eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
943 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ روزانه🌸🍃 9 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمود_رضا_بیضائی •┈┈••✾•🌷🍃🌸
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ روزانه🌸🍃 10 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_7112305.mp3
3.52M
سوره مبارکه •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 🍀بعد این همه خنده نمیای دنبالم رفیق ..؟؟! •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ سخنرانی استاد علی اکبر رائفی پور 🌹 تا آخر گوش کنید قضاوت با خودتون 🌹 پیشنهاد دانلود 🌹 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ برای محمودرضا / بیست و نه 🌷معمولا توی اتاق پذیرایی درس می‌خواندیم. پذیرایی‌مان، اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم و مواقعی که می‌خواستیم درس بخوانیم اجازه ورود به آن را داشتیم! یک شب بعد از نصفه شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم و دیدم محمودرضا قبل از من آنجاست. اما درس نمی‌خواند. به نماز ایستاده بود. آن موقع دوازده سیزده سال بیشتر نداشت. جا خوردم. آمدم بیرون و به اتاق خودم رفتم. فردا شب باز محمودرضا توی پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم. چند شب پشت سر هم همینطور بود؛ محمودرضا بعد از نیمه شب بلند می‌شد می‌آمد توی اتاق پذیرایی و به نماز می‌ایستاد. هر شب هم که می‌گذشت نمازش طولانی‌تر از شب قبل بود. یک شب حدود دو ساعت طول کشید. صبح به او گفتم نماز شب‌ خواندن برای تو ضرورتی ندارد؛ هم کسر خواب پیدا می‌کنی و صبح توی مدرسه چرت می‌زنی و هم اینکه تو هنوز به تکلیف نرسیده‌ای و نماز واجب نداری چه برسد به نماز شب، آنهم اینجوری! صحبت که کردیم، فهمیدم طلبه‌ای در مورد فضیلت نماز شب برای محمودرضا صحبت کرده و محمودرضا چنان از حرفهای آن طلبه تأثیر گرفته بود که تا یک هفته مرتب نماز شب را ادامه داد. بخاطر مدرسه‌اش، نهایتا مانع نماز شب او شدم و قانعش کردم که لازم نیست نماز شب بخواند! ولی محمودرضا آن نمازها را واقعا باحال می‌خواند. هنوز چهره و حالت ایستادنش سر نماز یادم هست… •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ☺️ ✅سلام‌و عرض ادب خدمت همه شما بزرگواران☺️ بحثی‌ جدید رو می خوایم شروع کنیم ان شاءالله که به حق حضرت فاطمه سلام الله علیها اولا برای خودم ثانیا‌هرکس مثل خودم نیاز داره اثر گذار باشه 💢بحثی با نام گناه و توبه که معمولا برای جوانان خوب‌ جا نیفتاده لذا خیلیم کم بحث میشه و بعضیا‌احساس شیرینی و لذت نمی کنن از این بحث ☺️ استاد پناهیان این بحث جدید‌ رو ارائه دادن که بنده به همراه بخش هایی‌که از این حقیر اضافه میشه خدمتتون ارائه میکنم 🚨بحثی نو و تازه که دیدگاه شما رو ان شاءالله نسبت به گناه و‌توبه عوض خواهد کرد 💯شما می تونین از این بحث در هرجایی حتی در جلسه‌اولیای خدا هم صحبت کنین. ان شاالله هر روز یک موضوع رو ارائه خواهم کرد.☺️ این بحث رو از دست ندین.☺️ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ✍ابراهیم در مقابل برای خودش شخصیتی نمیدید. هرکاری میتوانست برای انجام میداد. 💢 یکبار وارد مسجد شدم. میخواستم به دستشویی بروم. دیدم دو نفر دیگر از زیرزمین برگشتند و گفتند چاه دستشویی گرفته. برای نماز به خانه! 💢 من هم خواستم برگردم که همون موقع ابراهیم رسید. وقتی ماجرا را شنید آستینش رو بالا زد و رفت توی زیر زمین و در رو بست! یک ربع بعد در را باز کرد. چاه دستشویی رو کرده بود و همه جا رو و تمیز کرده بود! 💢ابراهیم خودش رو درمقابل خدا کوچک میدید و داشت. خدا هم در چشم مردم، به او داد! 📚سلام بر ابراهیم2 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ خاورمیانه را به تقلید شرقیِ تو ساخته‌اند: پُر اِلتهاب اندوهگین زیبا •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ خدا می ماند و همه چی میرود🌸🍃 شهید حاج قاسم سلیمانی ❤️ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ ‌‌ ●مجموعه کلیپ برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی ❤️ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت چهل و هشت :: تابیکران جبهه جنگ نرم قسمت چهل و هشت - حدود ساعت 8 شب بود که رفت بیمارستان ..
⚘﷽⚘ چهل و نه لالا دیگه نمی تونست حرف بزنه ... فقط گریه می کرد ... می لرزید و اشک می ریخت ...  با هر کلمه ای که از دهانش خارج شده بود ... درد رو بیشتر از قبل حس می کردم ... جای ضربات چاقو روی بدن خودم آتیش گرفته بود ...  - من ترسیده بودم ... اونقدر که نتونستم از جام تکون بخورم... مغزم از کار افتاده بود ... اون که رفت دویدم جلو ... کریس هنوز زنده بود ... یه خط خون روی زمین کشیده شده بود و اون بی حال ... چشم هاش داشت می رفت و می اومد ... نمی تونست نفس بکشه ... سعی کردم جلوی خونریزی رو بگیرم ... اما همه چی تموم شد ... کریس مرد ... تنفس مصنوعی هم فایده ای نداشت ... قلبش ایستاد ... دیگه نمی زد ...  چند دقیقه فقط اشک می ریخت ... گریه های عمیق و پر از درد ... و اون در این درد تنها نبود ...  اوبران با حالت خاصی به من نگاه می کرد ... انگار فهمیده بود حس من فرای تاسف، ناراحتی و همدردی بود ... انگار حس مشترک من رو می دید ...  نمی دونستم چطور ادامه بدم ... که حاضر به بردن اسم قاتل بشه ... ضعف و بی حسی شدیدی داشت توی بدنم پیش می رفت و پخش می شد ...  - توی همون حال بودم که یهو از دور دوباره دیدمش ... داشت برمی گشت سراغ کریس ... منم فرار کردم ... ترسیدم اگر بمونم من رو هم بکشه ...  اون موقع نمی دونستم چقدر قدرت داره ... بعد از مرگ کریس فهمیدم اون واقعا کی بود ...  - تو رو دید؟ ... - فکر می کنید اگه منو دیده بود یا می فهمید من شاهد همه چیز بودم ... الان زنده جلوی شما نشسته بودم؟ ... اون روز هم توی خیابون ترسیدم ... فکر کردم شاید من رو دیده و تو رو فرستاده سراغم ...  دستم رو گذاشتم روی میز ... تمام وزنم رو انداختم روش و بلند شدم ... سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما ضعف شدید مانع از حرکت و گام برداشتنم می شد ... آروم دستم رو به دیوار گرفتم و از اتاق بازجویی خارج شدم ...  تنها روی صندلی نشسته بودم ... کمی فرصت لازم داشتم تا افکارم رو جمع کنم ...  اوبران هم چند لحظه بعد به من ملحق شد ... - توماس ... بدجور رنگت پریده ... همه ماجرا رو شنیدی ... با لالا هم که حرف زدی ... برگرد بیمارستان و بقیه اش رو بسپار به ما ... تو الان باید در حال استراحت ... زیر سرم و مسکن باشی ... نه با این شکم پاره اینجا ...  چند لحظه بهش نگاه کردم ... چطور این همه رفاقت و برادری رو توی تمام این سال ها ندیده بودم؟ ... حالا که قصد رفتن و تموم کردن همه چیز رو داشتم ... اوبران فرق کرده بود؟ ... یا من تغییر کرده بودم؟ ... نفس عمیقی کشیدم و دوباره از جا بلند شدم ... آخرین افکارم رو مدیریت کردم و برگشتم توی اتاق بازجویی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ چهل و نه لالا دیگه نمی تونست حرف بزنه ... فقط گریه می کرد ... می لرزید و اشک می ریخت ...  با
⚘﷽⚘ قسمت پنجاه چند لحظه با تعجب بهم نگاه کرد ... فکر می کنم هرگز آدمی رو ندیده بود که توی این شرایط هم به کارش ادامه بده ... پام از شدت درد پهلوم حرکت نمی کرد ... مثل یه جسم سنگین، دنبال من روی زمین کشده می شد ... از روی دیوار ... تکیه ام رو انداختم روی میز ... و نشستم مقابلش ... زخم هام تیر کشید ... برای یه لحظه چشم هام سیاهی رفت و نفسم حبس شد ... - حالت خوبه کارآگاه؟ ... قطره عرق از کنار پیشونیم، غلت خورد و روی گونه ام افتاد ... چشم هام رو باز کردم و برای چند لحظه محکم و مصمم بهش نگاه کردم ... - یه راه خیلی خوب به نظرم رسید ... ازت سوال می کنم ... بدون اینکه به اسم کسی اشاره کنی فقط جواب سوالم رو بده ... فقط با بله یا خیر ... - کسی که کریس رو کشته ... رئیس باند جدید اون منطقه است؟ ... چند لحظه نگام کرد و به علامت نه سرش رو تکان داد ... خیالم راحت شد ... حالا به راحتی می تونستیم نقشه ام رو عملی کنیم ... فقط کافی بود لالا قبول کنه ... اینطوری هیچ خطری هم جان این دختر رو تهدید نمی کرد ... - اون مرد از اعضای اصلی بانده؟ ... با علامت سر تایید کرد ... به حدی ترسیده بود که این بار هم حاضر نشد با زبانش جواب بده ... حق داشت ... اون فقط یه دختر 15، 16 ساله بود ... - فکر می کنی اینقدر برای رئیس باند اهمیت داشته باشه ... که حس کنه نمی تونه کسی رو جایگزین اون کنه و نبود اون یه ضربه بزرگه؟ ... با حالت خاصی توی چشم هام زل زد ... به آشفتگی قبلیش، آشفتگی جدیدی اضافه شد ... جواب سوالم رو نمی دونست ... نمی دونست تا چه حدی ممکنه رئیس برای اون آدم مایه بزاره ... پس قطعا از خانواده اش نیست ... و فقط یکی از نیروهای رده بالاست ... اما چقدر بالا؟ ... هر چند این که خودش مستقیم کریس رو به قتل رسونده ... یعنی اونقدر رده بالا نیست که کسی حاضر باشه به جای اون ... دست به قتل بزنه ... هر چقدر هم رده بالا ... فقط یه زیر مجموعه رده بالاست ... و نهایتا پخش کننده اصلی اون منطقه است ... یه پخش کننده تر و تمییز ... با یه کاور شیک ... نگاهم مصمم تر از قبل برگشت روی لالا ... - من یه نقشه دارم ... نقشه ای که اگر حاضر به همکاری بشی هم می تونیم قاتل کریس رو گیر بندازیم ... هم کاری می کنم یه تار مو هم از سرت کم نشه ... فقط کافیه محبتی که گفتی به کریس داشتی ... حقیقی بوده باشه ... کریس برای کمک به بقیه ... و افرادی مثل خودت ... جونش رو از دست داد ... می خواست اونها هم مثل خودش فرصت یه زندگی دوباره رو داشته باشن ... و هر چقدر هم که زندگی سخت باشه ... درست زندگی کنن ... من ازت می خوام مثل کریس شجاع باشی ... این شجاعت رو داشته باشی ... و از فرصتی که کریس حتی بعد از مرگش برات مهیا کرده ... درست استفاده کنی ... حاضری زندگیت رو از اول بسازی؟ .. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش: 🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه 🌷هر شب به
⚘﷽⚘ 💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش: 🔸 🌷هر شب به نیابت از یک شهید. 🔸شب ششم 🌹 🌹 📖 قرائت دعای الهی عظم البلاء •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۶ فروردین ۱۳۹۹ میلادی: Tuesday - 14 April 2020 قمری: الثلاثاء، 20 شعبان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه) - یا الله یا رحمان (1000 مرتبه) - یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️10 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️19 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️24 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️27 روز تا اولین شب قدر ▪️28 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ❣ ❣ 🌼عاقبت او خواهــــــد کرد 🌿خاک را غرق نور💫 خواهد کرد 🌼روزے از این کویر این برهــوت 🌿ابر عبور خواهــد کرد 🌼دل ما♥️را که خشک و پژمرده است 🌿همــچو باغ خواهد کرد 🌼آه سوگند میـــــخورم✋ اے دل 🌿عاقبت او خواهــــــد کرد 🌸🍃 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ خنده هـايت آنچنان جادو كند هر چه غـم💔 آيد سرم نبينم آفتى ❤️ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
سلام 🤚 وقتتون بخیر.روزتون پر برکت و سرشار از انرژی .😘 ببخشید امروز کانال با تاخیر شروع شد 😔 امروز رو هم شروع کردیم به امید گوشه چشمی از پسر حضرت مادر 😭 در خدمتتون هستیم . و خوش آمد میگم به کسایی که تازه اومدن خوش اومیدن انشاءلله بتونیم نظرتون رو جلب کنیم شما هم در کنار ما باشید 🙏😊 و عرض ادب و احترام دارم خدمت همراهان همیشگی کانال که در کنارمون بودن کلی انرژی دادن ممنون از لطفتون 🌺 امروزم یه کلیپ خوشگل دیگه از اقا محمودرضا تقدیم شما عزیزان میکنم 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ کلیپ آقا تقدیم به شما ❤️ همونیه که قولش رو داده بودم 😍 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #از_گناه_تا_توبه ☺️ ✅سلام‌و عرض ادب خدمت همه شما بزرگواران☺️ بحثی‌ جدید رو می خوایم شروع کنیم
⚘﷽⚘ (۱) ✅ابتدا عرض‌کنیم اصلا گناه چی هست؟🤔 آیا فقط‌ همین چیزی‌هست‌که تو ذهن ماهاست؟😢 🔹طرف گناه میکنه بعدش میره جای خدا و فکر میکنه گناه فقط چیزیه ‌که‌ خدا رو ناراحت کرده😔 این همون نگاه اشتباه ماست به 😅 🔸باید بگم گناه اولا چیزی هست که من به خودم ضربه زدم من خودم رو بیچاره کردم 🔹اگر کسی گناه کرد سریع بهش نگو عهههه نکن.😱 مگه تو دین نداری مگه خدا نداری 🔸اول باید گفت خودتو بیچاره کردی بدبخت کردی خودتو انگشتاتو با چاقو قطع کردی..... ادامه دارد... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•