💌 #ڪـــلامشهـــید
🌹شهـید محـمود رضـا بیضایی:
به خودمان بقبولانیم ڪه در این
#زمـــان به دنیا آمده ایم و شیعه
هم به دنیا آمده ایم ڪه مـؤثر در
تحقـق ظـــهور مـولا باشیم.
و این همراه با #تحمل مشڪلات
مصائـب، سختی ها، غـــربت ها و
دوری هاست و جـــز با فـدا شدن
محقـق نمی شود حقیـــقتاً.
💐💐💐
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
💫
☘💫
☘☘💫
☘☘☘💫
🔴کوثرِ محمودرضا
🌷«وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد. به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود،
اما ؛
محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد. یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت:
«اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد. درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده.
🌷شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت. خیلی عارفانه رفت.»
فضای جلسه، سنگین بود، برای همین ادامه ندادم. بعد از جلسه با چند نفر و آن برادر بزرگوار مسئول رفتیم محل کار محمودرضا.
🌷 توی ماشین، قضیه عارفانه، رفتن محمودرضا را از ایشان پرسیدم. گفت: وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.»
📚کتاب تو شهید نمی شوی صفحه ۱۰۳-۱۰۴ / روایتهایی از حیات جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر
💫 @dosteshahideman
☘💫
☘💫💫
☘💫💫💫
💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐
#وصیتنامه
پیرو #ولایت_فقیہ باشید ؛
#قیامت یقہ تان را میگیـرم
اگر #ولی_فقیہ را تنهـا بگذارید .
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_عارف_ڪایدخورده
👇👇
🕊 @dosteshahideman
💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿
✍ از ما کهنه سربازان ، برای نسلهای آینده❗️ :
▪️و اگر دوباره جنگی آمد،
و تو را دعوت به نبرد کردند،
میدانی چه بگویی؟
آری از قول ما کهنه سربازها بگو؛
به خدا ما دنبال جنگ نرفته بودیم.
او آمد بیهیچ استدالی و منطقی،
ماابتدا میجنگیدیم که کشته نشویم، اما بعد جنگ یادمان داد بکشیم تا کشته نشویم،
عدهای از ما رنگ رزمندگی گرفتند وعدهای هم ،رنگ رزمندگی به خود پاشیدند،
تعدادی جبهه نیامده راوی جنگ شدند!
وعدهای شهید شدند تا آینده زنده بماند!
اما نه آیندهای به این شکل!!
▪️راستی ما باید چه میکردیم؟
عدهای آمده بودند تا آدم حسابی شوند، عدهای آمدند تا بیپیکر شوند.
و عدهای نیز پیکر تراش!
در جبهه حس عاشقی و معشوقی جریان داشت.و ما جز جنگیدن چارهای نداشتیم!
آیا میتوانستیم دفاع از کشور ومردم را رها کنیم و گورمان راگم میکردیم و برمیگشتیم شهرهایمان !؟
و دزد غافلهی نفت میشدیم؟
یا دزد دکل ساخته نشده اما فایناس شده با دلار نفت در عالم تحریمی آلوده؟
▪️ما هم ، آینده را برای خود ترسیم کرده بودیم، اما جنگ۸ سال نزدیکتر از آینده بود،
جان عزیز بود ولی پای عشق هم در کار بود،
در جبهه ها رقص مستانهی شهدا غوغامیکرد و ما چه باید میکردیم؟
آیا نباید یوسف میشدیم؟وبر روی مین !!میرقصیدیم؟
و میخانهی فکه را رونق میدادیم؟ ودروازهی خرمشهر را آذین نمیکردیم؟
▪️باور کنید ای نسلهای بعد،
ما جوانِ جوان رفتیم، پیرِ پیر برگشتیم!
حال شما بگوئید ماچه بایدمیکردیم؟
میگریختیم که کوفی مسلک شویم؟
که اعتقاداتمان به نرخ دلار و سکه حراج نشود؟
که نام لشکرمان را بر پیشانی بانکی رباخوار ننویسند؟
ما باید چه خاکی بر سرمان میکردیم که امروز سرکوفت نشنویم!؟
▪️بله نسلهای آینده قرارمان این نبود
راستی اگر دوباره جنگی آمد و شما را دعوت به جنگ کردند!!
از قول ما بگوئید: رزمندگان ، به بعدازجنگ هم بیاندیشید!
وقتی ارزشها را در خاکریزها جا گذاشتیم و ارزشهاعوض شد، عوضیها ارزشمند شدند!
▪️امروز خوب بنگرید ،چگونه ما را غریبه میپندارند!
باور کنید،
آنروزها ماقطار قطار میرفتیم..واگن واگن بر می گشتیم،
راست قامت میرفتیم، کمر خمیده برمی گشتیم،
دسته دسته می رفتیم و تنهای تنها برمی گشتیم!
بیهیچ استقبال و جشن و سروری،
فقط آغوش گرم مادری چشم انتظار.
و دیگر هیچ.......!
اما ایستادیم....
▪️شاید به پرسید پس ما چه مرگمان بود؟
باور کنید ما هم دل داشتیم،
فرزند و عیال و خانمان داشتیم،
اما
با دل رفتیم، بیدل برگشتیم،
با یار رفتیم با بار بر گشتیم،
با پا رفتیم با عصا بر گشتیم،
باعزم رفتیم با زخم برگشتیم،
پر شور رفتیم، با شعور برگشتیم!
ما اکنون پریشانیم، اما پشیمان نیستیم! ما همان کهنه سربازان پیادهایم که سواری !! نیاموختهایم!
ما به وسوسهی قدرت نرفته بودیم!!
▪️میدانید تعداد ما در ۸ سال جنگ چند نفر بود؟
۳/۵ درصد از جمعیت ایران!
اما مردانگي را تنها نگذاشتیم،
ماغارت! را آموزش ندیده بودیم،
رفتیم و غیرت را تجربه کردیم.
اکنون نیز فریاد میزنیم که اینان از ما نیستند، این حرامیان غافلهی اختلاس!!
از ما نیستند.
گرگانی که صد پیراهن یوسف رادریدهاند،
باورکنید این خرافات خوارجپسند، وصله ی مرام ما نیست، ما نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکر حسین جنگیدیم.
لیکن ما استخوان در گلو، از امروز شرمندهایم،
با صورتی سرخ ودستانی که در فکه جا مانده است!
▪️اکنون شما بگوئید ما اگر نمیرفتیم چه باید میکردیم با دشمنی که به امتداد قادسیه آمده برای هلاک مردم و میهنمان ایران؟!
ما را بهتر قضاوت داشته باشید؛ جز اندکی از ما که آلوده شدند و شرافت خود را فروختند.
🍃🌹 هدیه به ارواح مقدس شهیدان صلوات🌹🍃
🌷 @dosteshahideman
🌻🍃🌻
مراقب باش از مرگ نگریزی
تا شهادت از تو نگریزد....
#رزقک_شهادت
@dosteshahideman 🍉🍉🍉
#لحظہ_ای_تفڪر
"یه ڪم به خودت دقیق شو"
ببیـ🔍ــن بـراے امـام زمانت،چه خاصیتی دارے؟
حیــف❗️
اونقدرمشغول چراغهاے اطرافمون شدیم😔
ڪه خورشـیدمون هــزارسال پشت ابـر مونده😔
#العجــــلآقاےمـــــݩ
#شرمندهامآقاجان😔
@dosteshahideman
••| #تـلنگرانـه |••
تو مترو نشستے رو صندلے
یه خانم یا آقایے میاد روبهروے
شما مے ایسته؛شما بلند میشے😊
و جاتو میدے بهش،از ایݩ کار
میتونے اهداف مختلفے داشتهباشے
حالا یا مبارزه باهواے نفْسیا خدمٺ
به خلق الله خادمے عبادالله...👌🏻
خانم یا آقایے کہ جاتو دادے بهش
از ایݩ لطف شمآ احساس شرمندگے
میکنݩ😓شرمنده میشݩ وقتےمیبینݩ
شما ایستادے و اوݩ جاے شما
نشسته،خودشو به شما مدیوݩ میدونه
و هے تشکر میکنه...
#رفـقـا..؛✋🏻
خـیـلـے وقته شهدا↶
جاشونو دادݩ که
ما بشینیم ؛ ݩـــه..💔جاشونو ندادݩ مـآ بشینیم جونشونو دادݩ ما بایستیم
ماچیڪارمیکنیم؟😔
حواسموݩ هسٺ؟ ✗
داریم جلوے چشم کسانے که
جونشونو بخاطر ما دادن گنـاه
میڪنیم..؛
#ببخشیدایشهید
ڪه بجاے راهٺ،
#راحتے را انتخاب ڪردم
🌹🍃🌹🍃
@dosteshahideman