فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آرایش_زیبایی
آموزش سر کردن #شال_روسری
خانوووماااا، اگر روسری کوچک زیر چادر میپوشید این مدل خیلی خشگله😊
با #ایده های #شیکپوشی ما جذابیت را بیشتر تجربه کنید. 😁
@Dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آرایش_زیبایی
آموزش سر کردن #شال_روسری
خانوووماااا، اگر روسری کوچک زیر چادر میپوشید این مدل خیلی خشگله😊
با #ایده های #شیکپوشی ما جذابیت را بیشتر تجربه کنید. 😁
@Dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آرایش_زیبایی
آموزش سر کردن #شال_روسری
خانوووماااا، اگر روسری کوچک زیر چادر میپوشید این مدل خیلی خشگله😊
با #ایده های #شیکپوشی ما جذابیت را بیشتر تجربه کنید. 😁
@Dost_an
هر روز، یک #شعر زیبا:
آمدهام، آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی زگناهم بده
ای حرمت ملجا درماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای حرمت ملجا درماندگان
دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
آغاز امامت شمس الشموس، انیس النفوس، امام الرئوف، السلطان علی ابن موسی الرضا(ع) تبریک و تهنیت باد...
@Dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این هم پسر آخوند
وداع آیت ا...لطفی کاشانی با پیکر فرزندش (شهید مدافع حرم)
❣ما این نوع آقازاده ها را دوست داریم، نه آقازاده های لوس، بی خاصیت و پرمدعا را
@Dost_an
🌸🍃🌸🍃
#دعا_از_سر_سيري
روزی نادرشاه برای زیارت امام رضا (علیه السلام) با ملازمان خود به حرم مطهر مشرف می شد.
سر راه خود شخصی را دید که اطراف صحن حرم نشسته بود.
به او گفت به چه منظور اینجا نشسته ای؟
گفت از امام رضا (علیه السلام) درخواستی دارم.
نادرشاه گفت هنوز نگرفته ای؟
زائر گفت نه.
نادرشاه گفت چند روز است که اینجایی؟
گفت سه روز.
نادرشاه گفت من می روم زیارت می کنم و ساعتی دیگر بر می گردم، چنانچه حاجت خود را از امام رضا (علیه السلام) نگرفته باشی، دستور می دهم گردنت را بزنند!
زائر دستپاچه و درمانده شد، اما ساعتی بعد که نادرشاه برگشت، او حاجتش را گرفته بود.
وقتی راز این مطلب را از نادرشاه پرسید، گفت تو این چند روز داشتی با امام رضا (علیه السلام) بازی می کردی و از سر سیری، حاجت خود را از ایشان طلب می کردی، به خاطر همین موفق نبودی.
@Dost_an
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ مى ﮔﻮﯾﺪ:
ﺍﺯ ﻫﺮ کسی ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ی ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮقع ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﺍﺯ ﻋﻘﺮﺏ ﺗﻮقع ﻣﺎﭺ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺑﻐﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺵ! ﺍﻻﻍ ﮐﺎﺭﺵ ﺟﻔﺘﮏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ
ﺳﮓ ﻫﻢ ﮔﺎهى ﮔﺎﺯ مى ﮔﯿﺮﺩ، ﮔﺎهى ﺩمى ﺗﮑﺎﻥ مى دهد.
ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﮑﻠﯿﻔﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ.
ﺣﺎﻻ تو هی ﺑﯿﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ مچ ﺑﮑﻦ ﺗﻮیِ ﮐﻮﺯﻩ یِ ﻋﺴﻞ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻧﺎﻧﺠﯿﺐ.
ﺭﺍﺳﺖ مى ﮔﻮﯾﺪ
ﺗﻮﻗﻌﺖ" ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻢ ﮐنى، ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻫﻢ ﮐﻢ مى ﺷﻮﻧﺪ
ﺭﺍحت تر ﻫﻢ ﺯﻧﺪگى مى كنى...
@Dost_an
🌸🍃🌸🍃
#سختگيري_بر_خانواده
رسول اکرم(ص):
"بدترین مردم کسى است که بر خانوادهاش سختگیر باشد "
گفتند اى رسول خدا!
سختگیرى بر خانواده چگونه است؟
پیامبر(ص) فرمودند:
مرد وقتى وارد خانه شود، همسرش از او هراسان و فرزندان از او گریزان شده، فرار کنند و چون بیرون رود همسرش شاد شود و خانوادهاش با یکدیگر انس گیرند!
@Dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوربین مخفی جدید آیدین
بلندگو گذاشتن و صدای شلیک واقعی پخش میکنن،
واکنش مردم خیلی باحاله 😂
@Dost_an
🔅🔅🔅🔆🔱🔆🔅🔅🔅
یکم طولانیه ولی مطمئنم لذت می برید از خوندن این متن👌👇
مثل خدا ستارالعیوب باشیم🙏
✨زماني در بچگي باغ انار بزرگی داشتيم، اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن .
اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذروندن بوديم!
بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه.
✨ بعد از نهار كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند.
دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!
با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی،
بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!
✨ غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!
پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون
✨ بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچه است اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت!
من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم!
كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه
هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی...
علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي انسانی جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره!
شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره!
كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...
@Dost_an