⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸 امام علی(ع):
🔹هر که تنگدست شد و نپنداشت که این از لطف خدا به اوست، یک آرزو را ضایع کرده و هر که وسعت در مال یافت و نپنداشت که این یک غافلگیری از سوی خداست، در جای ترسناکی آسوده مانده است.( تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد۱، صفحه۲۰۶ )
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #بہ_وقت_شهـادت💔 』
من پریشان تر از آنم
ڪہ تـو میپندارے ...
شدہ آیا تہ یڪ شعـر
ترڪ بردارے ؟
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهادتت_مباࢪک_رفیقشهیدم
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
حبیب هشتاد سال داشت
صحابی رسول خدا
از حسین بن علی چند ده سال بزرگتر بود
او خود را به امامش رساند
درنگ نکرد
کبر نداشت
کاش مثل حبیب زندگی کنیم
با رندانه ترین مرگ تاریخ
هشتاد سال عمر کنی
زن و فرزند را ببینی
از لذت شان پر شوی
صحابی باشی
قاری باشی
مجاهدت کنی
و دست آخر جای آن که مثل ابن مسعود در بستر بمیری
در کنار شهید ترین شاهد تاریخ
در شمار پر سلام ترین
اصحاب عالم شهید شوی...!
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ زخمی و بستری شد.درمان رزمندگان رایگان بود. پایش را گچ گرفتند. فهمید دوستانش، لباس او را شستهاند. شروع کرد به شستن لباس رزمندهها.نصف روز طول کشید. گفتند حتما گچ پا نم گرفته و باید عوض شود
اصلا خیس نشده بود. حاجاحمد متوسلیان گفت: این گچ پا از #بیت_المال بود، مراقب بودم خیس نشود
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
✅ابراهیم یکدفعه سرعت را کم کرد!
✍ قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی میرفتیم. حوالی میدان خراسان از داخل پیادهرو با سرعت در حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعت را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! همینطور که آرام حرکت میکرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: «یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم!» من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که بهخاطر معلولیت، پایش را روی زمین میکشید و آرام میرفت. ابراهیم گفت: «اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش میسوزد که نمیتواند مثل ما راه برود. کمی آهسته راه برویم تا او ناراحت نشود.»
📚 سلام بر ابراهیم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
صبح های ساکت نجف و کبوترها...
#نیازمندیم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
#تلنـــــگر⚠️
اینا توجیهات شیطونه:👇🏻
‼️مگه فایدهای هم داره؟!
‼دیگه باید خود امامزمان بیاد درستش ڪنه؟!
‼من الان نمیتونم! چیزی بلدنیستم!
‼الان ڪارای واجبتر دارم!
‼اونا اصلا به حرف ماگوش نمیدن!
‼مگه من چقدر موثر هستم!
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@dostedhahideman
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_محمدرضا_دستواره
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘
شهیدان راه حق زنده اند
نمیرند و همواره پاینده اند
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
شهید محمدرضا دستواره
تاریخ شهادت:
۱۳ تير ۱۳۶۵
به سال ۱۳۳۸ ه.ش در خانوادهای مذهبی و مستضعف در جنوب شهر تهران بهدنیا آمد و دوران تحصیل دبستان را در مدرسهای بهنام “باغ آذری” گذراند. تا مقطع دیپلم تحصیلات خود را با نمرات عالی به پایان رساند. ایشان در تمام طول دوران تحصیل از هوش و حافظهای قوی برخوردار بود. گرایش دینی و علایق مذهبی از همان کودکی در حرکات و سکنات شهید دستواره به وضوح نمایان بود و هر روز افزایش مییافت. او به تلاوت قرآن و شرکت در مسابقات قرائت قرآن علاقه وافری داشت. زمانی که خود هنوز به سن تکلیف نرسیده بود اعضای خانواده را به انجام تکالیف الهی و رعایت اخلاق اسلامی توصیه میکرد و همسایگان او را بهعنوان روحانی خانوادهاش میشناختند.
فعالیتهای سیاسی- مذهبی
با اوجگیری انقلاب اسلامی، همراه با سیل خروشان امت مسلمان در تظاهرات و فعالیتهای مردمی شرکت فعال داشت و در این زمینه چندبار توسط عوامل رژیم منحوس پهلوی دستگیر شد. سال ۱۳۵۷ زمانی که در سال آخر دبیرستان درس میخواند، نه تنها خود فعالانه در تظاهرات و اعتراضات عمومی علیه طاغوت شرکت میکرد بلکه دوستان همکلاسی و برادران کوچکترش را نیز به این امر ترغیب و تشویق مینمود. به واسطه حضور فعال و مستمری که در صحنههای مختلف داشت توسط عوامل رژیم شناسایی و در وز ۱۴ آبان سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران دستگیر و روانه زندان گردید. اما پس از مدتی از زندان آزاد شد.
به هنگام ورود حضرت امام خمینی(قدس سره) فعالانه در مراسم استقبال از حضرت امام(قدس سره) شرکت کرد و مسئولیت امنیت قسمتی از میدان آزادی را بهعهده گرفت. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی جهت پاسداری از دستآوردهای انقلاب به جمع پاسداران کمیته انقلاب اسلامی پیوست و طی چهار ماه خدمت خود در این نهاد انقلابی، زحمات زیادی را در جهت انجام مأموریتهای مختلف و تثبیت حاکمیت انقلاب اسلامی تحمل نمود. سپس به خیل سپاهیان پاسدار پیوست و بلافاصله داوطلبانه طی مأموریتی عازم کردستان شد.
حضور در كردستان و مبارزه با ضد انقلاب
او همراه فرماندهان عزیزی چون شهید “چراغی” و “حاج احمد متوسلیان”، زحمات زیادی را در مقابله با ضد انقلاب به جان خرید و بعد از آزادسازی شهر “مریوان” در معیت برادر “متوسلیان” و سایر برادران رزمنده وارد شهر مریوان شد. از آنجا که این شهر جنگزده پس از آزادی با مشکلات متعددی مواجه بود، سازمانها و مؤسسات دولتی تعطیل شده بودند. به دستور برادر متوسلیان، برادران پاسدار در مراکز و ادارات مختلف از جمله شهرادی، رادیو و تلویزیون مشغول خدمت شدند. شهید دستواره نیز مأموریت یافت کالاهای ضروری مردم را تهیه کرده و در اختیار آنان قرار دهد. او به نحو احسن این ماموریت را انجام داد.
در روزهای عملیات نیز مانند سایر برادران، سلاح به دست در قلههای مریوان با ضد انقلاب و با دشمن بعثی جنگید. ایشان مدتی نیز فرماندهی پاسگاه شهدا در محور مریوان را عهدهدار بود.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
شهید و دفاع مقدس
همگامی که سردار “متوسلیان” مأموریت یافت تیپ محمد رسولالله(ص) را تشکیل دهد او همراه سایر برادران از مریوان به سمت جبهههای جنوب عزیمت کرد و در آنجا بهعلت مهارت در جذب نیرو، مأمور تشکیل واحد پرسنلی تیپ گردند. ایشان با میل باطنی که به گردانهای رزمی داشت و روحیه اطاعت پذیریاش باعث شد تا بدون هیچگونه ابهامی مسئولیت محوله را قبول کند اما از فرماندهان تقاضا کرد که مجاز به شرکت در عملیاتها باشد. بنابراین در روزهای عملیات، سلاح به دست در کنار فرماندهان گردان وارد عمل میشد.
شهید دستواره به همراه سرداران لشکر محمد رسولالله(ص) برای یاری رساندن به مردم مسلمان و ستمدیده لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم اشغالگر قدس قرار گرفته بودند، راهی آن دیار شد. بعد از بازگشت عقیل به فرماندهی تیپ سوم ابوذر منصوب گردید و تا زمان عملیات “خیبر” در همین مسئولیت به خدمت صادقانه مشغول بود.
در عملیات “خیبر” بعد از شهادت فرمانده دلاور لشکر محمد رسولالله(ص)، “شهید حاج همت” و واگذاری فرماندهی به شهید کریمیسید، بهعنوان قائم مقام لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) منصوب گردید.
مناطق اشغالی کردستان و صحنههای مختلف جبهههای جنوب کشور بهویژه عملیات “والفجر ۸” و جاده امالقصر (در فاو) شاهد دلاوریهای عاشقانه و جانفشانیهای این شهید عزیز است.
ویژگیهای اخلاقی
از خصوصیات بارز شهید، خوشرویی، جذابیت، صفای باطن، اخلاص و توکل به خدا بود. به گفته همرزمانش، جایی که او بود غم و اندوه بیرون میرفت. او در روحیهدادن به رزمندگان نقش به سزایی داشت.
از شجاعت بالایی برخوردار بود. تجزیه و تحلیل حساب شده مسائل جنگ و قدرت تصمیمگیری سریع، یکی از ویژگیهای بود که در مشکلات، سید را یاری میکرد.
با آنکه از نظر جسمی بدنی نحیف و لاغر داشت، خستگیناپذیری و اعتماد به نفس او زبانزد خاص و عام بود. او اکثر نبردها به جز مواقعی که مجروح شده بود، حضور داشت و در شبهای عملیات تا صبح در خط اول درگیری با دشمن در کنار رزمندگان حضور داشت و از نزدیک به هدایت عملیات میپرداخت. آن بزرگوار تا هنگام شهادت ۱۱ بار مجروح شده ولی هرگز از پای ننشست و با شجاعت کمنظیر، با نثار جان عزیزش به دفاع از اسلام و آرمانهای متعالی حضرت امام خمینی(ره) و حفظ کیان جمهوری اسلامی ادامه داد.
نحوه شهادت
در عملیات “کربلای۱” که برادرش “حسین” در خط پدافندی شهید شد، جهت شرکت در مراسم تشییع و تدفین او به تهران رفت. ولی بیش از سه روز در تهران نماند و به منطقه باز گشت. وقتی به وی گفته میشود که خوب بود لااقل تا شب هفت برادرت میماندی و بعد برمیگشتی، در جواب میگوید: «به آنها گفتهام کنار قبر حسین، قبری را برای من خالی نگهدارید.»
بیش از ۱۰ روز از شهات برادرش نگذشته بود که در عملیات کربلای ۱، روز آزادسازی شهر مهران از چنگال دشمن بعثی، روح بزرگش از کالبد تن رها شد و مظلومانه به شهادت رسید و در جرگه شهیدان کربلا راه یافت و بر سریر عند ربهم جلوس نمود.
در تاریخ ۱۳/۴/۱۳۶۵ در قلاویزان – مهران ( کربلای ۱ ) به شهادت رسید.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
AUD-20200123-WA0021.mp3
11.52M
🌴از اثر میخه اگه که مادر داره میمیره زیر سر میخه...😭
----------------------------------------------
🎧 #شور #روضهای
----------------------------------------------
🎤 #کربلایی_وحید_شکری
----------------------------------------------
🤲🏻اَللّٰهُمَ عَجِّل لِوَلیڪَ الْفَرَج🤲🏻
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ❤ بسم رب الشهدا ❤ #داستان_بدون تو_هرگز #قسمت_پنجاه و _سوم #من_یک_دختر_مسلمانم ✳سکوت عمیقی کل
⚘﷽⚘
#داستان_بدون_تو_هرگز
قسمت پنجاه و پنجم: دزدهای انگلیسی
اقسام۵۴و۵۳مثل هم بودند
وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... با یه وجود خسته و شکسته ... اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا ...
خیلی چیزها یاد گرفته بودم ... اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم ... مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور ...
توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد ...
- دکتر حسینی ... لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی ...
در زدم و وارد شدم ... با دیدن من، لبخند معناداری زد ... از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی ...
- شما با وجود سن تون ... واقعا شخصیت خاصی دارید ...
- مطمئنا توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید ...
خنده اش گرفت ...
- دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه... اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه ... و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید ...
ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
- اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید ... تحویلم گرفتید ... اما حالا که خاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم ... هم نمی خواید من رو از دست بدید ... و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید ... تا راضی به انجام خواسته تون بشم ...
چند لحظه مکث کردم ...
- لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید ... برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن ... اصلا دزدهای زرنگی نیستن ...
و از جا بلند شدم ...
✅✅ادامه دارد .
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #داستان_بدون_تو_هرگز قسمت پنجاه و پنجم: دزدهای انگلیسی اقسام۵۴و۵۳مثل هم بودند وضو گرفتم و ایس
⚘﷽⚘
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#داستان_بدون_تو_هرگز
قسمت پنجاه و ششم: تقصیر پدرم بود
این رو گفتم و از جا بلند شدم ... با صدای بلند خندید ...
- دزد؟ ... از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ ...
- کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم ...
از جاش بلند شد ...
- تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور کرده باشه ...
نفس عمیقی کشیدم ...
- چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبار پدرم ...
و از اتاق خارج شدم ...
برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ... دل تنگ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها ...
از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم ... سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه ... اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم ... به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم ... از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه ...
حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم ... رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولا شدم ...
- بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم ... اما ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ... وسط این همه مکر و حیله و فشار ... می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام ... کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم ... توی مسیر حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم ...
همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد ...
✅✅ادامه دارد ...
شهید سید طاها ایمانی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۰۲ آبان ۱۳۹۹
میلادی: Friday - 23 October 2020
قمری: الجمعة، 6 ربيع أول 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
دلم به عطر دعاى فرج ...
خوش است خدا
كدام جمعـ❤️ـه سر انجام ...
عيد خواهد شد
سلام موعود مهـ❤️ـربانم ....
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
هر صبح سلامے
بہ گل روی تو زیباست🌸
چون یاد گل روی تو
یاد آور عشق است❤️
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
روزتون متبرڪ به نگاه شهید بیضائی✨
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه ۵۳۵
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸 پیامبر اکرم(ص):
🔹بهترین یاران کسی است که ناسازگاری اش اندک باشد و سازگاری اش بسیار.( تنبیه الخواطر، ج. ۲، ص. ۱۲۳ )
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•