفاش که چنان تقدیر کردیم که: ۱● پرواز کردن تو در شب باشد تا از آفتاب به تو ضرری نرسد. ۲● باد را مَرکب تو قرار دادیم و تو را بر او مسلط کردیم، تا باد از دهانت بیرون نرود، پرواز نتوانی کرد. ٣● و فضله ی تو را زهر مار ساختیم، که اگر تا یک فرسخی بوی آن بشنود هلاک شود. @Dost_an ٤● و در حق آب چنان تقدیر کردیم که تو را به آن حاجتی نباشد، دو پستان در میان سینه ی تو آفریدیم تا همه سال پر از شیر شود، پس هر وقت تشنه شوی سر بر سینه ی خود گذار و آنچه خواهی بخور. تبارك الله احسنُ الخالقین ☝ هیچ خلقتی از خداوند را دست کم نگیریم که در آن حکمتی نهفته است... @Dost_an
از رنگ‌زدن جدول در خیابان‌های برزیل اندکی قبل از جام‌جهانی 2014 تا حضور در تیم ملی برزیل در جام جهانی 2018 روسیه! #گابریل_ژسوس #ناامید_نشید 💥 @Dost_an
گارانتی مثل دادگاه میمونه هر حرفی بزنی علیه آدم استفاده میکنن کافیه بگی فلان کارو کردم،میگن نباید میکردی به ما ربطی نداره😢😁 💥 @Dost_an
4.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنده گیری بزمجه (بزغاله‌مار) عظیم‌الجثه در یکی از خیابان‌های شهر مشهد!! ♨️ @Dost_an
🔷جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در تماس تلفنی اعتراض شدید خود را به علی لاریجانی نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی پیرامون تلاش مجلس مبنی بر تصویب لایحه الحاق ایران به کنوانسیون تامین مالی تروریسم اعلام کرد. 🔹 علاوه بر این، [دیشب] جلسه اضطراری جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با حضور لاریجانی برای بررسی این موضوع تشکیل شد. 🔹جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از لاریجانی خواسته است با حضور در این جلسه علت تلاش مجلس برای تصویب این لایحه را تشریح کند./خبرگزاری مهر ✅ @Dost_an
ما یه سری هم رفتیم تو یه موسسه خیریه که زندانی آزاد کنیم😊 گفتن برنامه‌تون چیه؟ گفتیم حفر گودال و تونل تا زیر سلول و آزادی زندانیان😌😌 با چوب دنبالمون کردن بیشورا😏😢 @Dost_an
🌷🌷🌷 رازمثلها بچه خمیره خدا کریمه @Dost_an هرگاه بخواهند بزرگی و مهربانی خداوند متعال را وصف کنند،این مثل را می آورند. تاجری بودعقیم. هرچه زن می گرفت بچه اش نمی شد و زنها را روی اصل نزاییدن با زور طلاق می داد. بعد از اینکه چند زن گرفت و طلاق داد، دختری را عقد کرد. این دختر مادری داشت آتشپاره و خیلی زرنگ. دختر که به خانه تاجر رفت یک هفته بعد از آن مادرش قدری خمیر درست کرد و روی شکم دخترش گذاشت و رویش پوست کشید و به دختر گفت:« هروقت که تاجر به خانه آمد به او بگو من بچه دار هستم.» دختر گفت:« مادرجان، من که بچه ندارم. تو قدری خمیر روی شکم من گذاشته ای. من چطور بگویم بچه دارم؟» مادرگفت:« نترس بچه خمیره، خدا کریمه» و هر طوری بود دختر را متقاعد کرد. تاجر که شب به خانه آمد، عیالش با شرم و حیا و با حالتی ترسان گفت:« تاجر باشی سلامت باشد،‌ من بچه دارم.» تاجر از این خبر خیلی شاد شد. مادر دختر هم در هر پانزده روز مقداری به خمیر اضافه می کرد و روی آن را با پوست دایره می پوشاند. به این ترتیب نه ماه و نه روز تمام شد و وقت فارغ شدن دختر رسید. مادر آمد پیش دخترش ماند و به تاجر گفت:« در خانواده ما رسم است بچه را خودمان می گیریم و ماما نمی آوریم تا حمام ده روز بچه را به پدرش نشان نمی دهیم.» تاجر قبول کرد. مادر دختر را خواباند وخمیر را از شکم اوباز کرد و به شکل بچه درست کرد و پهلوی دخترخواباند. دختر مرتب گریه می کرد و می گفت: بعد از تمام شدن این ده روز به تاجر چه خواهیم گفت؟» مادرش او را دلداری می داد و می گفت: « غصه نخور، بچه خمیره، خدا کریمه.» تا ده روز تمام شد. مادر دخترش را با بچه برداشت برد حمام. جلوی در حمام سگی آمد خمیر را در دهان گرفت و فرار کرد. در همان لحظه مادر هم سر رسید. دید که بچه خمیر را سگ می برد. داد و فریاد راه انداخت و از مردم استمداد طلبید و گفت:« نگذارید سگ بچه دخترم را ببرد.» مردم ریختند دیدند سگ بچه ای گریان را می برد. سگ را گیر آوردند و بچه را از سگ گرفتند و به مادرش دادند. و دختر هم دید پستانهایش شیر آمده. مادر دختر گفت: « دخترم ،هی به تو می گفتم غصه نخور بچه خمیره، خدا کریمه و تو باور نمی کردی.» مادر دختر بچه را در حمام شستشو دادند و به خانه تاجر که انتظار آمدن آنها را می کشید، بردند. تا رسیدند بچه را بغلش دادند و تاجر هم خیلی شاد و مسرور شد. 👇👇 @Dost_an