eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
933 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
@ s t i c k e r _ m a z h a b i1_490237676.mp3
زمان: حجم: 6.26M
﷽ 🌴 اِمــــــسالْ اَربَــــــعینْ کُجــــا بِــــرَمْ؟ 🌴 چِه خاکـــــی بِه سَــــــرَمْ کُــــنَمْ 😭 🎤 با نوای: کربلائی روح‌الله رحیمیان •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🔴 شهید سید مرتضی آوینی: جنگ هشت ساله اگرچه تحميلی بود، اما باعث شد تا حقيقت قدسی انقلاب ظاهر شود و به همين علت بود اگر جنگ، كه در همه‌جا جز ويرانگری و براندازی كاری نمی‌كند، در اين‌جا به تحكيم مبانی انقلاب و تثبيت اركان نظام اسلامی انجاميد. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ●تنــدتر از امام و ولایت فقیــہ نروید ڪہ پایتان خـُرد مے شود. از امام هم عقب نمانید ڪہ منحـــرف مے شوید. 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ ❌🎥 ترجمه اشتباهی که در خبرساز شد.☝️ استاندار کربلا: بعد از رفع بیماری کرونا میزبان زوار اربعین هستیم. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 📿📿📿📿 روح‌الله برای احترام زیادی قائل بود. یکبار مأموریت رفته بودیم جنگل. هوا خیلی خیلی سرد بود. روح‌الله براثر تمرینات و کارهای سختی که انجام داده بود، بدنش زخم شده و کمی لباسش خونی شده بود. 🌚ـشب وقتی همگی از شدت خستگی 😴ـخوابمون برد، روح‌الله رفت توی آن سرما لباسش را درآورد تا هم بدنش و هم 👕ـلباسش را 💦ـآبکشی کند. یکی از بچه‌ها او را 👀ـدید که از شدت سرما می‌لرزید و دندان‌هایش به هم می‌خورد. پرسیده بود: روح‌الله چیکار می‌کنی؟ تو این ❄️ـسرما لباستو چرا درآوردی. او هم جواب داده بود: لباسم نجس شده، میخوام 📿ـنماز بخونم اشکال داره! •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ ✅ خواب پسر شهید مدافع حرم و حضور حاج قاسم سلیمانی در مراسم خواستگاری اش 🔺لطف کن یک بار این کلیپو ببین🔺 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 💖 💖 ✨ خواندن دسته جمعی دعای فرج✨ 🔺برای سلامتی و تعجیل در فرج صاحب الزمان (عج) صلوات ❤🌹💚 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@Maddahionlin1_467451786.mp3
زمان: حجم: 3.99M
🍃من بی تو دلگیرم 🍃از زندگی سیرم 🎤 👌 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🌹🌹 قسمت بیست و سوم: آمدی جانم به قربانت ... شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود ..
⚘﷽⚘ ❤ بسم رب الشهدا ❤ تو هرگز و چهارم 🔷روزهای التهاب بود.ارتش از هم پاشیده بود. قرار بود امام برگرده.هنوز دولت جایگزین شاه، سر کار بود. 🔶خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ایران رفتن.اون یه افسر شاه دوست بودو مملکت بدون شاه برای اون معنایی نداشت. 💥حتی نتونستم برای آخرین بار خواهرم رو ببینم.علی با اون حالش بیشتر اوقات توی خیابون بود. 🌟تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده.توی مسجد به جوان ها، کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد... ✔پیش یه چریک لبنانی توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود.اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد. 💮هر چند وقت یه بار خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد ... اون روزها امنیت شهر، دست مردم عادی مثل علی بود و امام آمد. 🍃ما هم مثل بقیه ریختیم توی خیابون مسیر آمدن امام و شهر رو تمییز می کردیم.  اون روزها اصلا علی رو ندیدم . رفته بود برای حفظ امنیت مسیر حرکت امام. همه چیزش امام بود. نفسش بود و امام بود. نفس مون بود و امام بود... 💞با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد.برمی گشت خونه اونم برگشتنی... گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد... می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود. نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون... 🔴هر چند زمان اندکی توی خونه بود ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد... 💔عاشقش شده بودن.مخصوصا زینب. هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی قوی تر از محبتش نسبت به من بود ... 🔘توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ،آتش درگیری و جنگ شروع شد. ✴کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ... ثروتش به تاراج رفته بود ...  ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ... 🎈علی مردی نبود که فقط نگاه کنه و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم. سریع رفتم دنبال کارهای درسیم ... تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقالب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد ... 🌠بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم ... اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ... شهید سید طه ایمانی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ❤ بسم رب الشهدا ❤ #داستان_عاشقانه_بدون تو هرگز #قسمت_بیست و چهارم #روزهای_التهاب 🔷روزهای التها
⚘﷽⚘ 🌺قسمت بیست و پنجم: حمله زینبی بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ... هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... - چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ... سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود ... ✅✅ادامه دارد . . . شهید سید طه ایمانی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• 🌺 🍂💟🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂💟🍃🍂💟🍃🍂🌺
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🕊هدیه هر شب نثار روح پاک و مطهر و ۵ شاخه گل🌹صلوات •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ گل چیـنم و تعریف ڪنم بوی تو را صـد غنچـہ بچینم ندهد بـوی تـو را چہ ڪنم چاره ندارم ڪه جدایـم از تو زڪجا غنچہ بچینم ڪه دهد بوی تو را؟ 🌙 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•