eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
928 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
کربلایی محمدنوبهاری4_6046175507261688893
زمان: حجم: 3.24M
⚘﷽⚘ 💠 نماهنگ آقای خوبی‌ها 🎤 کربلایی محمد نوبهاری بسیار زیبا👌👌💔 #پیشنهاد_دانلود یا #امام_زمان✨ 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ ‍ 💕 🌸 غاده ؛ شهيد چمران می‌گويد روزی دوستم به من گفت : "غاده ! در تو یك چیز بالاخره برای من روشن نشد . تو از خیلی ایراد می‌گرفتی ، این بلند است ، این ڪوتاه است ... 😕 🌺 مثل این ڪه مـی‌خواستی یك نفر باشد ڪه و شڪلش نقص نداشته باشد. حالا من چه طور دڪتر را ڪه مو ندارد قبول ڪردی ؟🤔 🌸 من گفتم : «مصطفـی ڪچل نیست . تو می‌ڪنی.» 🌺 آن روز همین ڪه به خانه ، در را بازڪردم و چشمم افتاد به مصطفـی ، شروع ڪردم به .😁 🌸 مصطفـی پرسید «چرا# مےخندی؟» و من ڪه چشم هایم از خنده به اشك نشسته بود گفتم «مصطفے، تو ؟! 😂 من نمی‌دونستم!» و آن وقت مصطفـی هم ڪرد به خندیدن ... ❤️ 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ . ... وَ اذڪُر قَبرَڪ یادِ مرگ باش ! استادمان میگفت ؛ وقتے ڪه از رڪوع به سجده سرازیر میشوے ، یادِ سرازیرے قبر باش ! همانطور ڪه در سجده ، ڪسے را نمیبینے در قبر هم همان است . . . تنها تاریڪ و چه بدادت خواهد رسید ؟ اِلا حُبِ حُسین(ع) و من مانده ام ڪه ڪیست حُسین ڪه حتےٰ دوست داشتنَش نجات است ... 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ میدونۍ‌ڪِۍ‌از‌چشم‌ میوفتۍ؟؟ زمانۍ‌ڪہ‌آقا‌ «عج»‌ سرشو‌بندازه‌پایین‌و از‌گناه‌ڪردن‌تو خجالتـــ‌ ‌بڪشہ ولۍتـو‌انگار‌نہ‌انگار ...! رفیــق نزار‌ڪارت‌بہ‌اون‌جاها‌برسہ..!! 🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ 💚 بریم حرم شاه کربلا 💚 به نیابت از شهیدبزرگوار 🌹شهیداسماعیل دقایقی🌹 🌾حال دلم بده حرم میخوام😭🌾 🎤 🌾 @dsteshahideman 🌷🌾 🌾🌷🌾 🌷🌾🌷🌾
⚘﷽⚘ 🌹... هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند، بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را می زد؛ مثلا، آخرشب می گفت: من می روم وضو بگیرم. در روایات تاکید شده کسی که با وضو بخوابد شیطان به سراغ او نمی آید. نا خودآگاه ماهم ترغیب می شدیم و به همراه او برای وضو گرفتن حرکت می کردیم. 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ همیشه توی ماشین و سجاده اش یه زیارت عاشورا داشت. دوران مجردی هر هفته در کنار قبور شهدا زیارت عاشورا میخواند،برای حاجت روایی چله زیارت عاشورا برمیداشت و هدیه میکرد به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حاجت روا هم میشد. بعد از نماز باید زیارت عاشورا میخوند، حتی اگه خسته بود حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد، شده بود تند میخوند ولی میخوند تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش میگذاشت و میگفت باید اخت پیدا کنه با دعا و زیارت و واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود: "اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ .." تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین علیه السلام چی بود. . 🌷 | @dosteshahideman
⚘﷽⚘ : آتش بہ اختیار یعنے بہ اختیار، غم و غصہ‌ے مردم را بہ دل ریختنـ! غصہ‌ے مردم را خوردنـ. غمِ مردم را حل ڪردنـ. 🍃| @dosteshahideman 🍃🍃 🍃🌸🍃 🍃🌸🌸🍃 🍃🌸🌸🌸🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃
⚘﷽⚘ #شخصیت_شهید_بیضائی داداش محمود علاوه بر ایمان و منتظر واقعی امام زمان یک #کماندو به تمام معنا بود.😍 شخصیتی که نقشه لو رفتن بعضی نقاط را از گوگل حذف کرد👌 که مبادا داعش آنجا را شناسایی کند. #شخصیتی‌جذاب که این شخصیت را میشه الگوی جوانانمان در مقابل سلبریتی هایی که نمک میخورند و نمک دان میشکنند قرار داد😍 #شهیدمحمودرضابیضائی‌فرزندانقلاب‌وایران‌ بود‌وهست‌نه‌ #سلبریتی‌های‌وطن‌فروش✌️ #علمدار_نهضت_ظهور 🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت چهلم داستان دنباله دار نسل سوخته: غذای مهران مامان با ناراحتی اومد سراغم ... - نکن مهران .
قسمت چهل و یکم داستان دنباله دار نسل سوخته: اگر رضای توست ... همه جا خوردن ... دایی برگشت به شوخی گفت ... - مادر من ... خودکشی حرامه ... مخصوصا اینطوری ... ما می خوایم حالا حالاها سایه ات روی سرمون باشه ... بی بی پرید وسط حرفش ... - دست دائم الوضوی پسرم بهش خورده ... چه غذایی بهتر از این ... منم که عاشق خورشت کدو ... و مادرم با تردید برای مادربزرگ غذا کشید ... زن دایی ابراهیم... دومین نفری بود که بعد از من ... دستش رفت سمت خورشت ... - به به ... آسیه خانم ... ماشاء الله پسرت عجب دست پختی داره ... اصلا بهش نمی اومد اینقدر کاری باشه ... دلم قرص شده بود ... اون فکر و حس ... خطوات شیطان نبود ... من خوشحال از این اتفاق ... و مادرم با حالت معناداری بهم نگاه می کرد ... موقع جمع کردن سفره، من رو کشید کنار ... - مهران ... پسرم ... نگهداری از آدمی توی شرایط بی بی ... فقط درست کردن غذا نیست ... این یه مریضی ساده نیست... بزرگ تر از تو زیر این کار، کمر خم می کنن ... - منم تنها نیستم ... یه نفر باید دائم کنار بی بی باشه که تنها نباشه ... و اگر کاری داشت واسش انجام بده ... و الا خاله معصومه و دایی محسن هستن ... فقط یه مراقب 24 ساعته می خوان ... و توی دلم گفتم ... - مهمتر از همه ... خدا هست ... - این کار اصلا به این راحتی نیست ... تو هنوز متوجه عمق ماجرا نیستی ... گذشته از اینها تو مدرسه داری ... این رو گفت و رفت ... اما من یه قدم به هدفم نزدیک تر شده بودم ... هر چند ... هنوز راه سختی در پیش بود ... - خدایا ... اگر رضای تو و صلاح من ... به موندن منه ... من همه تلاشم رو می کنم ... اما خودت نگهم دار ... من دلم نمی خواد این ماه های آخر ... از بی بی جدا شم ... 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ وَه که وصل تو گرچه خیال💭 است و محال گر میسّر شَوَدَم😍 چه خواهد بودن⁉️ 🌙 🌙 | @dosteshahideman