eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
943 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🍃 😍 ✅شهادت ، مرگ انسان های زیرڪ و هوشیاراست ڪہ نمیگذارند این جان بہ مفتی از چنگشان در برود .👌❤️ 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📎 خاطرات شهید سه‌شنبه بود ،ساعت دو و بیست دقیقه، یک کوله داشت که هر وقت می‌خواست برود سفر از آن استفاده می‌کرد، آن سال از من خواسته بود که شال عزایی که دو ماه محرم و صفر روی شانه‌اش بود را نشویم، آن را همان‌طور همراه با چفیه در ساکش گذاشت‌، دو دست لباس هم بیشتر از من نخواست، برادر کوچکترش هم بود، موقع خداحافظی احساسی داشتم، می‌دانستم که دارد به جنگ می‌رود، سرش را انداخت پایین و از در خارج شد دیگر نتوانستم تحمل کنم یک‌باره به او گفتم: بایست تا با هم خداحافظی کنیم، دستش را گذاشت روی در و نگاهی عمیق به من کرد، دویدم به سمتش آینه قرآن را برداشتم و از زیر آن که ردش کردم به سمت ماشین رفت، وقتی رفت به سمت ماشین طاقت نیاوردم و با تشر گفتم: حسن برگرد من با تو روبوسی نکردم، برگشت، خواستم صورتش را ببوسم اجازه نداد، دست‌هایم را گذاشت روی صورتش و بعد روی سینه‌اش کشید و عقب رفت. اتفاقا هم‌رزمش بعد از شهادت به من گفت: که از حسن پرسیده: چطور با مادرت خداحافظی کردی؟ که جواب داده است: نگذاشتم صورتم را ببوسد، ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شود. 🌷شهید حسن قاسمی دانا🌷 راوی: مادر شهید @dosteshahideman ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
🕊🕊🕊🕊🕊 🕊🕊🕊🕊 🕊🕊🕊 🕊🕊 🕊 ◦✾❴عاشقانه هاے شهدایے❵❁◦: لِباسهایِ‌خونی‌اش‌راگذاشته‌بودندداخِلِ یِک‌کیسه‌یِ‌پلاستیڪی... روزِسوم‌کِه‌خانه‌خَلوت‌تَرشـد رَفتم‌ڪیسه‌راآوردم... خون‌هَم‌اگربِماندبویِ‌مُردارمیگیـرد! بااحتیاط‌گِره‌اش‌رابازڪردم‌و لِباسهاراآوردم‌بیـرون... بویِ‌عطرپیچیدتویِ‌خانه.. عطرِگلِ‌مـحمدی!عـطری‌کِه‌حَسـن‌میزد:)) ♥️💍 🕊| @dosteshahideman 🕊🕊 🕊🕊🕊 🕊🕊🕊🕊 🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞💞💞 💛قرارعاشقی💛 🍁صلوات خاصه امام رضا به نیابت از 🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک. ساعت هشت به وقت امام رضا😍😍😍 👇👇 @dosteshahideman 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✌️✌️✌️✌️👌👌👌👌👌👌👌👌👌 محسن حججی متولد۷۰ محمدحسین حدادیان متولد۷۴ امیرمحمد متولد۷۲ دقت دارید کار دست دهه هفتادی‌ها افتاده؟ کار دفاع از مردم و انقلاب را می‌گویم؛ یکی در سوریه سر می‌دهد تا داعش نزدیک مرزمان نشود؛ یکی در تهران شهید می‌شود تا امنیت به خطر نیفتد و یکی در راه خدمت به محرومان پر میکشد... 🌸 @dosteshahideman ✌️✌️✌️✌️👌👌👌👌👌👌👌👌
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ 📿 🌷 🌛یکی از آشنایان خواب شهید رو می بینه. او از شهید تقاضای شفاعت می کنه. شهید بهشون میگن: 👈«من نمی تونم شما رو شفاعت کنم. تنها وقتی می تونم شما رو شفاعت کنم که شما نماز بخونید و به اون توجه و عنایت داشته باشید،✅ هم چنین زبان هاتون رو نگه دارید. در غیر این صورت، هیچ کاری از دست من بر نمیاد.» 🙏 شادی روح شهید بزرگوار 🌸 @dosteshahideman ☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۴۲ #نویسنده مریم.ر _زهرا حالا چیکارکنم؟😢 _هیچی با مامان
۴۳ مریم.ر همه لباسهامو ریختم روی تختم👠👢👒👗👡 هرکدومو یبار پوشیدم و جلو آینه نگاه کردم😌 یه لباس سرسنگین انتخاب کردم تا فردا لحظه شماری میکردم . صبح جمعه شد خدایا شکرت که دارم به آرزوم میرسم😘❤️ بعدازظهرشد من برم آماده بشم رفتم جلو آینه همه لوازم آرایشمو آماده گذاشتم روی میزم💄👄💅 یکم کرم میزنم یکمم ریمل یه رژلب خیلی ملیح انتخاب میکنم و یکمشو میزنم دیگه بنظرم کافیه😊 شاید خانواده آقای منتظری نپسندن🤔 هرچی باشه اونا خیلی مذهبی هستند لباسمو پوشیدم هنوز نیم ساعت به اومدنشون مونده🙄 _مامان من چایی نمیارما دستم میلرزه هول میشم میریزم😐☕️ _باشه خودم میارم☺️ _مامان ببین خوبم من🙃 _ماه شدی😍 زنگمون به صدا دراومد ای وای اومدن😯 دوباره میرم جلوی آینه موهامو کامل میزارم داخل روسریم چندتا نفس عمیق میکشم صدای آسانسور اومد خدایا بر امید تو❤️ اول پدرشون اومو بعد مادرشون و بعدخواهرشون وبعد هم آقای منتظری با دیدنش چقد خوشحال شدم😊 مامانم میره چایی بیاره مادر و خواهر آقای منتظری زیر چشمی بهم نگاه میکنند پدر و براردم هم به اونا نگاه میکنند لحظات خیلی خوب و خوشی داشتیم😊 گفتیم و خندیدیم پدر آقای منتظری از دوران جبه و جنگش یکم گفت و همه اون خاطرات قشنگش☺️من به آقای منتظری یه نگاه کردم و اونم همزمان یه نگاه کوچیک به من کرد😊 اما یچیزی برام جای تعجب شد🤔 و اونم اینکه مادر آقای منتظری نگفتن که من و آقای منتظری بریم صحبت کنیم😢 نکنه خانوادش منو نپسندیدن😥 وقتی که خداحافظی کردیم من رفتم داخل اتاقم که لباسهامو عوض کنم که شنیدم پدرم گفت _خانوم اگه فردا زنگ زدند بگو جوابمون منفی ادامه دارد... 😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۴۳ #نویسنده مریم.ر همه لباسهامو ریختم روی تختم👠👢👒👗👡 هرکد
۴۴ مریم.ر از اتاق اومدم بیرون با تعحب گفتم _چرا منفی بابا؟؟؟😧 _باباجون مگه ندیدی اینا از این جانمازآبکِشها هستند اونا به ما نمیخورند _بابات راست میگه دخترم دیدی مادرش و دخترشونم چادری بودند تو که نمیتونی با اینا زندگی کنی _نه اینجوری نیست😥 اونا خیلی خوبن فقط چون یکم مذهبی هستند میگین نه؟ _تازه به غیراز اینکه خیلی مذهبی بودند میخواستند طبقه بالای خونشونو بدند به پسرشون مادر خوب نیست عروس نزدیک مادرشوهر باشه _آخه مامان آقای منتظری فعلا قدرت خرید خونه نداره حالا مگه چی میشه طبقه بالا بشینم _آخه مشکلشون چی بود؟😢 _مردم خوبی بودند اما مادر ما نمیتونیم با اینجور آدما وصلت کنیم پدرم بلند گفت _همین که گفتم دیگه حرف نباشه برادرم گفت _تو چرا اینقد اصرار داری نظرما عوض بشه؟😡 ما هرچی میگیم بخاطر خوشبختی خودته دیگه بسه خیلی ناراحت شدم😔 دراتاقمو بستم خدایا خودت همه چیو درست کن😭من دیگه قدرت ندارم من تنهایی نمیتونم خودت به فریادم برس😢‌ به روایت محمد... _مادر این دخترخانوم تو دانشگاهتون بود درسته؟ _بله . چطور بود؟😊 _دختر خوشگلی بود خیلیم با ادب بود اما... _اما چی؟ _ما و اونا باهم همکوف نبودیم خواهرم گفت _داداش نکنه ظاهرش دلتو برده😶 _استغفرالله _مادر مگه تو همیشه یه دختر محجبه و چادری نمیخواسی؟آخه اینا که اونجوری نبودند _محمد بابا ما اگه با این خانواده وصلت کنیم به مشکل میخوریم _اینقدر زود قضاوت نکنید اینجوری نیس این خانوم خیلی دخترخوبیه _داداش من بازم میگم نیلوفر خیلی بهتره . بیخود قرار خواستگاری را بهم زدی بنده خداها ناراحت شدند _تقصیر شماست که برای خودت بریدی و دوختی مردمو چشم به راه گذاشتی ‌ _هنوزم اگه بخوای زنگ میزنیم میگیم میخوایم بیایم خواستگاری؟داداش نیلوفر همون دختریه که همیشه میخواستیا _لا اله الا الله من میرم بخوابم شب بخیر باخودم فکرمیکنم خانواده من که زیاد موافق نیستن حتما خانواده اونا هم موافقت نمیکنند اما من کم نمیارم خدایا اگه من و خانوم کمالی باهم خوشبخت میشیم خودت راه برامون آسون کن بهم قدرت بده ادامه دارد.. 😍| @dosteshahideman
درخـاطرم روانہ شد و شب بخیر گفت گفتم که در نبود تـو شب ها بخیــر نیست #شبتون_شهدایی 🕊| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📆 امروز ‌یکشنبه ☀️ ۷ بهمن ۱۳۹۷ هجرے شمسے 🌙 ۲۰ جمادی‌الاول ۱۴۴۰ هجرے قمرے 🎄 ۲۷ ژانویه ۲۰۱۹ میلادے ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه: 🎗«یا ذَالْجَلالِ وَالْاِکْرام»🎗 🎗«ای صاحب جلال و بزرگواری»🎗 ☀️ روزتون منور به نگاه #شهید_محمود_رضا_بیضایے 🌤| @dosteshahideman
صبحِ من، خیر میشود از پسِ یک خنده‌‌ی تو... #سلام✋ #صبح_بخیر_علمـــــــدار 🕊| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزان بنا به دلایلی راضی به در گروه شهید بیضایے نیستم ولے فوروارد با آیدے ڪانال بدون مانع است. از مطالب کانال در با ذڪر اشڪالے ندارد. اجرتون با شهدا التماس دعــــــــا
⚘﷽⚘ ما حق است، به امان ندهید؛ ما را کرده تا ما را به درآورد، می‌خواهد را کند. 🌹| @dosteshahideman 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
⚘﷽⚘ هَرگز به تـو دستم نرسَد ماهِ بلنـدم انـدوهِ بزرگی است زمانی که نباشی . . .😔 🕊| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🍃بسمـ رب شهدا 🍃 ❤️🕊 روز22آبان ماه 1394 ساعت حدودا19 طبق عادات شبانه سرک کشیدن به سایت های خبری ناگهان چشمانم به خبری درخبرگزاری فارس  دوخته شد. خبری با این تیتر(محمد رضا دهقان به خیل شهدا پیوست) بماند که حال اون دقایق و لحظات وصف ناشدی بود😔😢 ای خدا چه حالی بود😭 خبر رو باز کردم تا مطمئن بشم مطمئن که شدم خوردم زمین از حال رفتم تا با آب زدن به صورتم سر حال شدم منگ بودم نمیفهمیدم واقعا شرایطو زنگ زدم به مصطفی گوشی رو که برداشت نتونستم صحبت کنم توی شک بودم مادرم گوشی رو ازم گرفتو جریانو برای مصطفی گفت و گوشی رو قطع کرد. چن دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد پاشو سریع بیا معراج محمدو آوردن اونجا😭😭😭 بالافاصله راه افتادم وسطای راه زنگ زدن که راه نمیدن نیا. من همونجا پیاده شدم از ماشین و تا خونه با حالی ک واقعا نمیتونم دیگ وصفش کنی تا خونه پیاده رفتم. اون شب تا صبح خواب توی چشمام نیومد  فردا صبح زود بدون هماهنگی راهی معراج شدیم تابوت رو کنار زدن جلو رفتم  دقیقا جایی که آخرین بار بوسه زده بودم بوسه زدم کنار رفتم و رفتم و رفت😭....... . : ‌گرفته شٖهر رنگِ گورهای دسته جمعی را  چنان ارواح ، در حالِ عبوریم از میانِ هم . . 🌹 🌹| @dosteshahideman 🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊🌹