eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
934 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ خطاب به همسر سیده خانم، شما هر چقدر خوب بودی ولی من بد بودم و نتوانستم برایت همسر خوبی باشم ولی یک واقعیت انکار ناپذیری وجود دارد و آن این است که دوست داشتن تو برایم واقعی و یک حقیقت بوده و هست. شما را به مادرت حضرت فاطمه الزهراء سلام الله علیها مرا ببخش و گذشت کن. سیده خانم سلام مرا به پدر و مادرم برسان ؛ آنان زحمات زیادی را برایم متحمل شدند، از اینکه فرزند خوبی برایشان نبودم و حق فرزندی را نتوانستم درست به جا آورم امیدوارم مرا ببخشند. پدر عزیز راضی باش به رضای خداوند و با افتخار سرت را بالا بگیر و ناراحت نباش چون من به جایی رفتم که به آنجا تعلق دارم. مادر عزیز شما خیلی با محبت و مهربان بودی و هستی و من قدر مهربانی هایت را ندانستم مرا حلال و گذشت کن، پدر و مادر عزیز صبور باشید و نگذارید اشک هایتان را کسی ببیند به جای آن ۲رکعت نماز بخوانید و شکر خدا به جای آورید و دعا کنید خداوند به شما صبر دهد سیده خانم به پدر و مادرت سلام برسان و بگو من همیشه به آنان ارادت داشتم، به آنان بگو بدی های مرا به بزرگواری خودشان ببخشند. و اما محمدحسین پسر عزیزم که خیلی دوستش دارم هر چقدر گفتم برای من بخند ، نخندید تا من رفتم؛ حالا بگو بخندد من از نزد خداوند به خنده هایش نگاه می کنم. چند توصیه به همسر گرامی: ۱-بچه هایم را عاشق ولایت و امامم سید علی خامنه ای بگردان. ۲-در تربیت بچه هایم تلاش کن و به سن تکلیف و به سنی که خوب و بد را تشخیص دادند از نامحرم جدایشان کن . ۳-وارد جناح بندی های سیاسی و سیاسی بازی نشو جایی که حق است باش و جایی که باطل است نباش به فرموده امیر المؤمنین علی علیه السلام: حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل باطل را بشناسی. ۴-برای دخترم همسری خوب و با ایمان و شجاع انتخاب کن و یادش بده در تمامی مراحل به شوهرش احترام بگذارد . برای پسرهایم دختران خوب و مؤمن که دارای مادران مؤمنی هستند انتخاب کن. ۵- هرچه اسلام گفته عمل کن و احساست را در تصمیم گیری ها دخیل نکن. ۶-در تمامی مراحل زندگی صبر و شکیبایی را سر لوحه قرار ده تا بتوانی بر ناملایمات غلبه کنی. ۷-به خانم ها و دخترهایی که می شناسی و حجاب ندارند بگو به فرمایش خداوند در قرآن با حجاب شوند چرا که اینان هم خود را در گناه و آلودگی غرق می کنند و هم باعث می شوند انسان های دیگر به گناه و حرام بیفتند به آنان بگو از شیطان و وسوسه های شیطانی رها شوند و به سوی خالق هستی بازگردند. ۸-از انسان های بی حیا و آنانی که با نامحرم شوخی می کنند پرهیز نما ؛ کما اینکه تا کنون اینگونه بوده ای و من به شما افتخار می کنم. ۹-بچه ها در فعالیت های مسجد و بسیج شرکت کنند و به آنان توصیه کن دوستان مؤمن انتخاب کنند و با رفتار و کردارشان برای دیگران الگو باشند. ۱۰- همیشه برای بچه هایم و شما دعا کردم که در صحت و سلامتی باشید و خداوند شهادت را نصیبتان بگرداند تو هم برای آنان دعا کن با شهادت از دنیا بروند و خدا را ملاقات کنند. ۱۱- شخصیت ، متانت ، اخلاق ، ایمان ، وقار خود را حفظ و در تهذیب نفس تلاش کن. ۱۲- زیارت امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام رفتید سلام برسان. ۱۳- اگر در معرکه و در میدان نبرد به شهادت رسیدم با همان لباسی که به تن دارم دفن گردم و کفن برایم تهیه نکنید. ۱۴- اگر جنازه ی من بدست تان رسید در کنار حاج حمید رمضانی ، جایی که همیشه با هم می رفتیم و می نشستیم دفن گردم. در آخر از همه دوستان و آشنایان و سروران عزیز می خواهم مرا حلال نمایند و خطاهای مرا به بزرگی خودشان ببخشند. ساعت 18:14 دقیقه روز پنجشنبه 23/7/1394 سوریه. استان حلب شمال سوریه منطقه خانات   •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ پامیشید میرید کار جهادی میکنید بعد میاید اول تا آخرشو استوری میکنید... خب این دیگه کجاش جهادیه؟! به قول یه بنده خدایی تُف به ریا ! •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ مرحوم آقا شیخ مرتضی میفرمودند: تو یه محل که یک مومن باشه پروردگار از اهل آن، بلا را دفع میکنه چقدر خوبه که همونی باشی که بخاطرش گناهی بخشیده بشه بلایی دفع بشه رحمتی نازل بشه... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ چشمامو میبندمو خودمو میذارم جایِ خدا...! تصور میکنم کسی داره مثل خودم وقتی نماز میخونم با من حرف میزنه!! بلند بلند میگم: من که نمیتونم خودمو تحمل کنم! تو چجوری منو تحمل میکنی؟! خیلی صبوری! خیلی! •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ✨نزدیک یک هفته بود که سوریه بودیم. موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد. 🤔 بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به فاطمه و ریحانه ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم...😊 ✨یه شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. ✨شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون پتو و ملحفه توی سرما خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ...🌹 ✨شبها نمازشب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره ذاریات بخونیم... ✨علیرضا آماده شد بریم عملیات... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد . علیرضا گفت: من فقط بادام می خورم، می خوام وقتی دشمن حمله کرد، کم نیارم... ✍️نقل از همرزم شهید •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
#ادمین نوشت سلاااام دوستان وهمراهان عزیز😍 ازفرداشب با داستان جدید در خدمت شما هستیم🤗 آماده دریافت پ
⚘﷽⚘ 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈 اول ✨ -سلام مامان خوب و مهربونم😍✋ -علیک سلام دختر خوب و مهربونم.بیا بشین باهم چایی بخوریم.😊☕️☕️ -چشم،☺️بابا خونه نیست؟😕 -نه،هنوز نیومده. برای خودم چایی ریختم و روی صندلی آشپزخونه رو به روی مامان نشستم... مامان نصف چاییشو خورده بود و به من نگاه میکرد. گفتم: _مامان!از اون نگاهها میکنی،بازم خبریه؟😅 مامان لبخند زد و گفت: _خوشم میاد زود میفهمی.😁 -مامان،جان زهرا بیخیال شین.🙈 -بذار بیان،اگه نخواستی بگو نه.😐 -مامان،نمیشه یه کاریش کنین،من نمیخوام فعلا ازدواج کنم.میخوام درس بخونم.😌🙈 -بهونه نیار.😁 -حالا کی هست؟🙈 -پسرآقای صادقی،دوست بابات.😊 -آقای صادقی مگه پسر داره؟!!!😳🙊 مامان سؤالی نگاهم کرد. -مگه نمیدونستی؟😟 بعد خندید و گفت: _پس برای همین باهاشون گرم میگرفتی؟!!😁 -مگه دستم به سیما و سارا نرسه.داداش داشتن و به من نگفتن.😕 مامان لبخند زد و گفت: _حالا چی میگی؟بیان یا نه؟😊 بالبخند و سؤالی نگاهش کردم و گفتم: _مگه نظر من برای شما مهمه؟ مامان لبخند زد و گفت: _معلومه که مهمه.میان،اگه نخواستی میگی نه. خندیدم و گفتم: _ممنونم که اینقدر نظر من براتون مهمه.😄 مامان خندید.گفتم: _تا حالا کجا بوده این ستاره ی سهیل؟😅 مامان باتعجب نگاهم کرد.با اشاره سر گفتم _چیشده؟😟 -مطمئنی نمیدونستی پسر دارن؟!!😁 -وا!!مامان یعنی میگی من دروغ میگم؟!🙈 مرموز نگاهم کرد و گفت: _پس از کجا میدونی اسمش سهیله؟😁😉 جا خوردم....😬🙈 یه کم به مامانم نگاه کردم،داشت بالبخند به من نگاه میکرد. سرمو انداختم پایین.وسایلمو برداشتم برم توی اتاقم،مامان گفت: _پس بیان؟😁 گفتم: _اگه از من میپرسین میگم نه.😌 -چرا؟😐 بالبخند گفتم: _چون نمیخوام سارا و سیما خواهرشوهرام باشن.😄 سریع رفتم توی اتاقم... منتظر عکس العمل مامان نشدم.حتما میخواست بهم بگه دختره ی پررو،خجالت بکش.😆 وسایلمو روی میزتحریرم گذاشتم و روی تخت نشستم. دوست نداشتم برام خاستگار بیاد.🙁 درسته که خوشگلم ولی بیشتر حجاب میگیرم که کمتر خوشگل دیده بشم،اما نمیدونم حکمتش چیه که هرچی بیشتر حجاب میگیرم تو دل برو تر میشم. با همه رسمی برخورد میکنم.😕 تا وقتی هم که مطمئن نشم خانمی که باهاش صحبت میکنم پسر یا برادر مجرد نداره باهاش ،فقط لبخند الکی میزنم. با آقایون هم برخورد میکنم.تا مجبور نشم با مردهای جوان .با استادهای کلاس نمیگیرم که مبادا مجرد باشه،با استادهای پیر هم کلاس نمیگیرم که مبادا پسرمجرد داشته باشه.خلاصه همچین آدمی هستم من.😕 مامان برای شام صدام کرد.... بابا هم بود.خجالت میکشیدم برم توی آشپزخونه. 🙈حتما بابا درمورد خواستگاری صحبت میکرد،ولی چاره ای هم نبود. -سلام بابا،خسته نباشید.☺️ -سلام دخترم.ممنون.😊 مامان دیس برنج رو به من داد و گفت: _بذار روی میز. گذاشتم و نشستم.سرم پایین بود.مامان بشقاب خورشت رو روی میز گذاشت و نشست.باباگفت: _زهرا بدون اینکه سرمو بالا بیارم گفتم: _جانم -مامانت درمورد خانواده ی آقای صادقی بهت گفته؟ به مامان نگاه کردم و گفتم: _یه چیزایی گفتن. -نظرت چیه؟بیان؟😊 سرم پایین بود و با غذام بازی میکردم. آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی.... ادامه دارد... ✍نویسنده بانو 💎کپی با ذکر صلوات...📿 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈 اول ✨ -سلام مامان خوب و مهربونم😍✋ -علیک سلام دختر خوب و م
⚘﷽⚘ 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈 دوم ✨ آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی نه اونجوری که من بخوام... 😕 باباگفت: _آقای صادقی آدم خوبیه.من پسرشو ندیدم.تا حالا خارج از کشور درس میخونده،ولی به نظرمن بهتره بیان.فکرمیکنم ارزشش رو داشته باشه آشنا بشیم.😊 وقتی بابا اینجوری میگه یعنی اینکه بیان. بابا کلا همچین آدمیه،خیلی وقتها به بچه هاش اختیار میده ولی حواسش هست هرکجا لازم باشه میگه بهتره اینکارو بکنی😇 ولی وقتی میگه بهتره اینکارو بکنی یعنی اینکارو بکن. ماهم که بچه هاش هستیم به درستی حرفهاش ایمان داریم. من دیگه چیزی نگفتم.بابا گفت: _پس برای آخر هفته میگم بیان. بعد به مامان گفت: _هرچی لازم داری بگو تا بخرم. بعد از شستن ظرفها و تمیز کردن آشپزخونه رفتم توی اتاقم.گوشیم زنگ میزد.ریحانه بود.گفتم: _سلام بر یار غارم.😍 -سلام.کجایی تو؟ این همه زنگ زدم.😠 -خب متوجه نشدم.چرا میزنی؟ حالا کار مهمت چی بود مثلا؟😇😜 -فردا میای کلاس استاد شمس؟😕 -آره.چرا نیام؟😊 -بچه ها اعتراض دارن بهت.میگن وقت کلاسو میگیری.😒 -من وقت کلاسو میگیرم؟ تا استاد شمس چیزی نگه که من جواب نمیدم.این بچه ها چرا به اون اعتراض نمیکنن؟🙁 -خیلی خب حالا.منکه طرف توأم.پشت سرت حرف درست کردن.😐 -چه حرفی؟😳 -میگن میخوای توجه استاد رو جلب کنی. بالحن تمسخرآمیزی گفتم: _آره،با مخالفت کردن باهاش و با دعوا. -ول کن بابا.فردا میبینمت.کاری نداری؟😕 ریحانه اینجور وقتها میفهمه باید سکوت کنه.خنده م گرفت.باخنده گفتم: _دفعه ی آخرت باشه ها.😁 ریحانه هم خندید.😃خداحافظی کردیم. به کتابهام نگاهی کردم. کتاب درسی برداشتم،نه..الآن حوصله ی اینو ندارم.با دست کتابها رو مرور میکردم.آها! خودشه. ✨نهج البلاغه✨ رو برداشتم.بازش کردم.یکی از خطبه ها اومد.چند بار خوندم.یه چیزهایی فهمیدم ولی راضیم نکرد.شرحش رو برداشتم.اونم خوندم.خیلی خوشم اومد،اصطلاحا جگرم حال اومد.☺️😍😁 خیلی باحالی امام علی(ع)،نوکرتم.الان نماز حال میده،وضو که دارم، حجابمو درست کردم. 😇سجاده مو پهن کردم،... خب نماز چی بخونم؟😍🤔 مغرب وعشاء که خوندم،نماز شب هم که زوده.من نمیدونم خداجون،میخوام نماز بخونم دیگه،آخه خیلی ماهی. خودت یه کاریش بکن..الله اکبر..بعد از نماز از نیت خودم خنده م گرفت. گفتم: _خداجون تو هم با من حال میکنی ها! چه بنده ی دیوانه ای داری،همش از دستم میخندی دیگه.😅 دیر وقت شد.رفتم روی تخت خواب،رو به آسمان گفتم: _خداجون! امشب خسته م.بذار یه امشبو بخوابم.با التماس گفتم: _بیدارم نکن،باشه؟..ممنونم.😫😁 نصف شب از خواب بیدار شدم.... مگه ساعت چنده؟ ☹️🤔 به ساعت نگاه کردم،تازه چهار و نیمه،🕟یه ساعت دیگه اذانه.🌌✨ به آسمان نگاه کردم،گفتم: _خدایا!اینقدر با من شوخی نکن.یه امشبو میذاشتی بخوابم.منکه میدونم دلت برام تنگ شده،باشه،الان بلند میشم،خیلی مخلصیم.😅😁😍 رفتم وضو گرفتم و... ادامه دارد.. ✍نویسنده بانو 💎کپی با ذکر صلوات...📿 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۱۳ آبان ۱۳۹۹ میلادی: Tuesday - 03 November 2020 قمری: الثلاثاء، 17 ربيع أول 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه) - یا الله یا رحمان (1000 مرتبه) - یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ولادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، عام الفیل 🔹ولادت امام جعفر صادق علیه السلام، 83ه-ق •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•