eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
943 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ دهه هشتادیا.... من امام حسینِ بچگیامو میخوام✋🏻 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ دهه هشتادیا.... من امام حسینِ بچگیامو میخوام✋🏻 #اربعین •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshah
پیشنهــادویژه‌دانلود👌 اگردلـےشکست‌واشکـےجارۍشد خیـلےخیـلےالتماس‌دارم💔 رفقایـےهم‌که‌ان‌شءالله‌ راهـےکربلا‌هستن‌ماروهم‌دعاکنید!
⚘﷽⚘ ** ** ** ** *من بزرگ می شوم و تو همان رعنا می مانی !!* *چقدر می کنم که تو مثل دیگر نمی شوی* *یک روز با می آیی* *و من غرق در مستیِ آمدنت با زینبی ام می شوم برایت ...* *شادی روح و * ** *بیاد سه ساله ابی عبدالله •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
💌🕊💌🕊💌🕊 💌🕊💌🕊💌 💌🕊💌🕊 💌🕊💌 💌🕊 🕊 عاشـــ❤ـــقی کانـــال شــ❤ـــهید من معرفی 💌 💌🕊 💌🕊💌 💌🕊💌🕊 💌🕊💌🕊💌 💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘ شهید مصطفی مازح نخستین شهید در راه عمل به فرمان امام خمینی(ره)برای کشتن سلمان رشدی منحرف وفاسد* *🕊شادی روحش صلوات* •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ احمد سلمان رشدی» در خانواده‌ای مسلمان در هند به دنیا آمد، در ۱۳ سالگی به انگلستان مهاجرت کرد و تبعه انگلستان شد. سلمان رشدی که تا پیش از انتشار کتاب «آیات شیطانی» ۴ رمان و ۲ فیلمنامه منتشر کرده بود، عضو هیئت انستیتو فیلم انگلستان، عضو هیئت مشاورین انستیتو هنرهای معاصر و عضو انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان است. رشدی اولین بار با نوشتن کتاب «بچه‌های نیمه‌شب» به شهرت رسید و جایزه بوکر را دریافت کرد. داستان‌های سلمان رشدی اغلب در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده‌اند که گونه‌ای مبتنی بر حضور شخصیت‌ها و رخدادهای غیرواقعی در بستر واقعیت است. فتوای امام خمینی؛ پایان زندگی رشدی سال 1367 سلمان رشدی با کتابش، یک بار دیگر در ایران خبرساز شد. این بار اما، صحبت از کتابی بود که سراسر آن اهانت به پیامبر اسلام(ص) بود. کتاب توهین‌آمیز و ضداسلامی «آیات شیطانی» علاوه بر آنکه اعتراضات فراوانی در سراسر جهان برانگیخت، به زندگی آرام سلمان رشدی نیز پایان داد. یکی از درونمایه‌های اصلی داستان آیات شیطانی مبتنی بر افسانه دروغین «غرانیق» است که در برخی کتب از جمله تاریخ طبری ذکر شده و مسلمانان در طول تاریخ همواره آن را دروغین خوانده‌اند. کمتر از یک ماه پس از انتشار آیات شیطانی، ورود و فروش آن در هند ممنوع شد. کشورهای بنگلادش، سودان، آفریقای جنوبی و سریلانکا نیز انتشار آن را ممنوع اعلام کردند. اما این همه ماجرای اعتراض به نویسنده این کتاب سخیف و موهن نبود. امام خمینی رحمةالله‌علیه در ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ بی آنکه نامی از نویسنده «آیات شیطانی» ببرند، فتوای ارتداد و اعدام سلمان رشدی و ناشران مطلع از آن را صادر فرمودند: «مولف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن محکوم به اعدام می‌باشند.» در پیام امام(ره) همچنین تاکید شده بود: «از مسلمانان غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود شهید است ان‌شاءالله.» صدور فتوای اعدام سلمان رشدی، زندگی او را وارونه ساخت و با اعلام آمادگی مسلمانان نقاط مختلف جهان، وزارت کشور انگلستان مسئولیت حفاظت از جان سلمان رشدی را بر عهده گرفت.   خدمتکاری که مصطفی مازح را لو داد فتوای امام(ره) بازتاب‌های رسانه‌ای بسیار یافت و اقدامات بسیاری در عمل به این فتوا انجام شد. «مصطفی محمود مازح»، جوان لبنانی‌الاصل که تبعه فرانسه هم بود، را می‌توان اولین کسی دانست که برای اجرای این فتوا تلاش کرد و در ۱۴ مرداد ۱۳۶۸ یعنی کمی بیش از ۶ ماه پس از صدور فتوای امام خمینی رحمةالله‌علیه، به محل اختفای سلمان رشدی وارد می‌شود. مصطفی با شناسایی هتل محل اقامت سلمان رشدی، قصد اقامت ۴ روزه در آن هتل می‌کند. در روز سوم پس از آن‌که از یک زن خدمتکار درباره رفت و آمدهای سلمان رشدی سوالاتی می‌کند، مورد سوءظن قرار می‌گیرد و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی انگلستان وارد هتل می‌شوند. او گرچه به دلیل انفجار زودهنگام بمب موفق به اجرای فرمان امام نشد، اما آغازگر حرکتی در جهت مبارزه همه جانبه مسلمانان جهان با توهین به اسلام و پیامبر عظیم‌الشان آن شد و سبب شد تا موج ممنوعیت انتشار آیات شیطانی، کشورهای دیگری همچون کنیا، تایلند، تانزانیا، اندونزی، سنگاپور و حتی ونزوئلا را هم دربربگیرد. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘   جوانی ۲۲ ساله که شیفته امام خمینی بود مصطفی محمود مازح چند بار به ایران سفر کرده بود و به امام خمینی رحمةالله‌علیه عشق می‌ورزید. وصیت‌نامه مازح به خوبی می‌تواند این شیفتگی و شیدایی را نشان دهد: «هرگز روزهای مقدس زندگی با تو را فراموش نخواهیم کرد. دستورات تو را در هر زمان و مکان اجرا خواهیم کرد. شجاعت تو در برابر دشمنان را همیشه به یاد خواهیم آورد. در روز برگزاری نماز در قدس شریف، تو را به یاد مردم جهان خواهیم آورد.» مصطفی، آن‌چنان که از سنگ قبر او پیداست، یک روز پس از شهادت ۲۲ ساله می‌شده است. خانواده او پس از ۸ ماه تلاش و پیگیری توانستند پیکر او را از انگلستان به خاک لبنان منتقل کنند. مصطفی در سال ۱۳۶۹ شمسی و مصادف با دوم ماه مبارک رمضان در یکی از روستاهای جنوب لبنان در حالی به خاک سپرده شد که پیش از شهادت با دختری از اهالی جبل عامل عقد ازدواج بسته بود؛ عقدی که تنها ۱۵ روز طول کشید و هیچ گاه به ازدواج نینجامید. محمود حسین مازح، پدر مصطفی، که خود در روستای «طیرفلسین» در جنوب لبنان متولد شده، می‌گوید که برای تجارت ساکن آفریقا بوده و مصطفی در «گینه کوناکری» متولد شده است. مصطفی ۵ برادر و ۲ خواهر داشته و آخرین فرزند خانواده بوده است.   •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ناشرانی که به سزای کارشان رسیدند در راستای اجرای حکم امام خمینی درباره همه کسانی که دستی در انتشار این کتاب داشته‌اند، در سال ۱۹۹۱ میلادی، هیتوشی ایگاریشی مترجم ژاپنی آیات شیطانی در توکیو با ضربات چاقو کشته شد. مترجم ایتالیایی کتاب هم در میلان مورد حمله قرار گرفت. ناشر نروژی کتاب، در سال ۱۹۹۳ مورد حمله قرار گرفت. «عزیز نسین» مترجم ترکی کتاب در هتلی در شهر سیواس ترکیه مورد حمله قرار گرفت اما توانست از هتل فرار کند. سردبیر مجله خلق چاپ سلیمانیه که بخشی از ترجمه کردی این کتاب را در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد، هدف حمله مسلحانه قرار گرفت. برمک بهداد، مترجم کردی کتاب هم به طور پنهانی زندگی می‌کند؛ چرا که علاوه بر فتوای امام خمینی رحمةالله‌علیه، برخی از روحانیون سلیمانیه و اربیل، حکم قتل وی را صادر کرده‌اند.   حتی اگر زاهد زمان شود.. پس از صدور فرمان امام مبنی بر وجوب قتل سلمان رشدی، به تدریج شایعاتی به گوش رسید که حاکی از لغو حکم اعدام در صورت عذرخواهی او بود. امام خمینی رحمةالله‌علیه در واکنش به اینگونه شایعات در ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ پیامی صادر و تاکید فرمودند: «سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال و تمامی همّ خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند.» سلمان رشدی ۱۹ فوریه ۱۹۸۹ برابر با ۳۰ بهمن ۱۳۶۷ بیانیه‌ای منتشر کرد و گفت: «به عنوان نویسنده کتاب آیات شیطانی، متوجه شده‌ام که مسلمانان در بسیاری از نقاط جهان با انتشار رمان من آزرده و ناراحت شده‌اند. من عمیقا متاسفم از اینکه این کتاب پیروان مخلص اسلام را آزرده است. زندگی در جهانی که بسیاری از ادیان در آن حضور دارند، به ما یادآوری می‌کند که باید به حساسیت‌های آنها احترام بگذاریم.» عذرخواهی از ترس جان اما فایده‌ای نداشت و سلمان رشدی همچنان در زندانی بزرگتر از سلول‌های انفرادی و در ترس هر روزه از مرگ نفس می‌کشد. او حالا 26 سالی می‌شود که سایه مرگ را هرروز بالای سر خود می‌بیند.سایه‌ای که تا پایان عمر این نویسنده مرتد، او را رها نخواهد کرد •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_ای_یار_ای_یار_محمود_کریمی.mp3
8.5M
⚘﷽⚘ 🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃ای یار ای یار ای یار 🍃عباس یابن الکرار 🎤 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
✫⇠قسمت :9⃣4⃣2⃣ #فصل_هجدهم بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: «بابا جان! بلند شوید، برویم مدرسه.» ه
✫⇠قسمت :1⃣5⃣2⃣ بچه ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می کرد و با شیرین زبانی بابا بابا می گفت. به من نگاه می کرد و غش غش می خندید. جای دست و دهان بچه ها روی قاب عکس لکه می انداخت. با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار می دادم. به سمیه گفتم: «برای مامان یک لیوان آب بیاور.» آب را خوردم و همان جا کنار بچه ها دراز کشیدم؛ اما باید بلند می شدم. بچه ها ناهار می خواستند. باید کهنه های زهرا را می شستم. سفره صبحانه را جمع می کردم. نزدیک ظهر بود. باید می رفتم خدیجه و معصومه را از مدرسه می آوردم. چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچه ها سرگرم پوست کندن نارنگی ها شدند، پنهان از چشم آن ها بلند شدم. چادر سرکردم و لنگ لنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه. 🔸فصل نوزدهم اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه ها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند، اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.✫⇠قسمت :2⃣5⃣2⃣ با خودم می گفتم: «همین امروز و فردا صمد می آید. او که بیاید، حوصله ام سر جایش می آید. آن وقت دوتایی خانه تکانی می کنیم و می رویم برای بچه ها رخت و لباس عید می خریم.» یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور افتاد. چرا این کار را کردم. چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم. بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: «صمد خودش می آید و برای بچه ها خرید می کند.» خیلی اصرار کرد. دست آخر گفت: «پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگ ترت هستم.» هنوز هم توی روستا رسم است، نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می خرند. نخواستم دلش را بشکنم؛ اما نمی دانم چطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشش نیامد گفت: «خواهر جان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد.» گفتم: «نه، همین خوب است.»همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش آب و رنگ می خرم.✫⇠قسمت :3⃣5⃣2⃣ بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند. خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود، گفت: «مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس های بابا را با خودش برد.» ناراحت شدم. پرسیدم: «چرا زودتر نگفتی؟!...»خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: «یادم رفت.»اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد.بچه ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: «بابا!. . بابا آمد...»نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله. از چیزی که می دیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم، امین، هم با او بود. بهت زده پرسیدم: «با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟!»پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: «نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه.» پرسیدم: «چطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید!»✫⇠قسمت :4⃣5⃣2⃣ پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «... کلید...! آره کلید نداریم؛ اما در باز بود.» گفتم: «نه، در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم.» پدرشوهرم کلافه بود. گفت: «حتماً حواست نبوده؛ بچه ها رفته اند بیرون در را باز گذاشته اند.» هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: «پس صمد کجاست؟!»با بی حوصلگی گفت: «جبهه!»گفتم: «مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه.» گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.»فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، این قدر ناراحت است. تعارفشان کردم بیایند تو. اما ته دلم شور می زد. با خودم گفتم اگر راست می گوید، چطور با برادرم آمده! امین که قایش بود! خبر دارم که قایش بوده. نکند اتفاقی افتاده!دوباره پرسیدم: «راست می گویید از صمد خبر ندارید؟! حالش خوب است؟!»پدرشوهرم با اوقات تلخی گفت: «گفتم که خبر ندارم. خیلی خسته ام. جایم را بینداز بخوابم.» •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman
⚘﷽⚘ فرقے نداشٺ دیشب و امشب براے من جز این ڪہ بر نبود تو، یڪ شب اضافه شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ میلادی: Friday - 17 September 2021 قمری: الجمعة، 10 صفر 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️10 روز تا اربعین حسینی ▪️18 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️19 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️24 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️27 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
⚘﷽⚘ کِی خزانم میشود مولا بهار؟ کِی کناره میرود گرد و غبار؟ یک سؤال از طعمِ بغض واَشک و آه کِی به پایان میرسد این انتظار؟ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ میگفت: پریـدن، بُریـدن می خـوآد....🕊 حس عجیبـی داره پروآز وقتـی از همہ زمیـن خستـھ ای.....🌱💔 ای شهیددریاب منو... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 ۲۳۳ ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمودرضا_بیضائی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 ۲۳۴ ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ ⭕️ 🔸امام کاظم (ع): 🔹کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد. (اعلام الدین فی صفات المؤمنین ص ۳۰۵) •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•