💝🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
@dosteshahideman
💝🕊
دوست شــ❤ـهـید من
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #یک_فنجان_چای_باخدا °○❂ 🔻 قسمت #شصت_هشت نمید
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #یک_فنجان_چای_باخدا °○❂
🔻 قسمت #شصت_نه
روز بعد به محضِ دیدنِ دنیا، چشم به در دوخته منتظرِ حسام ماندم. امروز گره از تمامِ معماهایِ روزهایِ بی دانیالیم باز میشد. دلشوره ی عجیبی داشتم. میترسیدم حرفهایِ حسام در موردِ سلامتیِ برادرم، دروغی به اصطلاح مصلحتی باشد مِن بابِ مراعاتِ حالِ بیمارم..
هر ثانیه که میگذشت توفیری با گذرِ یکسال نداشت و ترسی که آوار میشد بر سرِ ذهنیاتم.
من با خدایِ حسام در آن نفسهایِ همدم با مرگ حرف زدم و او خیلی زود جوابم را داد. پس رسم معرفت نبود گذاشتن و گذشتن. و من باز صدایش کردم. تا باز شود سرِ این غده ی چرکین و رها شوم از نبودنِ برادر و خدایی که حالا میخواستمش..
یالله گویی حسام هواسم را به در جمع کرد. آن مرد آمد. با ریشی بلند و موهایی مشکی و نامرتب که خبر میداد که ماندگاریش رویِ تخت بیمارستان. آرام و خمیده راه میرفت و یکی از پاهایش را تقریبا روی زمین میکشید. با هر گام کمی ابروهایش را جمع میکرد و مقداری می ایستاد.
عثمانِ چه کرده بود با جسمِ این جوانِ مهربان و چه خیالی برایِ من داشت؟؟ ترسیدم. آن شب او گریخت. پس باید هر لحظه انتظارِ آمدنش را میکشیدم. و اگر میآمد..
حسام روی صندلی کنار تخت نشست. هنوز هم لبخند به لب داشت، با همان، سربه زیریِ همیشگی اش. راستی چرا هیچ وقت به صورتم چشم نمیدوخت؟؟
با متانت خاصی سلام کرد و حالم را جویا شد. بی مقدمه نام دانیال را بر زبان چرخاندم. با لبخندی محسوس، سرش را تکان داد ( چشم.. الان همه ی ماجرا رو خط به خط تعریف میکنم. اما قبلش.. چون میدونم نگرانید و اینکه زیاد به بنده اعتماد ندارین، قرار شد اول با دانیال صحبت کنید..)
حسی خنک و شیرین در تمامِ وجودم سرازیر شد. دانیال.. دانیال من.. شنیدن صدایش تنها آرزویِ آن روزهایم بود. از فرط خوشحالی لشکری از بی قراری به قلبم هجوم آورد. نمیدانستم باید بدودم؟ پرواز کنم؟ یا جیغ بکشم؟ به سختی رویِ تخت نشستم. ( کو.. کجاست..)
لبخندش عمیق تر شد ( عجب خواهری داره این عتیقه.. اجازه بدین..) یک گوشی از جیب پیراهنش درآورد و دکمه ایی را فشار داد و آن را رویِ گوشش قرار داد ( الو، آقایِ بادمجون بم.. تشریف دارین پشت خط؟؟ .. بعله.. بعله.. الحمدالله حالشون خوبه.. به کوریِ چشم بعضی از دشمنان، بنده هم خیلی خیلی خوبم. بعدا حالتو رو هم به طور ویژه میگیرم.. )
با چه کسی حرف میزد؟ یعنی دانیال، برادر من، پشتِ همین خط بود؟؟
گوشی را به سمتم گرفت. دستانم یخ زد. به کندی گوشی را نزدیک صورتم گرفتم. نفسهایم تند بود و نوایی از حنجره ام، یارایِ خروج نداشت.
صدایش بلند شد. پر شور و هیجان ( الو.. الو.. ساراجان.. خواهر گلم..) نمیتوانستم جوابش را بدهم. خودش بود. همان دانیالِ خندان و پرحرف. اما حالا گریه میکرد. در اوج خنده، گریه میکرد. (سارایی.. بابا دق کردم.. یه چیزی بگو صداتو بشنوم.. ). اشک ریختم. برایِ اولین بار اشک ریختم. هق هق گریه هایم آنقدر بلند بود که دانیال را از حالم با خبر کند. و او با تمامِ شیرین زبانی ، برادرانه هایش را خرجِ آرامشم میکرد. صدایش زدم نه یکبار که چندین مرتبه. و او هربار مثله خودش پاسخم را داد. هر چه بیشتر میشنیدم،حریصتر میشدم و این اشتها پایان نداشت.
بعد از مدتی عقده گشایی؛ در آخر از من خواست تا به حسام اعتماد کنم.
ونمیداست که من نخواسته به این جوانِ محجوب اعتماد کرده بودم، قبل از آنکه خود بخواهم.
دوست نداشتم تماس تمام شود، اما شد و چاره ایی جز این نبود.
↩️ #ادامہ_دارد...
✍🏻 #نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #یک_فنجان_چای_باخدا °○❂ 🔻 قسمت #شصت_نه روز بع
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #یک_فنجان_چای_باخدا °○❂
🔻 قسمت #هفتاد
حسام گوشی را از دستم گرفت (خب الان خیالتون بابتِ سلامتیش راحت شد؟ دیدن که از منو شما سرحالتره.. حالا برم سر اصل مطلب؟؟
البته اگه حالتون خوب نیست میذاریم واسه بعد..)
مشتاق شنیدم بودم. خواستم شروع کند.
دستی بر محاسنش کشید (حالا از کجا شروع کنم؟؟ قبلش ما به شما یه عذر خواهی بدهکاریم. که ناخواسته وارد جریانی شدین که فشار زیادی روتون بود. امیدوارم حلال کنید.. )
حلال؟؟؟ در آن لحظه به قدری خوشحال بودم که حتی از پدرهم میتوانستم بگذرم..
صدایی صاف کرد ( والا.. دانیال یکی از نخبه هایِ کامپیوتر تو دانشگاه بود. و سازمان مجاهدین خلق از مدتها قبل به واسطه ی پدرتون اونو زیر نظر داشت تا بتونه با دادنِ وعده و امکانات جذبش کنه و واسه انجام ماموریت به داعش بفرسته. پس بعد از یه مدت کوتاه، سازمان وارد عمل میشه و با نشون دادنِ درِ باغ سبز از دانیال میخواد تا به اونها ملحق شه. اما دانیال با شناخت و تنفری که به دلیل زندگی با پدرتون از این سازمان داشت، درخواستشونو رد میکنه.
ولی از اونجایی که سازمان نه تو کارش نیست و وقتی چیزی رومیخواد باید بدست بیاره، میره سراغِ اهرام فشار.
همون موقع بچه های ما متوجه میشن که نقشه یِ سازمان واسه فشار رویِ دانیال و اجبارش به قبولِ این مسئولیت، تهدیدِ خوونوادشه. پس من مامورِ نزدیکی و رفاقت با برادرتون شدم. اونقدررفیق که هم ازم تاثیر گرفت، هم یه چیزایی از پیشنهاد و تهدید سازمان بهم گفت.
اینجوری ما هم خیلی راحت میتونستیم از جونش حفاظت کنیم. بالاخره دانیال یه نخبه ی ایرانی بود با هیچ نوع تفکر و جهت گیریِ سیاسی، و سلامتیش اهمیت زیادی برامون داشت.
سازمان منافقین سعی داشت تا با اهدایِ دانیال از طرف خودش به داعش نوعی مراوه ی پر منت رو شروع کنه و با استفاده از هدیه ی ارزنده اش، خواسته های خودشو از داعش تو منطقه، طلب کنه.
بی خبر از اینکه داعش خودش دست به کار شده و با شناسایی دانیال سعی داره با کمترین هزینه اونه جذب نیروهاش کنه. اینجوری هم سر سازمان بی کلاه میموند و نمیتونست درخواستهای دیگه ایی داشته بشه؛ هم یه نخبه ی ایرانی وسنی مذهب رو جذب گروهش کرده بود.
پس از کم هزینه ترین و جوابگوترین راهه ممکن شروع کردن. راهی که هنوزم بین سیاسیون دنیا حرفِ اولو میزنه..
و اون ورود یک دختر زیبا به ماجرا و ایجاد یه داستان عشقی و رمانتیک بین دختر و دانیال بود.
حالا اون دختر جوان کسی نبود جز صوفی..
دخترعربی که با عنوانِ مُبلغِ داعش تو آلمان باید به دانیال نزدیک میشد و اون رو به خودش علاقمند میکرد،اون قدر زیاد که دانیال چشم بسته برایِ داشتنش، با پیوستن به داعش موافقت کنه و وقتی وارد شد اونقدر گرفتارش میکردن که دیگه راهی برایِ بازگشت مقابل خودش نمیدید..
غافل از اینکه ما از همه چیز با خبریم و قصدِ پیش دستی داریم…
✍🏻 #نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
@dosteshahideman
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
همه آرام گرفتند
و شب از نیمه گذشت...
آنچه در خواب نرفت
چشم من و فکر تو بود...
#زیارت_مجازی
#شهید_محمودرضا_بیضائی 🌷
#شبتون_شهدایی
@dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨💝💝✨
#یا_صاحب_الزمان_عج
آفتاب رویت
روشنی بخش دل
هر مومن است
کاش چشم شیعیان
روشن شود با دیدنت
سلام امام خوب زمانم
🌸السلام علیک یا بقیه الله
🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❤️ صبحت بخیر جانِ عالم❤️
☘| @dosteshahideman
✨💝💝✨
﷽
سلام
روزتون پراز خیر و برکت 💐
امروز یکشنبه
٨ اردیبهشت ١٣٩٨ ه. ش
٢٢ شعبان ١٤۴٠ ه.ق
٢٨ آوریل ٢٠١٩ ميلادى
🌹
🌹
ذکر روز یکشنبه ۱۰۰ مرتبه
🌸 یا ذَالجَلالِ والاِکرام 🌸
🌸ای صاحب جلال و بزرگواری
این ذکر موجب
فتح و نصرت میشود 🌸
☘| @dosteshahideman
✨پيامبرگرامي اسلام (صليالله عليه و آله و سلم)»:
🍃مَن اَنكَرَ القائِمَ مِن وُلدي أَثناءَ غَيبَتِهِ ماتَ ميتَةً جاهِليَّةً.🍃
❣کسي که قائم(مهدي) را که از فرزندان من است در دوران غيبتش مُنکِر شود، بر حالت جاهليت قبل از اسلام از دنيا خواهد رفت.⚜
📚 (منتخبالاثر، ص ٢٢٩)
💠 @dosteshahideman💠
🔞اولین تصاویر از قاتلِ #طلبه_همدانی که امروز صبح به دست مامورین نیروی انتظامی کشته شد.
@dosteshahideman
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔴امام خامنه ای:
♦️ همه باید #انقلابی باشند؛ این خطاست که گمان کنیم انقلابی فقط آن کسی است که در کنار امام بوده؛ اگر معنای انقلاب را این بگیریم، انقلابی، همین ما پیر و پاتالها خواهیم بود. انقلاب برای همه است
♦️ جوانها انقلابیاند و میتوانند انقلابی باشند با شاخصهای انقلابیگری، یک #جوان امروز میتواند از من سابقهدار در انقلاب انقلابیتر باشد.
🌷| @dosteshahideman
#فرازےازوصيتـــــنامہ
#وصیت_شهید_به_دختر_۶سالهاش
🌸 فاطمه جان سلام
بابا جان! خیلی دوست دارم، درسهایت را مرتب بخوان
و به حرف مادرت گوش کن. نماز و حجاب یادت نره،
یادت نره که وقتی چادر به سر میکردی خوشگل و ناز میشدی.
همیشه به یادت هستم، تو هم به یاد من باش باباجونی.
#وصیت_شهید_به_دختر_۸ماههاش
🌸 ریحانه خانم سلام
همیشه بهت میگفتم قربونت بشم بابایی.
حالا وقتی بزرگ شدی و تونستی بخونی و بنویسی،
بدون که تو رو هم خیلی دوس دارم.
سفارشهایی که به آبجی بزرگت کردم رو فراموش نکنید.
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_علیـــــرضا_قلـــــیپور
@dosteshahideman❤️
💠رهبر معظم انقلاب :
🌷 شهید شیرودی نخستین نظامی بود که من به او اقتدار کردم و نماز خواندم
🌷| @dosteshahideman
🌷شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و
با بیش از 40 بار سانحه و
بیش از 300 مورد اصابت گلوله به هلیکوپترش، باز سرسختانه میجنگید.
شیرودی پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (8 اردیبهشت 1360) در منطقه بازی دراز، هنگامی که لشکر زرهی عراق با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپارهانداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سرپلذهاب گسیل داشته بود، هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زد، ناگهان گلوله یکی از تانکهای عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیک کرد و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید.
🌷روحش شاد و یادش گرامی باد.
@dosteshahideman😍
بعضی ها چقدر خواستنی مےشوند.....
بعضی ها چقدر به چشم مےآیند ...
بعضی ها.....
بعضی ها کارهای خالصانه شان آنقدر زیاد است که این عزیز شدن و به چشم آمدن ، مزد همان گمنامےشان است.....
حکایت این شهدا اما حکایت غریبےست
حکایت یک دل بےقرار است...
دل که بےقرار باشد، خوشی ها و غم های زندگی پیش چشمت مثل حبابی روی آب می شود ...
نه به آن اعتماد می کنی و نه رویشان حساب.....
تو هم بےقرار شو
مثل این شهدا.....
#بےقرار که باشی گاهی عهدهایی مےبندی که هر کسی از پس آن بر نمےآید.....
بزرگترین عهدها را...
با همان ها که #قرار_از_دلت_گرفته اند و خودشان ، #قرار_دل_بےقرارت_شده اند ...
"خوش به حال دل بی شکیب #بعضیها..."
#شهید_محمودرضا_بیضائی 🌷
#شهید_ابراهیم_هادی 🌷
#شهید_حامد_جوانی 🌷
@dosteshahideman
خوشا آن شهادت نصیبان که بعد از الست
بلیَ گفته اند و به پیمان عمل می کنند
📸سه شهید مدافع حرم در یک قاب:
#جواد_الله_کرم
#علی_سعد
#حسین_معز_غلامی
🔰کی باورش میشد اونروزی که این عکسو انداختن هرسه به مقصود برسن😍
🔸خوش اومدی #شهید_علی_سعد که بعد از مدتها پیکرت به وطنت برگشت.😢😢
▪️ بقول پدر حاج حسین آقا:
"کی میدونه این رابطه بین ایناچیه؟
🌷علی از #دزفول و حسین و جواد از #تهران و چه چیزی جز #عشق اینارو بهم وصل میکنه وگرنه اینهمه قدس نیرو داره چرا اینا اینهمه باهم عکس دارن.
🆔 @dosteshahideman
چه سیل خوزستان و چه زلزله کرمانشاه، اولین کسانی که شال و کلاه کردند و راهی شدند برای خدمتِ مفت مفت! طلبه ها بودند! هنوز عرق طلبه های بازگشته از مناطق سیل زده خشک نشده! هنوز خیلی هایشان تا زانو در گِلند! که خون طلبه همدانی در زمین جاری میشود!
اما من باور دارم این بی انصافی هیچ تاثیری در روحیه شان ندارد! هنوز دارند از جان و دل بیل میزنند! اگر اینطور بود اصلا آنجا نبودند چون... هنوز خون طلبهی مشهدی تازه است!
#طلبه_همدانی
#شهید_مصطفی_قاسمی
🕊| @dosteshahideman
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
💝🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
@dosteshahideman
💝🕊
﷽ #احکام_طهارت
✅پرسش
آيا نجاست جسمي مانند ميز و يا گوشي با دستمال خيس پاک ميشود؟
📝پاسخ
دستمال خیس، نجاست را پاک نمی کند و برای پاک شدن اشیاء نجس باید آنها را آبکشی کنید.
@dosteshahideman
عکسی که سال ٨٩ ، در پادگان ، وقتى شهید بیضائی به بچه هاى بسيج آموزش ميداد برادر بزرگوارش از اوگرفت....
اسلحه اى كه در دست دارد ، غنيمتى از آمريكايى ها در عراق بود!!
چقدر محمودرضا تحقير مى كرد سربازان آمريكايى را
و چقدر دوست داشت با خودِ آمریکاییها بجنگد....
#شهید_محمودرضا_بیضائی 🌷
🌸| @dosteshahideman
📷 استوری یکی از دوستان بهروز حاجیلو (قاتل) درباره نقش مستقیم توییت مهناز افشار در تصمیم حاجیلو برای قتل روحانی همدانی
🌺| @dosteshahideman
⛔️ماجرا از خبر دروغ ایسنا شروع شد.
۱-شهریور سال قبل خبر از ورود عراقیها برای صیغه کردن دختران ایرانی در مشهد و آن هم شش هزار خانه را به نقل از رییس اتحادیه هتلداران مشهد منتشر کرد و موج رسانهای سنگینی علیه عراقیها راه انداخت.
۲-رییس اتحادیه هتلداران، نقل قول را تکذیب کرد، اما آب ریخته شده به جوی برنمیگردد.
۳-در جریان سیلی که مردم را دچار مشکل کرد، نیروهای حشدالشعبی تحت نظارت سپاه، در کنار بسیجیها، ارتشیها و روحانیون به کمک مردم سیل زده آمدند.
۴-برخی اصلاحطلبان که به دنبال ایجاد تفرقه بین مردم ایران و عراق هستند، شروع به اعتراض علیه این نیروها کردند. از توییت #مهناز_افشار تا حمله دیگران به این نیروها
۵-حسابی جعلی در توییتر با انتشار پستی غیر اخلاقی، به ایرانیان و حشدالشعبی توهین میکند.
۶-فهمیدن جعلی بودن حساب توییتری دشوار نیست، اما خانم افشار با استناد به این حساب جعلی، مردم را علیه روحانیون تحریک کرد.
فردی در همدان طلبه بی گناهی را به قتل رساند.
⛔️آقای رییسی به موضوع ورود کنید تا سلبریتیها یکبار برای همیشه بفهمند شایستگی اظهار نظر در هر زمینهای را ندارند.
#محاکمه_مهناز_افشار
🌷| @dosteshahideman
#خاطرات_شهدا
می خواست برگرده جبهه بهش گفتم:
پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفتهاند.😔
چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست
وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد...!😳
خواستم بهش اعتراض کنم که گفت:این همه بی نماز هست! 😒
اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نماز بخونند!
دیگه حرفی برا گفتن نداشتم😊 خیلی زیبا ، بجا و سنجیده جواب حرف بی منطقی من رو داد.😂😂😂
@dosteshahideman