⚘﷽⚘
#بسیجی_بودن_یعنی تو اوج گمنامی کار کردن
یعنی هر جا نیاز بود بی سر و صدا بری و همونجا مشغول بشی.
یعنی پر فایده و کم هزینه
یعنی مثل محمود رضا، خستگی رو هم خسته کردن
🌺صبحتون شهداپسند🌺
#شهید_محمود_ رضا_بیضائی
🌿| @dosteshahideman
🌷🌷🌿🌿🌷🌷🌿🌿🌷🌷
⚘﷽⚘
یکی ازاعمالی که عمر رو طولانی میکند
👈پیامبراکرم حضرت محمد(ص)فرمودند:
ای فرزند آدم!
به پدر و مادرت نیکی کن و صلهرحم داشته باش تا خداوند، کارت را آسان و عمرت را طولانی بگرداند.
🌺| @dosteshahideman
🌷🌷🌿🌿🌷🌷🌿🌿🌷🌷
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
⚘﷽⚘
⁉️آیا کاری کردیم که شرمنده شهدا نباشیم؟
از خودتون سوال کنید!
☘| @dosteshahideman
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
هدایت شده از حرم
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
💠همراهان گرامی کانال
🌷ختم دسته جمعی ذکر ( یا عَلی ) به مناسبت عید غدیر در کانال برگزار میشود
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت تا آخر روز یکشنبه 27/ 5 / 1398
❇️به نیابت از امام زمان عج هدیه به امام علی علیه السلام
📣لطفا تعداد ذکر درخواستی خود را که می فرستید ،به آیدی زیر بفرمایید تا آمار در حرم مطهر ثبت شود
تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹
⬅️آیدی جهت پیام دادن برای شرکت در ختم دسته جمعی ذکر 👇👇
🆔 @ZZ3362
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ زیارت عاشورای امروز کانال #دوست_شهید_من به نیابت از شهید علی اصغر شنایی 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
زیارت عاشورای امروز
کانال #دوست_شهید_من
به نیابت از شهید محمدرضادهقان امیری
🌷| @dosteshahideman
4_5802966447185461733.mp3
6.07M
⚜ زیارت عاشورا ⚜
روز بیست وچهارم چله
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت ششم داستان دنباله دار #عاشقانه_ای_برای_تو: معامله . خیلی تعجب کرده بود ... ولی ساکت گ
⚘﷽⚘
قسمت هفتم داستان دنباله دار #عاشقانه_ای_برای_تو: زندگی مشترک
.
.
وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... .
به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ... جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ... ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... .
.
اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... .
.
اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود ... با محبت بهم نگاه می کرد ... اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می کرد من رو بخندونه ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ... .
از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می بارید ... .
.
شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم رو بردارم ... .
.
خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی تونی وارد خونه من بشی ... .
هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ...
.
چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب های قشنگ ببینی ... و رفت ... .
❤️| @dosteshahideman
1_43085615.mp3
11.2M
🎵 #صوت_شهدایی
✨میخوام امشب با
دوستای قدیمیم
هم سخن باشم
✨شاید من هم بتونم
عاقبت مثل شهیدا شم😔
🎤🎤 #سیدرضا #نریمانی
بسیار زیباس👌👌
🌷| @dosteshahideman