🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#شهدای_مدافع_حرم_و_حضرت_زهرا_(س)…
#شهید_سعید_سامانلو🌷
💠احترام زیادی برای سادات قائل بود و به من خیلی احترام میگذاشت؛
میگفت:
"سارا جان،من تو را با هدف از خدا گرفتم.تو ساداتی و میخواستم به واسطه ی ازدواج با تو با حضرت زهرا(س) محرم بشوم…!!
سعید عاشق حضرت زهرا(س) بود.
حتی در دست نوشته هایش می دیدم که وقتی با خدا گفت و گو می کند، اینگونه ابراز کرده بود که
:خدایا…!!!!
دوست دارم نحوه شهادت حضرت زهرا(س) را درک کنم…یاریم بده "
#شادی_روح_شهدا_صلوات🌷
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🕊| @dosteshahideman
🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
⚘﷽⚘
#کمی_مثل_شهدا
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت.
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
✍ بہ روایت همسر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی ؛
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@dosteshahideman
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
⚘﷽⚘
#فرازی_از_وصیتنامه
◈سعی کنید روضه حضرت زهرا(س)را هر ساله طبق سالهای قبل بگیرید...
نگذارید این چراغ خاموش شود زیرا برکت زندگی و خانه است...
#شهید_علی_امرایی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@dosteshahideman
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘
#مداحی_برای_حضرت_زهرا_س
پائیزسال شصت ویک بود.
باردیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم.
این بارنقل همه مجالس توسل ابراهیم به حضرت زهرا(س)بود.
هرجامیرفتیم حرف ازابراهیم بود.
خیلی ازبچههاداستانها وحماسه آفرینیهای اورادرعملیاتهاتعریف میکردند.
همه آنهاباتوسل به حضرت صدیقه طاهره (س)انجام شده بود.
به منطقه سوماررفتیم.
به هرسنگری سرمیزدیم،ازابراهیم میخواستندکه برای آنها مداحی کندوازحضرت زهرا(س)بخواند.
شب بود،ابراهیم درجمع بچههای یکی ازگردانهاشروع به مداحی کرد.
صدای ابراهیم به خاطرخستگی وطولانی شدن مجالس گرفته بود.
بعدازتمام شدن مراسم،یکی دونفرازرفقابا ابراهیم شوخی کردندوصدایش راتقلیدکردند، آنها چیزهایی گفتندکه اوخیلی ناراحت شد.
ابراهیم عصبانی شدوگفت:
من مهم نیستم،اینهامجلس حضرت راشوخی گرفتند،برای همین دیگرمداحی نمیکنم.
هرچه میگفتم:
حرف بچههاروبه دل نگیر،آقاابراهیم توکارخودت روبکن،امافایدهای نداشت.
آخرشب برگشتیم مقر،دوباره قسم خوردکه "دیگر مداحی نمی کنم.
قبل از اذان صبح حس کردم کسی دستم را تکان میدهد
چشمانم رابه سختی بازکردم.
ابراهیم بالای سرم بود.
من راصدازد وگفت:پاشو،الآن موقع اذانه.
بلند شدم.
باخودم گفتم:
این باباانگارنمیدونه خستگی یعنی چی؟
البته میدانستم که اوهرساعتی بخوابد،قبل ازاذان بیدارمیشودومشغول نماز.
ابراهیم بچههای دیگرراهم صدازد.
بعد هم اذان گفت ونمازجماعت صبح رابرپا کرد.
بعدازنمازابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعدهم مداحی حضرت زهرا(س)
اشعارزیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچهها راجاری کرد.
من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم ازهمه بیشترتعجب کردم،ولی چیزی نگفتم.
بعد ازخوردن صبحانه به همراه بچههابه سمت سوماربرگشتیم.
بین راه دائم درفکرکارهای عجیب اوبودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کردوگفت: میخواهی بپرسی بااینکه قسم خوردم،چراروضه خواندم؟
گفتم:خوب آره،شمادیشب قسم خوردی که... پریدتوحرفم وگفت:چیزی که میگویم تازندهام جایی نقل نکن.
بعدکمی مکث کردوادامه داد:دیشب خواب به چشمم نمیآمد.
امانیمههای شب کمی خوابم برد.
یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره (س)تشریف آوردندوگفتند:
نگو نمیخوانم،
ماتورا دوست داریم؛
هرکس گفت بخوان،تو هم بخوان...
دیگرگریه امان صحبت کردن به او نمیداد😭
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷🍃
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک سربند یا زهرا(س)
و دو #شهـــــــــــــــید
🌷| @dosteshahideman