9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
📹 از کنار رنجهای رسول خدا ساده نگذریم!
◾️چطور مظلومیتهای امام حسین(ع) باید ذکر شود، اما مظلومیتهای پیامبر(ص) نباید ذکر بشود؟!
@dosteshahideman🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
🌷 رهبر انقلاب خطاب به خانواده شهدای مدافع حرم:
🔹 این جوانها با شوق، با التماس، با علاقهمندی، بلند شدند رفتند؛ این اخلاص است دیگر؛ این اخلاص را خدای متعال برکت میدهد.
🔹 البته برای شماها سخت است، لکن خب این سختیای است که در مقابلش چشمروشنی خدای متعال هست.
🌸 ...خداوند انشاءالله ما را هم به این جوانهای شما ملحق کند. ۱۳۹۷/۷/۳۰
@dosteshahideman❤️
⚘﷽⚘
شهیدیکه پدرش ارادتی که به امام حسن داشت نام فرزندش را مجتبی گذاشت💔👇👇
مجتبی خیلی به شهدا ارادت داشت و در مراسم و یادواره های شهدا شركت فعال داشت. همین یك سال پیش مجتبی در مأموریتی 9 روزه بود🍃 كه قرار شد در همدان یادواره شهدا برگزار شود. بلافاصله بعد از اینكه از مأموریت بازگشت به كمك دوستانش رفت تا یادواره را برگزار كنند. وقتی بحث شهدا پیش می آمد شبانه روز فعالیت كرد 👌و خستگی را نمی فهمید و به قولی خستگی ناپذیر می شد. او از كار كردن برای شهدا لذت می برد✨. یك بار به مجتبی گله كردم كه ما هم هستیم. به محض رسیدن، رفتید سراغ یادواره! اصلاً در خانه حضور ندارید😒. مجتبی خندید و گفت شرمنده ام، به خاطر شهدا تحمل كن. بعد گفت شهدا بیشتر از این ها گردن ما حق دارند😞. اگر اعتراض كنی اجرت از بین می رود خانمم. حالا وقتی آن روزها را مرور می كنم و به یاد حرف های مجتبی می افتم با خودم می گویم مجتبی مزد همه زحمت و جهاد و اخلاصش را از شهدا گرفت🕊. شهدا مزد مجاهدت همسرم را به خوبی دادند.🌹
راوی:همسرشهیدمدافعحرم
مجتبی کرمی 🌸
@dosteshahideman🌹🌹🌹
⚘﷽⚘
داشت زبالههایی که من و شما داخل جوی آب میریزیم رو جمع میکرد. میگفت خیلی اوقات تا نزدیک صبح مشغول کار هستیم و گاهی حجم زبالهها و نخالههای ساختمانی بسیار بالاست!
🔹کاش یکبار برای همیشه یاد بگیریم که جویآب، کانال، رود، کف خیابان و کوچه و... جای زباله ریختن نیست. کاش رعایت کنیم
@dosteshahideman🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
🔴واکنش تولیت آستان قدس رضوی به اظهارات تفرقه افکنانه درباره زیارت امام رضا(ع)
♦️حجتالاسلام مروی در جمع زائران پیاده اهل سنت حرم مطهر رضوی:برخی میگویند پیادهروی برای زیارت در جوامع روایی اهل سنت جایگاهی ندارد و برای کم رنگ کردن این گردهمایی جمعی بسیار تلاش می کنند.
♦️اما همین افراد وقتی مسلمانان مظلوم یمن در زیر بمباران آل سعود گرفتار هستند، یک کلمه از این جنایات نمیگویند، آیا کشتن مسلمان در قرآن نهی نشده است؟
♦️حساب مسلمانان از فرقههای دست ساخته انگلیس که برای اختلاف و تفرقه افکنی در جوامع اسلامی ایجاد شدند و هیچ اعتقادی به پیغمبر اکرم(ص)، خدای پیغمبر(ص) و اهل بیت پیغمبر(ص) ندارند، جدا است.
♦️تشرف کاروانهای پیاده اهل سنت به زیارت بارگاه منور رضوی حرکتی دشمن شکن است.
@dosteshahideman🌸🌸🌸
⚘﷽⚘
یَعنیمیشودآنروز💔
درونتنگنایقبر
شانهامرابگیری
وتکانبدهی:
اسمعوافهم(بشنووبفهم)
اناحسینبنعلیبنابیطالب!❤️
سروکارتبامناست
بقیهبروند!🖤
@dosteshahideman
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آقام_حسن(ع)
صحنه ای از غربت بقیع...💔|••
آخـر یه روز #شـیعه بـرات #حـرم میسـازه.
#شـهـادت_امام_حـسـن(ع)
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⚘﷽⚘
🔹بیشتـر وقت ها لباس پوشیدنش👨✈️ جوری بود که تیپ و ظاهرش مثل #بچههای_جنگ باشد...
🔸ولی آن روز شلوار کتان👖 پوشیده بود و خیلی #شیک شده بود. جلو رفتم و گفتم: #سید! شما هم ؟! سید گفت :
به نظر تو از لحاظ شرعی اشکالی داره⁉️
🔹گفتم: نه! گشاده، هیچ علامتی هم نداره❌ ولی برای #شما خوب نیست. گفت: میدونم؛ ولی امروز رفته بودم با یه سری از #جوون ها فوتبال بازی⚽️ کنم! بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به #هیئت.
🔸بعد هم گفت: «وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون👥 باهاشون حرف میزنی بیشتر حرفت رو #قبول میکنند.»
✍ راوی : دوست شهید
#شهید_سیدمجتبی_علمدار 🌷
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
قسمت سی و نهم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: خمینی . نشستیم روی صندلی ها و جوانی برای ما شرب
⚘﷽⚘
قسمت چهلم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: به سفیدی برف
.
همون چهره جدی، به شدت توی فکر غرق شد ... اون روزها اصلا نمی تونستم حدس بزنم، داشت به چی فکر می کرد ... نمی شد عمق نگاهش رو درک کرد ... اما از خندیدن بهتر بود ... .
.
من رو پذیرش کردن و راهی خوابگاه شدیم ... فضای بزرگ، ساده و تمییزی بود ... فقط ازشون درخواست کردم، من رو با سیاه پوست ها هم اتاق کنن ... برام فرقی نداشت از کدوم کشور باشه ... اما دلم نمی خواست حتی با یه گندم گون، توی یه اتاق باشم ...
.
.
یکی از آقایون باهام اومد تا راه رو نشونم بده ... در اتاق رو که باز کردم بهت زده شدم ... تا وسط سرم سوخت ... با صدای در، یه جوان بی نهایت سفید ... با موهای قهوه ای روشن و چشم های عسلی ... جلوی پای من بلند شد ... .
.
مثل میخ، جلوی در خشک شدم ... همراهم به فارسی چیزی بهش گفت ... جوان هم با لبخند جلو اومد و به انگلیسی شروع به سلام و خوش آمدگویی کرد ...
.
.
چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام ... از شدت عصبانیت، چشم هام داشت از حدقه بیرون می زد ... دستش رو که برای دست دادن جلو آورد، یه قدم رفتم عقب ... بدون توجه به ساکم، سریع دوییدم پایین ... من رفتم ... رفتم سراغ اون روحانی مسن ...
.
.
- من از شما پرسیدم توی خوابگاه، طلبه سیاه پوست دارید؟... شما گفتید: بله ... و من ازتون خواستم، من رو توی اتاق اونها بگذارید ... حالا یه گندم گون هم، نه ... اصلا از این جوان، سفیدتر کسی وجود داشت که من رو باهاش توی یه اتاق بگذارید؟ ... .
.
نگاه عمیقی بهم کرد ... فکر کردم می خوای خمینی بشی ... هیچ جوابی ندادم ... تو می خوای با فکر تبعیض نژادی مبارزه کنی و برای همین مسلمان شدی اما نمی تونی یه سفیدپوست رو تحمل کنی ... پس چطور می خوای این تفکر رو از بین ببری و به مردم یاد بدی، همه در برابر خدا، برابرن؟ ...
.
.
خون، خونم رو می خورد ... از خشم، صدای سائیده شدن دندان هام بهم بلند شده بود ... یعنی من حق نداشتم، حتی شب ها رو با آرامش بخوابم؟ ...
.
.
چند لحظه بهم نگاه کرد ... اگر نمی خوای می تونی برگردی استرالیا ... خمینی شدن به حرف و شعار ... و راحت و الکی نیست ... .
.
چشم هام رو بستم ... نه می مونم ... این رو گفتم و برگشتم بالا ... .
🔲| @dosteshahideman