هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘
🔸طرح بزرگ ختم قرآن به صورت مجازی🔸
📝ثبت نام #ختم_قرآن به مناسبت هفته دفاع مقدس،
📌سلامتی و ظهور حضرت ولیعصر(عج) و نثار روح امام بزرگوار ما و همه شهدا😍
🌷جزء(۱)👈شهیدابراهیمهادی
🌷جزء(۲)👈شهید حسن غیابی/امیر عباس جعفرزاده
🌷جزء(۳)👈شهیدمحمدابراهیمهمت
🌷جزء(۴)👈
🌷جزء(۵)👈شهیدعباس بابایی
🌷جزء(۶)👈
🌷جزء(۷)👈شهیدابراهیمهادی
🌷جزء(۸)👈شهیدابراهیمهمت
🌷جزء(۹)👈شهیدمهدیباکری
🌷جزء(۱۰)👈شهید حاج حسین خرازی
🌷جزء(۱۱)👈
🌷جزء(۱۲)👈
🌷جزء(۱۳)👈
🌷جزء(۱۴)👈 امام زمان ، شهید علی محمدزاده /شهید علی پاجانی/سردار سلیمانی/محمدرضاشفیعی
🌷جزء(۱۵)👈شهیدابراهیمهادی
🌷جزء(۱۶)👈
🌷جزء(۱۷)👈
🌷جزء(۱۸)👈
🌷جزء(۱۹)👈
🌷جزء(۲۰)👈شهیدعلیخلیلی/محمودمختاربند
🌷جزء(۲۱)👈
🌷جزء(۲۲)👈
🌷جزء(۲۳)👈
🌷جزء(۲۴)👈شهیدجهانآرا
🌷جزء(۲۵)👈شهید حاج حمید مختاربند
🌷جزء(۲۶)👈
🌷جزء(۲۷)👈 شهید محمدامین کریمیان
🌷جزء(۲۸)👈شهید حسین انجم شعاع وحاج قاسم سلیمانی
🌷جزء(۲۹)👈شهیدابراهیم همت
🌷جزء(۳۰)👈شهید ابراهیم همت/شهید علی صیاد شیرازی/شهیدمحمودکاوه
🍃ختم قرآن به مناسبت هفته دفاع مقدس هست.🍃
🌷✨برای شرکت در ختم تلاوت قرآن کریم
یکی از جزء هایی که روبروی آن خالی است را انتخاب و به آیدی زير ارسال فرماييد. نام شهید مورد نظرمقابل شماره جزء ثبت خواهد شد.🌷
@shahidhojat
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 ⚘﷽⚘ #داستان_بدون_تو_هرگز 🌺 قسمت یازدهم: فرزند کوچک من هر روز که می گذش
#داستان_بدون_تو_هرگز
🌺
قسمت دوازدهم: زینت علی
مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ...
هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده ... تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ...
خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت؟ نمی دونم ... مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین ...
- شرمنده ام علی آقا ... دختره ...
نگاهش خیلی جدی شد ... هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد به مادرم ... حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید ...
مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ...
اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه اشک نبود... با صدای بلند زدم زیر گریه ... بدجور دلم سوخته بود ...
- خانم گلم ... آخه چرا ناشکری می کنی؟ ... دختر رحمت خداست ... برکت زندگیه ... خدا به هر کی نظر کنه بهش دختر میده ... عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود ...
و من بلند و بلند تر گریه می کردم ... با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد ... و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق ... با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ...
بغلش کرد ... در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد ... چند لحظه بهش خیره شد ... حتی پلک نمی زد ... در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود ... دانه های اشک از چشمش سرازیر شد ...
- بچه اوله و این همه زحمت کشیدی ... حق خودته که اسمش رو بزاری ... اما من می خوام پیش دستی کنم ... مکث کوتاهی کرد ... زینب یعنی زینت پدر ... پیشونیش رو بوسید ... خوش آمدی زینب خانم ...
و من هنوز گریه می کردم ... اما نه از غصه، ترس و نگرانی ...
✅✅ادامه دارد . . .
نویسنده
شهید سید طه ایمانی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
💖
دوست شــ❤ـهـید من
#داستان_بدون_تو_هرگز 🌺 قسمت دوازدهم: زینت علی مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیش
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
⚘﷽⚘
#داستان_بدون_تو_هرگز
🌺
قسمت سیزدهم: تو عین طهارتی
بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود ... علی همه رو بیرون کرد ... حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه ... حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت ...
خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ... اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ...
اون روز ... همون جا توی در ایستادم ...فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ...
همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ...
- چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ...
تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ...
- چی کار می کنی هانیه؟ ... دست هام نجسه ...
نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ...
- تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ...
من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد ...
✅✅ادامه دارد . . .
نویسنده
شهید سید طه ایمانی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۰۴ مهر ۱۳۹۹
میلادی: Friday - 25 September 2020
قمری: الجمعة، 7 صفر 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام (بنابرقولی)، 50ه-ق
📆 روزشمار:
▪️13 روز تا اربعین حسینی
▪️21 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️22 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️27 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️30 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
#روزتون_منور_به_یاد_شهید_محمود_رضا_بیضائی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌼مهدی جان (عج) 💚
🍂ای #زیباترین فصل
🌼فصل ظهور تـــ❣ــو
🌼پاییز هم آمد
🍂برگها بر سرم #باریدند
🌼اما تــ✨ــــو باز نیامدی
🌼ای غائب از نظر!
🍂پاییز را با #ظهور تـ💥ــــو
🌼دوست #تر می دارم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
☀️خورشید
#بزرگتریڹ مؤذڹ ،صبـــ🌦ـح است
#وشـــــــهید،والاتریڹ #مڪبر آزادگے
#سلام_صبحتـون_شهـدایی🍁🍃
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#حدیث_روز
📒 گذری بر #نهج_البلاغه
💠 و درودخدا بر او فرمود:
👈هنگاميكهتوزندگيراپشتسرميگذاري
👈 و مرگ به تو روي مي آورد،
👈 پسديداربامرگچهزودخواهدبود.
♨️ #حکمت۲۹
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🔅 #هر_روز_با_قرآن 📖 صفحه 505 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ روزانه🌸🍃
506
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔸طرح بزرگ ختم قرآن به صورت مجازی🔸
📝ثبت نام #ختم_قرآن به مناسبت هفته دفاع مقدس،
📌سلامتی و ظهور حضرت ولیعصر(عج) و نثار روح امام بزرگوار ما و همه شهدا😍
🌷جزء(۱)👈شهیدابراهیمهادی
🌷جزء(۲)👈شهید حسن غیابی/امیر عباس جعفرزاده
🌷جزء(۳)👈شهیدمحمدابراهیمهمت
🌷جزء(۴)👈شهیدمجیدزینالدین
🌷جزء(۵)👈شهیدعباس بابایی
🌷جزء(۶)👈شهید/امیرحاجامینی/شهید حاج قاسم سلیمانی،شهید یوسف اللهی/شهیدعلمدار
🌷جزء(۷)👈شهیدابراهیمهادی
🌷جزء(۸)👈شهیدابراهیمهمت
🌷جزء(۹)👈شهیدمهدیباکری
🌷جزء(۱۰)👈شهید حاج حسین خرازی
🌷جزء(۱۱)👈شهیدحاجقاسمسلیمانی
🌷جزء(۱۲)👈شهدای گمنام
🌷جزء(۱۳)👈شهیدچمران/شهیدصیادشیرازی
🌷جزء(۱۴)👈 امام زمان ، شهید علی محمدزاده /شهید علی پاجانی/سردار سلیمانی/محمدرضاشفیعی
🌷جزء(۱۵)👈شهیدابراهیمهادی
🌷جزء(۱۶)👈شهیدمهدی باکری
🌷جزء(۱۷)👈شهدایدفاعمقدس
🌷جزء(۱۸)👈شهیدمجیدزینالدین
🌷جزء(۱۹)👈شهیدمجیدزینالدین
🌷جزء(۲۰)👈شهیدعلیخلیلی/محمودمختاربند
🌷جزء(۲۱)👈شهیدمهدیزینالدین
🌷جزء(۲۲)👈شهیدمهدیزینالدین
🌷جزء(۲۳)👈 شهیدمهدیزینالدین
🌷جزء(۲۴)👈شهیدجهانآرا
🌷جزء(۲۵)👈شهید حاج حمید مختاربند
🌷جزء(۲۶)👈
🌷جزء(۲۷)👈 شهید محمدامین کریمیان
🌷جزء(۲۸)👈شهید حسین انجم شعاع وحاج قاسم سلیمانی
🌷جزء(۲۹)👈شهیدابراهیم همت
🌷جزء(۳۰)👈شهید ابراهیم همت/شهید علی صیاد شیرازی/شهیدمحمودکاوه
🍃ختم قرآن به مناسبت هفته دفاع مقدس هست.🍃
🌷✨برای شرکت در ختم تلاوت قرآن کریم
یکی از جزء هایی که روبروی آن خالی است را انتخاب و به آیدی زير ارسال فرماييد. نام شهید مورد نظرمقابل شماره جزء ثبت خواهد شد.🌷
@shahidhojat
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 ⚘﷽⚘ #داستان_بدون_تو_هرگز 🌺 قسمت سیزدهم: تو عین طهارتی بعد از تولد زینب
⚘﷽⚘
#بدون_تو_هرگز
قسمت چهاردهم: عشق کتاب
زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه ... نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ... چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم ... عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ... حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش ...
حالش که بهتر شد با خنده گفت ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ...
منم که دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
- چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ... یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... می خوای بازم درس بخونی؟ ...
از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ...
- اما من بچه دارم ... زینب رو چی کارش کنم؟ ...
- نگران زینب نباش ... بخوای کمکت می کنم ...
ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود ...
خودش پیگر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ...
پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد ... و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ...
اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی گرده مدرسه ...
✅✅ادامه دارد . . .
نویسنده
شهید سید طه ایمانی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #بدون_تو_هرگز قسمت چهاردهم: عشق کتاب زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... داشتم
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
⚘﷽⚘
#داستان_بدون_تو_هرگز
🌺
قسمت پانزدهم: من شوهرش هستم
ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم های پف کرده ... از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی ...
بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ...
- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ...
از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ...
علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ...
قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ...
علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ...
- این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ...
- می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟...
همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ...
- و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ...
از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ...
✅✅ادامه دارد . . .
نویسنده
شهید سید طه ایمانی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 💖
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۰۵ مهر ۱۳۹۹
میلادی: Saturday - 26 September 2020
قمری: السبت، 8 صفر 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹رحلت سلمان فارسی رحمة الله علیه، 36ه-ق
#روزتون_منور_به_یاد_شهید_محمود_رضا_بیضائی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🔹ای تجلی آبی ترین آسمان امید
🔸دلـــها به #یاد_تو مي تپــــد💗
🔹و روشــنی نگاه #منتظران
🔸به افق خورشیـ☀️ـد #ظهـورتوست
🔹بیا و گـ✨ـَرد #گامهایت را
🔸توتیای چشــمانمان قرار ده😍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌼صبــ☀️ـح شد
🍂این #صبحگاه روشن و زیبا بخیر
🌼 #بامداد دلکش و
🍂دلچسب و روح افزا😌 بخیر
🌼صد سلام از من
🍂به دستان پر از مهر #شما
🌼صبح من، صبح شما♥️
🍂صبح همه دنیا #بخیر
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_ص
کُلُّ حسناتِ بَنی آدَمَ تُحصِهَا الملائِکهُ اِلاّ حسناتِ المُجاهدینَ فاِنَّهُم یَعجِزونَ عن عِلمِ ثَوابِها
فرشتگان تعداد کل ثواب ها و حسنات آدمیان را می دانند مگر ثواب مجاهدین که از شمار و میزان آنها ناتوان هستند .
📚 مستدرک ، جلد ۱۱ ، صفحه ۱۳
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ روزانه🌸🍃 506 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمود_رضا_بیضائی •┈┈••✾•🌷
⚘﷽⚘
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ روزانه🌸🍃
507
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#خاطرات_شهدا 💌
محمـدرضــا
هم مداح بود هم فرمانده
سفـارش ڪرده بود
روی سنگ مزارش
بنویسند یا زهرا (س)
انقــدر رابطـه اش
با حضرت زهرا قوی بود
که مثل بیبی شهیــد شد
وقتی خمپـاره💣 خورد به سنگرش
ترڪش خــورده بـود ...
به پهلوی چپ و بازوی راستش ...💔🕊
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
•﷽•
پارسال همین موقع خیلیا پاسپورت
و ویزاشـونـو حـاضـر میڪردن ڪه
اربعیـن ڪربلای اربـاب بـاشــن... :)
#بطلب_آقا🌱
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_453077388.mp3
16.34M
صدات کردم صورتمو به سمتِ کربلات کردم...
♡°•👑🌕•°♡
🎤 #رضا_نریمانی
#مداحی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•