دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش: 🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه 🌷هر شب به
⚘﷽⚘
💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش:
🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه
🌷هر شب به نیابت از یک شهید.
🔸شب نوزدهم
🌹#شهید_والامقام
🌹#علی_خلیلی
📖 قرائت دعای الهی عظم البلاء
#استغاثه_جهانی_طلب_منجی
#طلب_منجی_موعود
#به_تو_محتاجیم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
میلادی: Monday - 27 April 2020
قمری: الإثنين، 3 رمضان 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بنا بر روایتی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
✱ دلتنگ تر می شـــویم😔
با دیدن ِلبخندهایی ڪه
جـاماندن را،😞
بیشتر به رُخـــــِمان
می ڪِشنــد ..😞
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⚠️ این ســـــه چیز را نـــــادیده بگیـــــریم ؛
▪️شـــــنیدم
▪️گفتنـــــد
▪️میـــگویند
خدای متعــــال در قـــرآن مـــــیفرماید:
🌹وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً🌹
🍃🌸سوره اسراء آیه (36)
« چیـــــزی را که بــــدان عــــلم نداری دنبال نکــــن زیـــــرا گـــوش و چشــــم و قلــــب ،همــــه مورد پرســــش واقع خواهــــند شد».
#یک_آیه_وتامل
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#حال_خوب
يَا حَبِيبَ مَنْ لاَ حَبِيبَ لَهُ ...
ای کسی که وقتی
دوست های جدید پیدا میکنی
دوستهای قدیمی را فراموش نمیکنی...
#جوشن_کبیر❤️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
یک تلنگر...
یک شخص...
و گاهی یک نگاه می تواند مسیر زندگی را تغییر دهد...
و تو کسی بشوی که پیش از آن نبوده ای!
از زمان تغییرمان چقد می گذرد؟
یک هفته؟!
یک ماه؟!
یک سال؟!
از کجا دنبال #شهادت دویدیم؟
و حالا کجاییم؟
دنبال زمان و مکان نیستم...
اما...
از وقتی که تصمیم گرفتی گناه نکنی...
از وقتی که تصمیم گرفتی بنده واقعی باشی
چقدر میگذرد؟
حالا کیستی؟!
مهم حرکت است...
اگر همه تغییرمان در حرف بگنجد
خبری از تغییر نیست...
میشویم مانند حالا:
کسی که هنوز لایق #شهادت نشده...
#کجای_کاریم؟!
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
ماجرای جالب رفتن آقای قرائتی به مسجدی که در آن مرگ بر آمریکا نمیگفتند! 😁
پیشنهاد دانلود 🌹
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ✅ طرف #نفهمیده که دوستی با نامحرم یعنی تیکه پاره کردن خودش یعنی بزنه عمرش رو به باد بده وقتای ج
⚘﷽⚘
کدوم یکی از ماها
دوست داریم بدبخت بشیم؟
بیچاره بشیم؟
انگشتای دستمونو با ساتور و چاقوی تیز بِبُریم
✅همه جواب میدیم هیچ کدوممون
ولی گناه یعنی بیچاره کردن
و کتک زدن خودمون
باورکن گناه یعنی همین
👌
✅اگر هنوز درونت روزنه های نور باشه
عذاب وجدان گناه مثل چی میفته به جونت تا گناهتو ترک کنی
💢گناه آتیشت میزنه باورکن
چرا نمی فهمیم و چرا واقع بین نیستیم
که حقایق رو ببینیم که داریم بدبخت میشیم
💢هرکس میخواد از گناه متنفر بشه
همین بحث #از_گناه_تا_توبه رو حتما و حتما دنبال کنه
امشب ادامهشو نمیذارم
هرکس توی خلوت و تاریکی شب
به ضررهایی که تا الآن ازگناهاش دیده فقط فکرکنه
و از خدا معذرت خواهیکنه و بخواد که جبرانشکنه
✅نظری پیشنهادی بود
در خدمتم👇👇👇
@mostafa_sadrzadeh
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت هفتاد و چهار با فاصله از آپارتمان ساندرز توقف کردم ... نمی دونستم چطور جلو برم و چی بگم .
⚘﷽⚘
قسمت هفتاد و پنج
صدا توی گلوم خفه شد ... شیطان درونم دست بردار نبود ... شعله های غرورم زبانه می کشید و این حق رو به من می داد که اشتباهم رو توجیه کنم ...
- تو یه پلیس خوبی ... با پلیس های فاسد فرق داری ... وظیفه تو حفظ امنیت مردمه و این دقیقا کاری بود که در این مدت انجام دادی ... دلیلی برای شرمساری نیست ...
برای چند ثانیه چشم ها رو بستم ... آب دهنم رو قورت دادم ... چنان به سختی پایین می رفت انگار اون قطرات روی خاک خشکیده کویر غلت می خورد ... دوباره نفس عمیقی کشیدم و ...
- و اینکه من در مورد شما دچار سوء تفاهم شده بودم ... و رفتار اون روزم توی پارک واقعا اشتباه بود ...
با شنیدن این جمله کمی چهره اش آرام شد ...
- هر چند این اولین اشتباهم در حق شما نبود ...
لبخند تلخی صورتش رو پر کرد ... حس کردم اون بغض ظهر برگشته سراغش ...
- و می خواستم این رو بهتون بگم ... من اصلا در مورد شما توی پرونده چیزی ننوشتم ... و دلیلی هم برای نوشتن وجود نداشت ...
حالا دیگه کاملا می شد حلقه های اشک رو توی صورتش دید ... حالتی که دیگه نتونست کنترلش کنه ... دستش رو آورد بالا تا رد خیس اون قطره ها رو مخفی کنه ... چشم ها و صورتش در برابر نگاه متحیر من می لرزید ...
بی اختیار دستش رو گذاشت روی شونه من ...
- متشکرم کارآگاه ... واقعا متشکرم ...
چقدر معادله سختی بود ... مردی که داشت مقابل چشمان من اشک می ریخت ...
بغضش رو به سختی پایین داد ... و لبخند روی اون لب ها و صورت لرزان برگشت ... و دوباره اون کلمات رو تکرار کرد ...
- متشکرم کارآگاه ...
دیدن شادی توی اون صورت منقلب برای من عجیب بود ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ... نمی دونستم ادامه دادن حرفم کار درستی بود یا نه ... غرورم فریاد می کشید که برگرد ... هر چی تا همین جا گفتی کافیه ...
اما من با چیزهایی مواجه شده بودم که هرگز ندیده بودم ... آدم هایی از دنیای دیگه که فقط کنار ما زندگی می کردن ... و من سوال های زیادی داشتم ...
چند قدم ازش دور شده بودم که دوباره برگشتم سمتش ...
- آقای ساندرز ... می تونم ازتون یه سوال شخصی بکنم؟ ...
با لبخند بزرگی پله ها رو برگشت پایین و اومد سمتم ...
- حتما ...
نمی خواستم شادیش رو خراب کنم ... و نمی خواستم بفهمه بدون اجازه تو خط به خط زندگیش سرک کشیدم ... به خصوص که این کار بدون مجوز دادستانی و غیرقانونی بود ...
و توی اون تاریکی شب، چیزی با تمام قدرت داشت من رو به سمت ماشین می کشید تا از ساندرز جدا کنه ... اما نیروی اراده من قوی تر بود ...
چند لحظه به اون لبخند شاد و چشم های سرخ نگاه کردم ...
- می دونم حق پرسیدن این سوال رو ندارم ... اما خوشحال میشم اگه جوابم رو بدید ...
چرا می خواید برید ایران؟ ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•