یه سلام میکنیم به اون پسری که ابروهاشو نخ کرده,
بعد تو سلفی زور میزنه اخم میکنه که قیافش مردونه شه😏
سلام اکور پکوری گوگولی موگولی نیناس ناس😁😁😂😂
@Dost_an
قدیما تو درس جغرافی بچه ها باید اسم کلی تالاب و دریاچه و رودخونه حفظ میکردن...
الان بحمدالله با تلاش شبانه روزی مسئولین دیگه چیزی نمونده، دو سه تا کویر مونده
که اونم تو امتحان نمیاد😐
😁 @Dost_an
تلخ ترین خاطره دوران بچگیم این بود:
بابام شلنگ بدست دنبالم میکرد و میگفت:
وایسا باهات کاری ندارم:)
پس چی میخوای پدر من؟
میخوای ازم بنزین بکشی😑😂😂
@Dost_an
طرف رفت کاندید ریاست جمهوری بشه، گفتن سواد داری؟
گفت: ای بابا، دیگه اینجور مملکت داری هم مگه سواد میخواد؟ 😂😂
@Dost_an
♦️توضیحات علیرضا فغانی درباره «یه بوس کوچولو»
🔹 علیرضا فغانی در حال بوسه فرستادن برای عزیزی آن سوی خط است. در صف داوران حاضر در جام جهانی که به تماشای مسابقه نشسته اند.
🔹 علیرضا درباره این تصویر می گوید:«داشتم با همسرم صحبت می کردم که دختر کوچولویم گوشی را گرفت و برایم بوس فرستاد. من هم که دلم برایش تنگ شده برایش بوسه ای فرستادم. فقط ماندم کی و از کجا این یک لحظه را شکار کرده است!»
@Dost_an
🔘 داستان کوتاه
#خودکرده_را_تدبیر_نیست
مردی در بیرون شهر آسیابی داشت. از هر کجا که گندم به طرف شهر حمل می گشت در آسیای او آرد می شد و درآمد خوبی داشت. روزی از روزها که سرش گرم کار بود یک غول بیابانی وارد آسیا شد و رفت در یک گوشه آسیا نشست و بنا کرد به آسیابان نگاه کردن.
آسیابان پرسید: اسم تو چیست؟ غول گفت: اسم تو چیست؟ آسیابان گفت: اسم من خودم است. غول گفت: اسم من هم، خودم است.
آسیابان هر چه کوشید و هر نیرنگی به کار برد که غول را از آسیا بیرون کند نتوانست و غول از جای خود تکان نخورد.
به ناچار آسیابان به دوست عاقل و با تدبیری که داشت مراجعه کرد و جریان را برای او گفت. رفیقش دستوری به او داد. آسیابان شادمان و خوشحال یه آسیا رسید و ظرفی پر از نفت در یک طرف آسیا گذاشت و یک ظرف نظیر آن، ولی پر از آب، در طرف دیگر.
یک قوطی کبریت پای آن ظرف گذاشت و قوطی کبریت دیگری پای ظرف دیگر و سپس آمد پای ظرف آب نشست و بنا کرد آب ها را به خود مالیدن. غول هم فورا بلند شد و پای ظرف نفت نشست و به خیال این که آسیابان نفت به خودش می مالد بنا کرد نفت ها را به خودش مالیدن تا آن که تمام شد. آن گاه آسیابان، کبریت را برداشت و آتش زد و آن را نزدیک لباس خود برد، ولی البته چون لباسش با آب خیس شده بود آتش نگرفت.
غول هم کبریتی را روشن کرد و نزدیک بدنش برد، اما چون تمامی بدنش به نفت آغشته شده بود فورا آتش گرفت و داد و فریاد به راه انداخت. غول های بیابانی که در آن حول و حوش بودند از صدای او خبر دار شدند و به آسیاب آمدند و سعی در خاموش کردن آتش کردند ولی چه فایده که نفت زیاد بود و خاموش نمی شد. ناچار از او پرسیدند: چه کسی این بلا را سر تو آورد؟ گفت: خودم و البته می دانید که مقصودش شخص آسیابان بود. غولها گفتند: چگونه می شود که خودت چنین بلایی را بر سر خودت بیاوری؟ غول ناله کنان گفت: خودم که نکردم خودم کردم. غولها گفتند: پس اگر خودت کرده ای تا چشمت کور بسوز که خودت کرده را تدبیر نیست. این را گفتند و برگشتند و غول سوخت و خاکستر شد.
@Dost_an
ثــروت💰 وزنــه است
و تـــقــوا نیرو.
به اندازهے نیرویتان🏋
وزنـه بلنــــــــد ڪـنید.
[مرحومآیتاللهحائریشیرازی]
╭┅──────┅╮
🇮🇷 @Dost_an
╰┅──────┅╯