eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
929 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد معتز آقائی1_12513956.mp3
زمان: حجم: 4.07M
💿 ⇧⇧ ◀️ جزء بیست وپنجم قرآن کریم ✨التماس‌ دعا✨ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ دعای روز بیست وپنجم ماه رمضان •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ میبینی خواهرم.... برای دفاع از این حرم... دارم میرم ولی... به تو وصیتی دارم.... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃 📖🕋📖🕋📖 🕋📖🕋📖 💠همراهان گرامی کانال 🌷ختم دسته جمعی⬅️ صلوات محمدی ( اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ) ذکر توصیه شده در ماه رمضان، در کانال برگزار میشود ✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر 🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃 از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود ❇️فرصت: از زمان اعلام متن در کانال( اکنون ) تا آخر ماه رمضان ❇️ جهت تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده 📣لطفا تعداد صلوات را که می فرستید به آیدی زیر بفرمایید تا آمار در حرم مطهر امام رضا( ع )ثبت شود تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹 ⬅️ آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد صلوات در ختم دسته جمعی ⬇️⬇️ 🆔 @ZZ3362
دوست شــ❤ـهـید من
💠بسم الله الرحمن الرحیم 🌷…باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمده‌ایم و شیعه هم بدنیا آم
⚘﷽⚘ 🌷شام نقطه شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است و این خاکریز نباید فرو بریزد؛ این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش ارهابی، پر و بال گرفته و حمام خون بین شیعیان و سایر مسلمین راه می‌اندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین زینب کبری سلام الله علیها و خانم رقیه سلام الله علیها (حفظ نخواهد کرد) که هیچ، حرمت عتبات مقدسه کربلا، نجف، سامرا، کاظمین و… را هم خواهد شکست. ........ ادامه دارد •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ تاریخ تولد:1363/11/14 تاریخ شهادت:1394/08/29🕊 محل شهادت: خان طومان (سوریه)💔 همیشه دوستان را به احترام به پدر و مادر سفارش میکرد ؛ به این نکته بسیار اهمیت میداد.از کسایی نبود که فقط شعار میدهند و دریغ از عمل☝️؛ پدرشهید میگفت: بسیار به مااحترام میکرد .از بچگی این طور بود به هیچ وجه پاشون رو جلوی ما دراز نمیکردند.👌 بسیار ازش راضی بودم ... دائم به ما سر میزد و حالمون رو جویا بود...در کل کمک ما و خانواده بود آری از آن چیزهایی که خداوند سریع اجرش را می دهد 💔. وچه خوب اجری گرفتی✅ ❤️شهید عبدالمهدی کاظمی❤️ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽ 💔💔💔💔 ❣❣❣ 💔💔 ❣⚘ نوشته من ❤️سلام آقای مظلومم سلام..... امروزدست به قلم برده وخواستم نامه ای بنویسم تابرایتان حرفهابزنم......امانشد... خواستم ازتمام دردهاوخستگی هایم بگویم امادیدم خودمن دردشماهستم......😔 خواستم ازبی کسی هاوتنهاییم حرفی بزنم دیدم تنهاترازتورا درعالم هنوزندیده ام...... خواستم بگویم دلم ازاین روزگارگرفته دیدم خوددرخون به دل کردن شماکم نگذاشته ام........ مولاجان قلمم دستم وجودم دربرابراین همه غربت ومظلومیت شما کم آورد.....😭😭😭 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
قسمت صد و سیزده هنوز مبهوت بودم که ماشین راه افتاد ... نمی تونستم چشم از اون خانواده بردارم ... تا ا
⚘﷽⚘ قسمت صد و چهارده مشخص بود فهمیده، جمله ام یه جمله عادی نیست ... با چهره ای جدی، نگاهش با نگاهم گره خورد ... کم کم داشت حدس می زد این حال خوش و متفاوت، فقط به خاطر پیدا کردن اون نیست ... دنیایی از سوال های مختلف از میان افکارش می جوشید و تا پرده چشمانش موج برمی داشت ...  شاید مفهوم عمیق جمله ام رو درک می کرد ... اما باور اینکه بی خدایی مثل من، ظرف یک شب ... به خدای محمد ایمان آورده باشه براش سخت بود ... ایمان و تغییری که هنوز سرعت باورش، برای خودم هم سخت بود ...   بهش اشاره کردم بریم بالا ... کلید رو از پذیرش گرفتم و راه افتادم سمت آسانسور ... شک نداشتم می خواد باهام حرف بزنه ... اونجا هم جای مناسبی برای صحبت نبود ...  وارد اتاق که شدیم یه لحظه رو هم مکث نکرد ...  ـ متوجه منظورت نشدم که گفتی ... نه ... اون من رو پیدا کرد ...  از توی مینی یخچال، یه بطری آب معدنی در آوردم و نشستم روی صندلی ... اون، مقابلم روی مبل ... تشنه بودم اما نه به اون اندازه ... بیشتر، زمان می خریدم تا ذهنم مناسبت ترین حرف ها رو پیدا کنه ...  ـ یعنی ... غیر از اینکه عملا اول اون من رو بین جمعیت پیدا کرد ... به تمام سوال هام جواب داد طوری که دیگه نه تنها هیچ سوالی توی ذهنم باقی نمونده ... که حالا می تونیم حقیقت رو به وضوح ببینم ...  چهره اش جدی تر از قبل شد ...  ـ اون همه سوال، توی همین مدت کوتاه؟ ...  در جواب تاییدش سرم رو تکان دادم و یه جرعه دیگه آب خوردم ...  ـ توی همین مدت کوتاه ...  چند لحظه سکوت کرد ... و نگاه متحیر و محکمش توی اتاق به حرکت در اومد ...  ـ میشه بیشتر توضیح بدی منظورت چیه از اینکه می تونی حقیقت رو به وضوح ببینی؟ ... حالا این بار چهره من بود که لبخندی آرام رو در معرض نمایش قرار می داد ...  ـ یعنی ... زمانی که من وارد ایران شدم باور داشتم خدایی وجود نداره ... و دین ابزاریه برای ایجاد سلطه روی مردم و افراد ضعیف برای فرار از ضعف شون سراغش میرن ... الان نظرم عوض شده ...  الان نه تنها به نظرم باور غیر شرطی به دین متعلق به افکار روشنه ... که اعتقاد دارم تنها راه نجات از انحطاط و نابودی ... و ابزار بشر در جهت رشد و تعالی ذهن و ماده است ...  هر جمله ای رو که می گفتم ... به مرتضی شوک جدیدی وارد می شد ... تا جایی که مطمئن بودم مغزش کاملا هنگ کرده و حتی نمی تونست سوال جدیدی بپرسه ... بهش حق می دادم ... ظرف یک شب، من روی دیگه ای از سکه باور بودم ...   ـ من الان نه تنها ایمان دارم خدایی هست ... که ایمان دارم محمد، پیامبر و فرستاده خداست ... و اون و فرزندانش، اولی الامر هستند ...  مرتضی دیگه نمی تونست آرام بشینه ... از شدت تعجب، چشم هاش گرد شده بود ... گاهی انگشت هاش می لرزید و گاهی اونها رو جمع می کرد تا شاید بتونه لرزششون رو کنترل کنه ...  ـ یعنی ... در کمتر از 12 ساعت ... اسلام آوردی؟ ... بی اختیار و با صدای بلند خندیدم ...  ـ نه مرتضی ... من تازه، پیکسل پیکسل تصویر و باورم از دنیا رو پاک کردم ... تمام حجت من بر وجود خدا و حقانیت محمد ... اون جوان دیشب بود ... من از اسلام هیچی نمی دونم که خودم رو مسلمان بدونم ...  تنها چیزی که می دونم اینه ... قلب و باور اون انسان یاغی و سرکش دیروز ... امروز در برابر خدای کعبه به خاک افتاده ...  اگه این حال من، یعنی اسلام ... بله ... من در کمتر از 12 ساعت یه من مسلمانم ...  چشم ها و تک تک عضلات صورتش آرامش نداشت ... در اوج حیرت، چند لحظه سکوت کرد ... و ناگهان در حالی که حالتش به کلی دگرگون شده بود، از جاش پرید ...  ـ اسم اون جوانی که گفتی ... چی بود؟ ...  •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•