eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
930 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ ▪️شهیدمحمودرضا بیضائی: 🌷برای من میدان انقلاب،شلمچه یا دمشق فرقی نمی‌کند، هرجا حرف انقلاب اسلامی هست ما هستیم. . @dosteshahideman🌾
⚘﷽⚘ نمی کَنَم دل از این عرصه #شقایق‌فام کنار لاله رخان آشیانه می سازم در آستان به خون خفتگان وادی عشق برون ز عالم اسباب، خانه می سازم امام خامنه ای مدظله العالی ❤️ پ.ن: مـا معتقـدیم راهِ حُـسَیْـن راهِ خُـدایے سـٺ هـر کَـس کہ حسـینےسـٺ مـَرامـَش شهُـدایے سـٺ... #شهید_لاله‌رخ_وادی_عشق امیر حاج امینی 🌷 @dosteshahideman🌸🌸🌸
⚘﷽⚘ رشـــــادت ڪہ فراموشے ندارد فراموشتان_ڪردیم فراموشمان نکنید 😔 @dosteshahideman🌸🌸🌸
⚘﷽⚘ ⭕️ دستور رهبر انقلاب به رئیس جمهور 🔸 باید زودتر از اجرای طرح سهمیه بندی، یارانه‌های مردم پرداخت میشد/ زودتر بسته‌های حمایتی را پرداخت کنید 🔻 در حاشیه دیدار با مسئولین نظام در روز عید (جمعه ۲۴ آبان ۹۸)، رهبر انقلاب یک توصیه به آقای روحانی داشتند که خوب است زودتر اجرایی شود. 🔹 روحانی در حاشیه جلسه گزارشی مختصر از روند اجرای طرح سهمیه‌بندی به رهبر انقلاب ارائه می‌کنند. 🔺 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خطاب به رئیس جمهور گفتند: مناسب بود همزمان با اجرای این طرح اولین پرداخت نقدی یارانه‌ها (بسته حمایتی) نیز صورت می‌گرفت؛ ولی حالا که انجام نشده، لازم است زودتر اقدام کنید. @dosteshahideman🌸🌸🌸
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ ⭕️فریاد های استاد #رائفی_پور برای انحراف افکار عمومی از مطالبات صحیح توسط جریان های سیاسی پیشنهاد دانلود 🌹🌹🌹 @dosteshahideman🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت سوم داستان دنباله دار نسل سوخته: پدر مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد
⚘﷽⚘ قسمت چهارم داستان دنباله دار نسل سوخته: حسادت دویدم داخل اتاق و در رو بستم ... تپش قلبم شدید تر شده بود ... دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم ... الهام و سعید ... زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه ... این، اولین بار بود ... دست بزن داشت ... زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ... ولی دستش روی من بلند نشده بود... مادرم همیشه می گفت ... - خیالم از تو راحته ... و همیشه دل نگران ... دنبال سعید و الهام بود ... منم کمکش می کردم ... مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت ... سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن ... حوصله شون رو نداشت ... مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه ... سخت بود هم خودم درس بخونم ... هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم ... و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم ... سخت بود ... اما کاری که می کردم برام مهمتر بود ... هر چند ... هیچ وقت، کسی نمی دید ... این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم ... و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم ... اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... از اون شب ... باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم ... حسادت پدرم نسبت به خودم ... حسادتی که نقطه آغازش بود ... و کم کم شعله هاش زبانه می کشید ... فردا صبح ... هنوز چهره اش گرفته بود ... عبوس و غضب کرده ... الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون ... سعید هم عین همیشه ... بیخیال و توی عالم بچگی ... و من ... دل نگران... زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم ... می ترسیدم بچه ها کاری بکنن ... بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه... و مثل آتشفشان یهو فوران کنه ... از طرفی هم ... نگران مادرم بودم ... بالاخره هر طور بود ... اون لحظات تمام شد ... من و سعید راهی مدرسه شدیم ... دوید سمت در و سوار ماشین شد ... منم پشت سرش ... به در ماشین که نزدیک شدم ... پدرم در رو بست ... - تو دیگه بچه نیستی که برسونمت ... خودت برو مدرسه ... سوار ماشین شد و رفت ... و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم ... من و سعید ... هر دو به یک مدرسه می رفتیم ... مسیر هر دومون یکی بود ... 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🌱 معیار محبت خود را به خداوند در سجده تان مشخص میشود! وقتی رفتی خودت بسنج ببین چقدر محبت داری... | 🌷| @dosteshahideman