⚘﷽⚘
می بینی ای آرام جان
دل بی قراری را
پایان بده با آمدن
چشم انتظاری را
سلام قـ❤️ـرار دلهای بی قرار ...
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه ۱۲۵
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
میلادی: Tuesday - 18 May 2021
قمری: الثلاثاء، 6 شوال 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه)
- یا الله یا رحمان (1000 مرتبه)
- یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹صدور اولین توقیع امام زمان علیه السلام، 305ه-ق
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
▪️9 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام
▪️19 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️25 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️35 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸 پیامبر (ص) :
🔹️كسى كه براى زنده كردن حق يک مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قيامت در حالى آورده مى شود كه پرتو نور چهره اش، تا چشم كار مى كند ديده مى شود و خلايق او را به نام و نسب مى شناسند. (كافى(ط-الاسلامیه) ج ۷، ص ۳۸۱)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
•| نمیدانم چه حڪمتے
در خونِ شهید نهفته
گویے عِطر وجودش
دنیا را احاطه میڪند.
فرقے ندارد از ڪدام
شهر و به ڪدام زبانی
مهم آن است ڪه ڪشته
شده در راه حسینے |•
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
#صبحتون_شهدایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
راز سالم ماندن بدن شهید محمدرضا شفیعی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 7⃣یاران حضرت مهدی(عج) 2از3_ویژگی های نفسانی👇👇 2⃣طـهـارت و تـقـوا: یـک رکـن مـدیـریـت ایـده آل
⚘﷽⚘
8⃣یاران حضرت مهدی(عج)
۲از۳_ویژگی های نفسانی
3⃣عـلم و مـعـرفـت: بـدیـهی است که کابینه مهدی برای اداره حکومت جهانی اش از تـمـام آنـچـه لازمـه مـدیـریـت ایـده آل اسـت بـرخوردارند. از جمله شاخصه های مهم در این عـرصـه عـلم و دانـش اسـت . آنـچـه در بـعضی روایات ذکر شد که هر کدام از آنان قوت و تـوان چـهـل تـن را دارد عـلاوه بـر تـوان جـسـمـانـی،تـوان اداره و تـدبـیـر امـور را نیز شامل می شود که علم و آگاهی لازمه آن است.
شاخصه علم و دانش در همه سطوح مدیریت اعم از سطوح بالا، میانی و رده های پایین باید مـورد تـوجـه قـرار گـیرد و هر مدیری باید علم و آگاهی ویژه حوزه کاری و مدیریتی را بر اساس آموزه های دینی و مکتبی داشته باشد.
یـاران خـاص حـضـرت مـهـدی در حـوزه مـسـئولیتی خویش مدیریت علمی خواهندکرد. با مـدیـریـت غیر علمی نمی توان جهان را اداره کرد. جالب این است که مدیریت علمی آنان بر اساس موازین اسلامی و منطبق بر کتاب و سنّت است . چنانکه #امیرمؤمنانفرمود:
ای مردم ! سزاوارترین کس در امر حکومت و مدیریت،قوی ترین آنان و آگاه ترین آنها به امر خدا در آن است.
آنـان از نـظـر عـلمی در بالاترین درجه قرار دارند و از جام حکمت الهی و معرفت دینی به طـور شـایـسـتـه سـیـراب گـشـتـه انـد.هـمـان حـضـرت مـراتـب فضل و کمال علمی آنان را چنین توصیف می کند:
پـس در آن فـتـنـه هـا آخـرالزمـان گـروهـی صـیـقـلی مـی شـونـد مـانـنـد صـیـقـل یـافـتـن شـمـشیر به دست آهنگر،دیده های آنان به نور قرآن جلا داده و تفسیر در گـوشـهـایـشـان جـا گـرفته شود.
#سربازآقاباشیم
#علمودانشراجدیبگیریم
#نفستُمدیریتکن
#سختیراهروتحملکنبهعشقآقا
#نشرحداکثری
#الهمعجلولیکالفرج
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#مثل_شهید_همت
یک شب در منطقه دیدم ابوالفضل ناراحته و انگار از بیماری رنج می بره و معلوم بود کمر درد داره . بهش که رسیدم گفتم چیه برادر ، چی شده . گفت: چیز خاصی نیست انشاءالله خوب میشه و گفت فقط ناراحتم از این که از رسیدگی به کارهای بچه ها و عملیات جا بمانم امیدوارم سریعتر خوب بشم.😞خلاصه شروع کردم به ماساژ کمرش و می دانستم این کمردرد همینطوری نیست 2 -3 ساعت قبل خوب خوب بود . خیلی باهاش کلنجار رفتم که چی شده.بالاخره قفل زبانش شکسته شد و گفت: یک مکان از خط احتیاج مبرمی به مهمات💣 داشت که به علت خطر زیاد کسی حاضر نشد مهمات به جلو ببره که باعث شد خودم به تنهایی چندین جعبه مهمات سنگین رو زیر تیر و ترکش به سختی ببرم همین امر، باعث کمر دردم شده.
با خودم گفتم هنوزم #شهید_همت😍 پیدا میشه.خودش فرمانده گردانه و جعبه مهمات می بره.😇☝️
#شهیدمدافعحرمابوالفضلراهچمنی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
#قسمتبیستوهشتم #نمنمعشق یاسر باصدای یاسمن از خواب بیدارشدم... +داداش جونم؟گل پسری...پانمیشی؟
#قسمت بیست ونهم
#نمنمعشق
یاسر
_چراساکتی؟
+حرفی ندارم
ابرویی بالاانداختم و گفتم
_ناراحتی که قراره بریم آتلیه؟
+نه...مهم نیس
پوزخندی زدم و گفتم
_اینومیدونم...یه چیزجدیدبگو
+آقایاسرمیشه اینقدر امروز به من گیرندی؟اصلا روفرم نیستم
_باشه.خودت خواستی.
شونه ای بالاانداخت و سکوت کرد.
شنل ردامانندش تنش بود و صورتش روپوشونده بود.چون دیدی به قیافش نداشتم حس احمقابهم دست داده بود.همش حس میکردم یه مسأله ی ریاضی رو نفهمیدم و استاد هرچی تکرارش میکنه بازم من حالیم نمیشه...
+من که خودم عکاسی بلدبودم و کلی هم دوست عکاس داشتم.چرانذاشتی به اونابگم؟
_بله میدونم،خبردارم شما عکاس هستی و مدل هم میشین...
پوزخندی زدم و ادامه دادم...
_ولی دلم نمیخواست عکسامون دست هرکسی بیوفته...ازهمه مهمتر،تو که دلت نمیخادهمه شوهرفرمالیته اتوبشناسن؟براآینده ات بدمیشه خدای ناکرده...
صدای پرازحرص و بغضشوشنیدم که گفت
+لعنت به زبونت که اینقدنیش داره.اه
نیشخندی زدم و توی دلم گفتم آخیش زهرموریختم...تاتوباشی برجک منونزنی فسقل خانوم...هنوزیاسرخانونشناختی...
صدای زنگ گوشیم رشته افکارموپاره کرد
بادیدن شماره ی تماس گیرنده نفس تو سینم حبس شد...بالاخره روزی که منتظرش بودم فرارسید...یاسرامروز رو شانسی...سریع ماشینوکنارخیابون پارک کردم و تماس رو وصل کردم و درهمون حین مشغول بازکردن کمربندم و پیاده شدن از ماشین شدم...
_سلام عزیییییزم..
مهسو
خوشبختانه شیشه ی ماشین پایین بود و میتونستم باکمی دقت حرفهاش رو بشنوم...از بچگیم کنجکاوبودم شدیدا..
مخصوصا لحن خاص یاسر و عزیییزم گفتنش که بیشترتحریکم کرد به شنیدن حرفهاش...
+آره خانومی شما جون بخواه...حتما میام برای دست بوسی...فقط کافیه بگی کی و کجا..فقط عزیزم امشب یه مشکل خانوادگی هست ..غیرازامشب هرشبی باشه پایه اتم...
ای کوفت...من مشکل خانوادگیم؟اصلااین دختره کیه که اینجور باش حرف میزنه؟آخه به تو چه مهسو...فضول
خنده ی بلندی سردادوگفت
+چششم حتما.ما که خیلی وقته اسیرتونیم بانو..حتمامیام.پس میبینمت.بیصبرانه برای دیدنت منتظرم.کاری نداری؟
+قربونت.توام همینطور.خدانگهدار..
تاتماس رو قطع کرد ازپنجره فاصله گرفتم و به حالت قبل بی تفاوت نشستم...ولی ازدرون داشتم ازفضولی میترکیدم..
آخه یاسر که اهل این حرفانیست.یعنی بهش نمیادکه باشه...حسابی توی کاراین بشرمونده بودم...
سوارماشین شد و حرکت کردیم...
***
ساعت پنج شد و ماتازه از دست عکاس خلاص شدیم.خوبه چندتادونه عکس ساده بیشتر نبوده ها.به سمت محضر حرکت کردیم.ساعت شش وقت محضرداشتیم.
+میگماآشپزی هم بلدی؟
باحرص جواب دادم
_بله
باتعجب گفت
+جدا؟؟؟؟؟ازیه دخترباشرایط مالی توتقریبادورازانتظاره
_حالاکه میبینی بلدم.من ازبچگی تنهابودم.مجبوربودم یادبگیرم.نمیتونستم کل عمرموفست فودوپیتزابخورم که...
+آره خب اینم حرفیه.پس بهش علاقه نداری؟زورکیه؟
_نخیر.من عاشق آشپزیم
+عههه؟خوشبحال آشپزی پس...
_منظور؟
+هیچی والا.پس بیزحمت به پاس خدمات من وظیفه ی خطیرخونه داری و آشپزی هم به دوشت باشه.آخه من خیلی غذادوس دارم و میخورم.
باتعجب گفتم
_پس چراچاق نیستی؟
خندیدوگفت
+یادت نره شغلم چیه ها...بنده ورزشکارم هستم..بعله...
لبخندآرومی زدم و گفتم
_فقط به پاس زحماتت و اینکه از گشنگی تلف نشی...
خندید و گفت...
_ #ازینبهبعدقرارهبزرگبشیفسقلی
جملش لرزی به تنم انداخت...
#اصلادرستقصهیمااشتباهبود
#اماچقدرباتودلمروبهراهبود...
#محیاموسوی
ادامه دارد...
دوست شــ❤ـهـید من
#قسمت بیست ونهم #نمنمعشق یاسر _چراساکتی؟ +حرفی ندارم ابرویی بالاانداختم و گفتم _ناراحتی که قراره
#قسمتسیوام
#نمنمعشق
یاسر
دم در محضر که رسیدیم همه اومدن استقبالمون.بعدازپارک کردن ماشین روبه مهسوگفتم
_بازی شروع شد.جلوی فامیل حواستوجمع کن.من و تو یه زوج فوق العاده عاشقیم.
سرش رو به معنای تاییدتکون داد بالبخند از ماشین پیاده شدم و به طرف درب سمت مهسورفتم...
بالبخنددرروبازکردم و دسته گل رو به دستش دادم.دسته گل رو گرفت و دستموبه سمتش درازکردم.آروم دستش رو توی دستم گذاشت و پیاده شد.مهیارجلو اومد و سوییچ رو ازم گرفت تاماشین رو ببره یه جای درست و حسابی پارک کنه.باهم واردمحضر شدیم .به محض ورود امیرحسین وطنازرودیدم که ازمازودتررسیده بودن.سلام کردیم و بعدازدادن شناسنامه هاومدارک به سردفتر منتظرشدیم.
****
بعدازدادن زیرلفظی توسط بنده که یه پلاک طلای الله بود که نستعلیق نوشته شده بود آقای عاقدفرمودن:
+دوشیزه خانوم مهسوامیدیان برای بارچهارم وآخرین بار میپرسم آیا به بنده وکالت میدهید بامهریه ی تعیین شده شمارا به عقد دائم آقای سیدیاسرموسوی درآورم؟؟؟
سکوت مهسو کمی طولانی شد...ولی:
+ماییم و نوای بی نوایی ،بسم الله اگرحریف مایی...بااجازه ی بزرگترای مجلس...بله..
همه مشغول دست زدن شدن ولی من غرق تفکر شدم به معنی جمله ای که مهسو بهش اقتداکرد...
این دخترداره توکل رودرک میکنه..
بعدازبله گرفتن ازمن و خوندن خطبه عقد توسط آقای عاقد نوبت حلقه ها رسید...
مهسو
واردساختمون شدیم...تاچشمم به آسانسورافتاد فشارخونم بالاپایین شد...
کلاه شنلم رو که کمی جلوی دیدم رو گرفته بود عقب تردادم...گرمای دستای یاسرروحس کردم...
+بازکهیخزدی!!!!نترس مهسو..#تامنهستمازهیچینترس
توی چشماش نگاهی کردم و گفتم
_یادم میمونه...
واردآسانسورشدیم...چشمام خودبه خود و غیرارادی بسته شد..بازهم یاسر من رو جلوقراردادوخودش پشت سرم ایستاد...اینبارکف دستاش رو روی کمرم نگه داشته بود...
روبه رومون آیینه بود...سرم رو بالاآوردم و متوجه شدم یاسرداره ازآینه به من نگاه میکنه...ناخودآگاه توجهم به چشماش جلب شد..
اون هم خیره به چشمام بود...
+شده آیا که نفهمی که چه مرگت شده است؟
من دقیقا به همین حال دچارم امشب
همون لحظه آسانسور ایستاد و یاسر سریعا دستش رو ازروی کمرم برداشت و ازآسانسور خارج شد...ذهنم درگیر یه بیت شعری شد که خونده...بااین حال
پشت سرش از آسانسورخارج شدم
درب خونه رو که میخواست بازکنه متوجه کلافگیش شدم...تمرکزی برای این کارنداشت...دوسه بارکلیدازدستش افتاد...
دستمو گذاشتم روی شونه اش وگفتم
_یاسر،بده من بازمیکنم...
کلیدروازش گرفتم و دررو بازکردم...
واردخونه شدم و یاسر هم پشت سرم اومد...صدای قفل کردن درروشنیدم..
برگشتم و نگاهش کردم که مشغول درآوردن کتش بود
_چرادرروقفل کردی؟
نگاه عاقل اندرسفیهی بهم انداخت و گفت
+خب مسلمه...برای امنیتمون..
شونه ای بالاانداخت و به طرف اتاقش رفت...
لحظه آخر گفت
+راستی یادم رفت بگم...خوشگلترشدی...
لبخندوچشمکی زد و ادامه داد
+درضمن،کاری داشتی یامشکلی بود هرموقع شب بیدارم کن.فعلاشب بخیر
باهمون لباسا و سرووضع وسط هال نشستم و به دیوارزل زدم....وشروع کردم به فکرکردن...
#نهکسیمنتظراست،
#نهکسیچشمبهراه…
#نهخیالگذرازکوچهیماداردماه!
#بینعاشقشدنومرگمگرفرقیهست؟
#وقتیازعشقنصیبینبریغیرازآه...
#محیاموسوی
ادامه دارد...
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
میلادی: Wednesday - 19 May 2021
قمری: الأربعاء، 7 شوال 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
روزتون منور به یاد #شهید_محمود_رضا_بیضایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
تا به کی صبر و صبوری
تا چه وقتی انتظار
من دلی آشفته دارم
نام من ایوب نیست
سلام حضرت موعـ❤️ـود ....
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
☆∞🦋∞☆
﷽
سلام
صبح زیباتون شــ🌷ــهدایـے
خورشید را ببین
هرگز به نتیجه طلوعش ڪه
به شب منتهے مےشود فڪر نمیڪند
بےتوقع و گرم و مهربان مےتابد
نه ناامید مےشود و نه دلسرد
#شهدا هم مثل خورشیدند 🌞
به#نتیجه کار فکر نمیکنند این که کار برای خداست👆 خودش کلیه 😍
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام باقر (ع):
🔹هيچ شفيعى براى زن نزد پروردگارش نجات بخشتر از رضايت شوهرش نيست.(وسایل الشیعه ج۲۰ ، ص۲۲۲ - خصال ج۲ ص ۵۸۸)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🔅 #هر_روز_با_قرآن 📖 صفحه ۱۲۵ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃
۱۲۶
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 7⃣یاران حضرت مهدی(عج) 2از3_ویژگی های نفسانی👇👇 2⃣طـهـارت و تـقـوا: یـک رکـن مـدیـریـت ایـده آل
⚘﷽⚘
9⃣یاران حضرت مهدی(عج)
۲از۳_ویژگی های نفسانی..🌱👇
4⃣مـعـرفـت الهـی : یـاران خـاص حـضـرت عـلاوه بـر تـوانـمـنـدی هـای مـدیـریـتـی اهل سیر و سلوک معنوی هستند و از مراتب بالای معرفت الهی برخوردارند.به این ویژگی بـا تـعـبـیـرهـای مـخـتـلفـی در روایـات اشـاره شـده اسـت.بـه عـنـوان مثال #امامصادقمیفرماید:
عارفان به خداوند متعال از اهل حقایق که از روی کشف و شهود ربّانی عارف به خدا هستند، بـا او بـیـعـت مـی کـنـنـد...
#امامباقروصادقازامامعلیدرتوصیفآنانمیفرمایند:
مـردانـی کـه خـدا را بـه حقّ شناخته اند،آنها یاوران حضرت مهدی در آخرالزمان هستند...
از برخی روایات می توان استفاده کردکه آنان در اثر عرفان عملی به این مرتبه رسیده ان✨
#سربازآقاباشیم
#ارتباطِتوباخداقوےکن
#نفستُمدیریتکن
#سختیراهروتحملکنبهعشقآقا
#نشرحداکثری
#اللهمعجللولیکالفرج
#التماسدعا
#ادامه_دارد...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
•| نمیدانم چه حڪمتے
در خونِ شهید نهفته
گویے عِطر وجودش
دنیا را احاطه میڪند.
فرقے ندارد از ڪدام
شهر و به ڪدام زبانی
مهم آن است ڪه ڪشته
شده در راه حسینے |•
#برادر_شهیدم
#محمود_رضا_بیضایی🕊
@dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺دم غروب
بریم #حرماباعبدالله(ع)🌺
به نیابت از #شهید
🌱حاج مصطفی چمران🌱
🗒داغ یعنی نبودن عباس..😭🌷
🗒هرکی،هرچی شد داره میبره..😭🌷
🎤 #حیدرخمسه🌱
#رزق_هرروزمون😍
🦋🌴🦋🌴🦋🌴🦋🌴
@dosteshahideman
🦋🌴🦋🌴🦋🌴🦋🌴
دوست شــ❤ـهـید من
#قسمتسیوام #نمنمعشق یاسر دم در محضر که رسیدیم همه اومدن استقبالمون.بعدازپارک کردن ماشین روبه م
#قسمتسیویکم
#نمنمعشق
یاسر
وارداتاق شدم و دررو بستم...
جلوی آینه ایستادم...یه داماد تمام عیار...
پوزخندی زدم و کتمو از تنم درآوردم...روی تخت پرتش کردم و وساعتمو از دور مچم بازکردم و روی پاتختی گذاشتم..
واردسرویس اتاق شدم و سرمو زیر لوله ی آب گرفتم...
همیشه وقتی کلافه بودم آب سرد بهم آرامش میداد...
لوله رو بستم و دکمه های لباسمو بازکردم و ازتنم خارجش کردم...گلوله اش کردم و پرتش کردم گوشه ی حمام...
حوله ام رو روی سرم گذاشتم و موهاموخشک کردم...عادت به سشوارکشیدن نداشتم...شلوارموبا یه شلوار ورزشی عوض کردم و یه تی شرت هم تنم کردم..
ازپنجره به آسمون خیره شدم...
پرت شدم به یه خاطره ی دور توی گذشته ام...یه خاطره ی گرم توی دل روزهای سردی که توی کشور غریبه داشتم...به روزهای هفده سالگیم..
«_چرااینجورنگاه میکنی نیلا؟
+چون دوستت دارم میلاد...
دستمو روی میزکوبیدم و گفتم...
_بس کن نیلا..هم من یه بچه ام هم تو...من و تو یک نقطه ی مشترک هم نداریم نیلا...بزرگترینش هم آیینمون...اینقدم به من نگومیلاد...»
بابغض نگاهم کرد و دستشو آروم روی صورتم گذاشت...
با خشم دستشو پس زدم و گفتم
_بهم دست نزن.اه.چرانمیفهمی این چیزا توی دین من خوب نیستن نیلا...حتی اگه همدیگه رو دوس داشته باشیم...میفهمی عزیزم؟
آروم چشماشوبست و اشک ریخت..اشکاش آتیشم میزد...نفهمیدم چیشد که کنترلمواز دست دادم و بغلش کردم...اشک از چشمای خودمم جاری شد...
این رابطه سرتاپا غلط بود»
نگاهی به آسمون انداختم و زیرلب گفتم:
_ازت متنفرم لعنتی...انتقام همه امونو ازت میگیرم...تماشاکن...
مهسو
ازصبح که بیدارشده بودم یاسر خونه نبود...
لابدرفته پیش اون دختره...هه
بدبختانه امروز کلاس هم نداشتم...
گوشیمو برداشتم و کمی توی اینترنت چرخیدم ...مشغول خوندن یه رمان بودم
یکهو برام پیامک اومد..
ازیه شماره ناشناس بود...
«مبارک باشه...خیلی بهم میومدین»
وا..کیه؟پیام دادم
_ممنون ،شما؟
پیامم ارسال نشد...
تماس گرفتم خاموش بود.
خیلی تعجب کردم...ول کن هرکی باشه دوباره پیام میده...
گوشیموکنار گذاشتم و تلفن خونه رو برداشتم و شماره یاسرروگرفتم
بعداز سه تابوق برداشت
+بله
_سلام
+علیک...چیزی شده؟
_نه..خواستم ببینم ناهارمیای؟
+آهان،نه...منتظرم نباش...بخور.درارم قفل کن...من بایدبرم خدافظ
و تلفن رو قطع کرد...
نگاهی به تلفن انداختم و شکلکی براش درآوردم...
بیچاره تلفن گناهش چیه آخه؟؟؟
دوباره تلفن رو برداشتم و شماره طنازروگرفتم...
بعدازکمی حرف زدن به آشپزخونه رفتم و مشغول پختن لازانیا شدم...
#ازعشقپریشانموازدستتودلگیر
#درزندگیامازلبخندانخبرینیست
#محیاموسوی
ادامه دارد....
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•