⚘﷽⚘
🔸طرح بزرگ ختم قرآن به صورت مجازی🔸
📝ثبت نام #ختم_قرآن به نیت
📌سلامتی و ظهور حضرت ولیعصر(عج) و نثار تمامی شهیدان😍
🌷جزء(۱)👈شهیدجوادحسناوی
🌷جزء(۲)👈شهیدعباس کردونی
🌷جزء(۳)👈شهیدسیدمهدی موسوی
🌷جزء(۴)👈شهیدحجت الله رحیمی
🌷جزء(۵)👈شهیدانابراهیمهادی/سیاهکالیمرادی/بیضائی/ولایتیفر/احمدمشلب
🌷جزء(۶)👈شهیدعبدالهی
🌷جزء(۷)👈شهیدخلیلتختینژاد/شهیدملایی
🌷جزء(۸)👈شهیدان ابراهیم هادی/حیدرضاشاهنده
🌷جزء(۹)👈شهیدان کرمیطهماسبی/محمدصالحشهیم/ضیاءالدینعلیپور
🌷جزء(۱۰)👈شهدایگمنام/شهیداحمدپلارک
شهیدحمیدرضاشاهنده
شهیدضیاءالدین علیرضاپور
🌷جزء(۱۱)👈شهیدانهمت/ابراهیمهادی
🌷جزء(۱۲)👈شهیدانعلیشاهسنایی/سیاهکالیمرادی
🌷جزء(۱۳)👈شهیدبیضائی
🌷جزء(۱۴)👈تمامی شهدا
🌷جزء(۱۵)👈شهیدآزاد قادری
🌷جزء(۱۶)👈شهیدمحسنحججی
🌷جزء(۱۷)👈شهیدضیاءالدینعلیپور
🌷جزء(۱۸)👈شهیدحمیدرضاشاهنده
🌷جزء(۱۹)👈شهیدعلی اکبرناصح
🌷جزء(۲۰)👈شهیدذوالفقاری
🌷جزء(۲۱)👈شهید علی اکبرناصح وپدرومادوشهید وهمه شهدا
🌷جزء(۲۲)👈شهید ابراهیم هادی.شهید محمد مهدی رضوان.شهید تورجی زاده.شهید حمیدسیاهکالی مرادی
🌷جزء(۲۳)👈 شهید عبدالحسین عبدالهی همایون آذر🌹
🌷جزء(۲۴)👈شهیدان احمدمشلب...علی الهادی...مهدی یاغی...ابراهیم هادی
🌷جزء(۲۵)👈شهیدان بیضائی/حسینمعزغلامی/ شهدای مدافع حرم
🌷جزء(۲۶)👈شهیداندفاعمقدس
🌷جزء(۲۷)👈شهیدان مدافع حرن
🌷جزء(۲۸)👈شهیدان تورجیزاده/بیضائی/حججی
🌷جزء(۲۹)👈شهید محمدرضادهقانشهدایگمنام
🌷جزء(۳۰)👈شهیدان گمنام/شهیدبیضائی
🍃ختم قرآن به نیت تمام شهدا است🍃
🌷✨برای شرکت در ختم تلاوت قرآن کریم
یکی از جزء هایی که روبروی آن خالی است را انتخاب و به آیدی زير ارسال فرماييد. نام شهید مورد نظرمقابل شماره جزء ثبت خواهد شد.🌷
@shahidhojat
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
♡
پۍڪجابفرستمدلـمرا
وقتۍفقطبهانہ
ششگوشہ
|حُسیـن|راگرفتہاسـٺ
#حسیݩمݩ♥️
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
#حسینجان
ما را چنان تشنه بخواه
که هیچ آبے
جز عطش ِ #کربلا
سیرابمان نکند ... !
🍁
🌷| @dosteshahideman
1_1220906.mp3
1.58M
#فایل_صوتی 👆
🔷🔹 زیارت آل یاسین
🔹با نواے : #سیدمهدی_میرداماد
روز جمعه زیارت کنیم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
#قراردمغروب
💚 بریم حرم شاه کربلا 💚
به نیابت از شهیدبزرگوار
🌹شهیدامیرحاجامینی🌹
🌾آهازدوری..خوابدیدم😭🌾
🎤 #حسینطاهری
#رزقمعنوی
🌾 @dosteshahideman
🌷🌾
🌾🌷🌾
🌷🌾🌷🌾
⚘﷽⚘
🔸۱۵ سالش بود که برادرم از آلمان یک دست لباس مارک دار آدیداس برایش فرستاد.
یک بار هم نپوشید.
گفتم چرا؟
بی درنگ جواب داد:«من تابلوی استعمار نمی شوم»
#کالای_ایرانی
#شهدایی
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت سی و چهارم داستان دنباله دار نسل سوخته: گدای واقعی ... راست می گفت ... من کلا چند دست لبا
⚘﷽⚘
قسمت سی و پنجم داستان دنباله دار نسل سوخته: دلم به تو گرم است ...
بلند شدم و سوئی شرتم رو در آوردم ... و بدون یه لحظه مکث دویدم دنبالش ... اون تنها تیکه لباس نویی بود که بعد از مدت ها واسم خریده بود ...
- مادرجان ... یه لحظه صبر کنید ...
ایستاد ... با احترام سوئی شرت رو گرفتم طرفش ...
- بفرمایید ... قابل شما رو نداره ...
سرش رو انداخت پایین ...
- اما این نوئه پسرم ... الان تن خودت بود ...
- مگه چیز کهنه رو هم هدیه میدن؟ ...
گریه اش گرفت ... لبخند زدم و گرفتمش جلوتر ...
- ان شاء الله تن پسرتون نو نمونه ...
اون خانم از من دور شد ... و مادرم بهم نزدیک ...
- پدرت می کشتت مهران ...
چرخیدم سمت مادرم ...
- مامان ... همین یه دست چادرمشکی رو با خودت آوردی؟...
با تعجب بهم نگاه کرد ...
- خاله برای تولدت یه دست چادری بهت داده بود ... اگر اون یکی چادرت رو بدم به این خانم ... بلایی که قراره سر من بیاد که سرت نمیاد؟ ...
حالت نگاهش عوض شد ...
- قواره ای که خالت داد ... توی یه پلاستیک ته ساکه ... آورده بودم معصومه برام بدوزه ...
سریع از ته ساک درش آوردم ... پولی رو هم که برای خرید اصول کافی جمع کرده بودم ... گذاشتم لای پارچه و دویدم دنبالش ... ده دقیقه ای طول کشید تا پیداش کردم و برگشتم ...
سفره رو جمع کرده بودن ... من فقط چند لقمه خورده بودم... مادرم برام یه ساندویچ درست کرده بود ... توی راه بخورم... تا اومد بده دستم ... پدرم با عصبانیت از دستش چنگ زد... و پرت کرد روی چمن ها ...
- تو کوفت بخور ... آدمی که قدر پول رو نمی دونه بهتره از گرسنگی بمیره ...
و بعد شروع کرد به غر زدن سر مادرم که ...
- اگر به خاطر اصرار تو نبود ... اون سوئی شرت به این معرکه ای رو واسه این قدر نشناس نمی خریدم ... لیاقتش همون لباس های کهنه است ... محاله دیگه حتی یه تیکه واسش بخرم ...
چهره مادرم خیلی ناراحت و گرفته بود ... با غصه بهم نگاه می کرد ... و سعید هم ... هی می رفت و می اومد در طرفداری از بابا بهم تیکه های اساسی می انداخت ...
رفتم سمت مادرم و آروم در گوشش گفتم ...
- نگران من نباش ... می دونستم این اتفاق ها می افته ... پوستم کلفت تر از این حرف هاست ...
و سوار ماشین شدم ...
و اون سوئی شرت ... واقعا آخرین لباسی بود که پدرم پولش رو داد ... واقعا سر حرفش موند ...
گاهی دلم می لرزید ... اما این چیزها و این حرف ها ... من رو نمی ترسوند ... دلم گرم بود به خدایی که ...
- " و از جایی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد و هر که بر خدا توکل کند ،، خدا او را کافی است خدا کار خود را به اجرا می رساند و هر چیز را اندازه ای قرار داده است " ...
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت سی و پنجم داستان دنباله دار نسل سوخته: دلم به تو گرم است ... بلند شدم و سوئی شرتم رو در آور
⚘﷽⚘
قسمت سی و ششم داستان دنباله دار نسل سوخته: با من سخن بگو
اوایل به حس ها و چیزهایی که به دلم می افتاد بی اعتنا بودم ... اما کم کم حواسم بهشون جمع شد ... دقیق تر از چیزی بودن که بشه روشون چشم بست ... و بهشون توجه نکرد ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم یعنی چی؟ ... با هر کسی هم که صحبت می کردم بی نتیجه بود ... اگر مسخره ام نمی کرد ... جواب درستی هم به دستم نمی رسید ...
و در نهایت ... جوابم رو از میان صحبت های یه هادی دیگه پیدا کردم ... بدون اینکه سوال من رو بدونه ... داشت سخنرانی می کرد ...
- اینطور نیست که خدا فقط با پیامبرش صحبت کنه ... نزول وحی و هم کلامی با فرشته وحی ... فقط مختص پیامبران و حضرت زهرا و حضرت مریم بوده ... اما قلب انسان جایگاه خداست ... جایی که شیطان اجازه نزدیک شدن بهش رو نداره ... مگه اینکه خود انسان ... بهش اجازه ورود بده ... قلب جایگاه خداست ... و اگر شخصی سعی کنه وجودش رو برای خدا خالص کنه ... این جاده دو طرفه است ... خدا رو که در قلبت راه بدی ... این رابطه شروع بشه و به پیش بره... قلبت که لایق بشه ... اون وقت دیگه امر عجیبی نیست... خدا به قلبت الهام می کنه و هدایتت می کنه ... و شیطان مثل قبل ... با خطواتش حمله می کنه ...
خیابان خلوت ... داشتم رد می شدم ... وسط گل کاری ... همین که اومدم پام رو بزارم طرف دیگه و از گل کاری خارج شم ... به قوی ترین شکل ممکن گفت ... بایست ...
از شوک و ناگهانی بودن این حالت ... ناخودآگاه پاهام خشک شد ... و ماشین با سرعت عجیبی ... مثل برق از کنارم رد شد ... به حدی نزدیک ... که آینه بغلش محکم خورد توی دست چپم ... و چند هفته رفت توی گچ ...
این آخرین باری بود که شک کردم ... بین توهم و واقعیت ... بین الهام و خطوات ... اما ترس اینکه روزی به جای الهام ... درگیر خطوات بشم ... هنوز هم با منه ... مرزهای باریک اونها... و گاهی درک تفاوتش به باریکی یک موست ...
اما اون روز ... رسیدیم مشهد ... مادبزرگم با همون لبخند همیشه اومد دم در ... بقیه جلوتر از من ... بهش که رسیدم... تمام ذوق و لبخندم کور شد ...
اون حس ... تلخ ترین کلام عمرم رو به زبان آورد ...
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت سی و ششم داستان دنباله دار نسل سوخته: با من سخن بگو اوایل به حس ها و چیزهایی که به دلم می
⚘﷽⚘
قسمت سی و هفتم داستان دنباله دار نسل سوخته: تلخ ترین عید
توی در خشک شدم ... و مادربزرگم مبهوت که چرا یهو حالتم... صد و هشتاد درجه تغییر کرد ... چشم هایی که از شادی می درخشید ... منتظر تکانی بود ... تا کنترل اشک از اختیارم خارج بشه ... و سرازیر بشه ...
- چی شدی مادر؟ ...
خودم رو پرت کردم توی بغلش ...
- هیچی ... دلم برات خیلی تنگ شده بود بی بی ...
بی حس و حال بود ... تا تکان می خورد دنبالش می دویدم... تلخ ترین عید عمرم ... به سخت ترین شکل ممکن می گذشت ... بقیه غرق شادی و عید دیدنی و خوشگذرانی ... من ... چشم ها و پاهام ... همه جا دنبال بی بی ...
اون حس ... چیزهایی بهم می گفت ... که دلم نمی خواست باور کنم ...
عید به آخر می رسید ... و عین همیشه ... یازده فروردین ... وقت برگشت بود ...
پدر ... دو سه بار سرم تشر زد ...
- وسایل رو ببر توی ماشین ... مگه با تو نیستم؟ ...
اما پای من به رفتن نبود ... توی راه ... تمام مدت ... بی اختیار از چشم هام اشک می بارید ... و پدرم ... باز هم مسخره ام می کرد ...
- چته عین زن های بچه مرده ... یه ریز داری گریه می کنی؟ ...
دل توی دلم نبود ... خرداد و امتحاناتش تموم بشه ... و دوباره برگردیم مشهد ...
هفته ای چند بار زنگ می زدم و احوال بی بی رو می پرسیدم ... تا اینکه بالاخره کارنامه ها رو دادن ..
🌷| @dosteshahideman
Monajat-hajmahdirasuli-shab8sarallahzanjan.mp3
14.05M
مـــــــناجـــــات و روضـــــــــــــه
بامداحی : حاج مهدی رســـــولی
💠بنده نفس شدم سوز ونوایم رفت رفت😭💠
#حواسمون_به_اعمالمون_هست
#شب_با_مناجات_بخوابیم
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۳۰ آذر ۱۳۹۸
میلادی: Saturday - 21 December 2019
قمری: السبت، 24 ربيع ثاني 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
رویداد روز شب یلدا
📆 روزشمار:
▪️11 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️19 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️39 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️49 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️56 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌷| @dosteshahideman
╭━═━⊰🍃🌼🍃⊱━═━╮
⚘﷽⚘
#حدیث_نور
✨امام سجاد علیه السلام فرمودند:
کسی که به آنچه خداوند بر او واجب ساخته عمل کند از بهترین مردمان است.✨
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
از شخصی پرسیدند :
تا بهشت چقدر راه است ؟
گفت : یک قدم
گفتند : چطور ؟
گفت : مثل شهیدان یک پایتان را که روی نفس شیطانی بگذارید پای دیگرتان در بهشت است .
#شهدایی
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
#عکس_ماندگار
🌸یادش بخیر
شبهای نورانی جبهه...
اینجا سنگری در فاصله ی
صد متری عراقیهاست...
در یکی از شبهای یلدای جبهه...
#شهدایی
#یلدا
🌷| @dosteshahideman