1_20306444.mp3
13.99M
🎧🎧🎧
دوست شهیـــد من😍
خنده نکن، دلا رو دیوونه نکــن⭕️☺️
🎤🎤 #حسین_دانش
🌹| @dosteshahideman
🌻🌻☘🌻🌻☘🌻🌻☘🌻🌻
#نماز
🌷 #شهدا
#شهید_سیدعلی_حسینی
🎁هدیه اےتقدیم به امـامِ زمـان(عج)
🔹نمازهاے مستحبے زیاد مےخواند ،
ولے به خوندن دو رکعت خیلے مقید بود️.
همیشه بعد از نماز صبح با حالِ خاصے
مےخوندش...️ مےدونستم پشتِ هر
کارش حکمت و دلیلے نهفته ست.✅
براے همین یک بار ازش پرسیدم:
این نمازِ دو رکعتے که بعد از نماز صبح
مے خوانے ، چیه؟❗️❓
اول از جواب دادن طفره
رفت، اما اصرار که کردم ، گفت:
اگه قول بدےتو هم همیشه بخونی مےگم️...
وقتے قول دادم ،گفت: من هر روز این
دو رکعت نماز رو براے سلامتے و فرجِ
امـام زمـان (عج) مے خوانم...🌹
📚منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم۳
منزل حسینے صفحه ۴۴
🌛اللهم عجل لولیک الفرج🙏
🙏 شادی روح شهید بزرگوار #صلوات
🌱| @dosteshahideman
🌻🌻☘🌻🌻☘🌻🌻☘🌻🌻
⚘﷽⚘
✍️...یاد خدا را فراموش نکنید .
مرتب بسم الله بگویید.
با یاد و ذکر خدا و عمل برای رضای خدا خیلی از مسائل حل میشود.
🌹#شهید ابراهیم همت
🕊| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ✍️...یاد خدا را فراموش نکنید . مرتب بسم الله بگویید. با یاد و ذکر خدا و عمل برای رضای خدا خی
⚘﷽⚘
#خاطرات_شهدا 🌷
💠سردار خيبر
🌷اسفند ۱۳۶۲، تخت فلزی را از دل
کشوی #سردخانه بیرون کشیدند. تو با لب هایی که نداشتی لبخند زدی😊 و نور چراغهای 💡سردخانه، #چشم هایی را که نداشتی، اذیت کرد و بعد رو برگرداندی که همسرت را ببینی👀، با #صورتی که نداشتی و خواستی با دستت، دست سرد همسرت را بگیرى، با #دستی که نداشتی و اسمت را که فریاد می زد🗣؛ شنیدی، با گوش هایی که نداشتی😭
🌷و بعد زمزمه کردی «گریه نکن🚫 ....» اما او صدایت را نشنید🔇. از پا افتاد، ضجه زد😭 و با چادرش، چهره غمگینش را پوشاند تا #غریبه ها اشک هایش را نبینند. #حاج_ابراهیم_همت! سرت را گذاشتی، مجنون بماند که دلـ❤️ ما، تا ابد، در حسرت دوباره دیدن #چشم هایت بسوزد؟ که هی فرود آمدن گلوله توپ💥 را کنار موتوری🏍 که ترکش نشسته بودی در ذهنمان مرور کنیم
🌷و داغ مان هزار هزار بار تازه شود؟ که هی یادمان بیاید جای خالی #سرت را و دستت را و بادگیر سبز و عرقگیر عنابی ات را که #بوی_خون و خاکستر داشت؛ اما هنوز ته مانده ای از عطرت😌 به آن وفادار بود و نمی رفت🚫.
🌷آنها که از #خیبر برگشتند، گفتند: تو سفارش کرده بودی «یا همه، اینجا #شهید می شویم🕊 یا #مجنون را نگه می داریم.» و این جمله ات جان کلام عملیات خیبر بود👌 از زبان #تو که سردارش بودی، فرمانده لشکر #محمد_رسول_الله، نور✨ چشم همه #شهرضایی هایی که همشهری ات🏙 بودند.
#سردار_شهید_حاج_ابراهیم_همت
🌹| @dosteshahideman
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
⚘﷽⚘
چِشمانَت
قافیه است...!
نِگاهَت را
رَدیف کُن دَر نِگاهَم
تا بُلنَد تَرین
غَزَل زندگی ام
سُروده شود ...
#دوست_شهید_من
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
🌹| @dosteshahideman
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
😁😁😁 #طنز_جبهه
مثلا آموزش آبی خاکی می دیدیم. یکبار آمدیم بلایی را که دیگران سر ما آورده بودند سر بچه ها بیاوریم که نشد.
فکر می کردم لابد همین که خودم را زدم به مردن و غرق شدن، از چپ و راست وارد و ناوارد می ریزند توی آب و من را می کشند بیرون و بعد می فهمند که با همه زرنگیشان کلاه سرشان رفته است.
در یک نقطه ای از سد بنا کردم الکی زیر آب رفتن و بالا آمدن. دستم را به علامت کمک بالا بردم و خلاصه نقش بازی کردم. نخیر هیچکس گوشش بدهکار نیست.
جز یکی دو نفر که نزدیکم بودند. آنها هم مرا که با این وضع دیدند و فهمیده بودند الکیه شروع کردند دست تکان دادن: خداحافظ! اخوی شفاعت یادت نره😊
🌱| @dosteshahideman
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
1_17927780.mp3
8.67M
🎧🎧
#دلم_گرفته💔 ای رفیق
🎤🎤 #گرشا_رضائی
تقدیم به همه عزیزانی که #رفیق_شهید دارن💐💐
#بسیار_زیبا👌👌
🌹| @dosteshahideman
شهیدمحمودرضابیضایی_4.0.2.apk
5.58M
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
✨
✨
نرم افزار شهید محمـودرضـا بیضائی
شامل ؛ زندگینامه،خاطرات،تصاویر،فایل صوتی،کلیپ
🌱| @dosteshahideman
✨
✨
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهداشرمنده ایم🌹🌹😔😔😔
🌱| @dosteshahideman
🌷چند روزی بود که وضع مالیمون بد شده بود😔 بدهکاری هام به مردم آزارم میداد خجالت میکشیدم و لنگ ۷۰ هزار تومن پول بودم😞 یک روز داشتم کارهای خونه رو انجام میدادم که ناگهان یکی در خونه رو زد آقای عابدینی بود🙂 احوال پرسی کرد و بسته ای✉️ رو داد و رفت توی بسته دقیق۷۰ هزار تومن پول بود این درحالی بود که من به هیچکس نگفته بودم😕 شنیدم دوروز بعد رفت سوریه و دیگه برنگشت💔💔
#جاویدالاثر
#مدافعحرم
#شهیدعلیعابدینی🌹
@dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍃🍃🍁🍃🍃🍁🍃🍃🍁🍃
ماها چی خرج این مسافرخونه میکنیم؟😔
🌱| @dosteshahideman
🍁🍃🍃🍁🍃🍃🍁🍃🍃🍁🍃
تهران که بود، با ماشین خیلی این طرف و آن طرف میرفت؛ بقول همسر معززش، بیشتر عمرش توی ماشینش گذشته بود! گاهی که با هم بودیم نگرانش میشدم؛ دیده بودم که پشت فرمان، گوشیش چقدر زنگ میخورد؛ همهاش هم تماسهای کاری.
چند باری خیلی جدی به او گفتم پشت فرمان اینقدر با تلفن صحبت نکن؛ خطرناک است! ولی بخاطر ضرورتهای کاری انگار نمیشد؛ گاهی هم خیلی خسته و بیخواب بود اما ساعتهای زیادی پشت فرمان مینشست؛ با این همه، دقت رانندگیش خیلی خوب بود، خیلی.
من هیچوقت توی ماشینش احساس خطر نکردم؛ همیشه کمربندش بسته بود و با سرعت معقول میراند؛ لااقل دفعاتی را که با هم بودیم اینطور بود! یکی از همرزمانش میگوید: «من بستن کمربند را از محمودرضا یاد گرفتم؛ توی سوریه هم که رانندگی میکرد، تا مینشست کمربند را میبست؛ یکبار در سوریه به من گفت: محسن! میدانی چقدر مواظب بودهام که با تصادف نمیرم؟!»
#شهیدمحمود_رضا بیضائی🌷
@dosteshahideman