eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
995 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهیدانہ❣ يَا خَيْرَ مَنْـ دُعِےَ لِكَشْفِـ الضُّرِّ... میگن #رفیق خوب رو باید؛ تو سختے ها شناخت! و تو بهترین رفیقے در اوج سختے ها... #رفیـــق_دلـمـ🎈 #تراب_الحسین 💠| @dosteshahideman
…💔 وقتی ندارمت… وقتی نیستی… دلخوشم به دیدن عکس هایت… دلخوشم به مرور خاطرات… دلخوشم به…😔 ❤️| @dosteshahideman
[هوای خوبی ندارد،دلی که کرده هوایت…] های_دلتنگی💔 ً …😭 💔 🕊 🕊| @dosteshahideman 🕊🕊 🕊🕊🕊
#جامانده_ام. . . #رفیق😭 برق #نگاهت از سر آدم نمی‌رود از قلب داغ‌دیدۀ‌مان غم نمی‌رود مهدی! مرا شبیه نگاهت #جسور کن دست مرا بگیر و از اینجا عبور کن... 🌹برای شادی روح شهدا #صلوات 🌷| @dosteshahideman
❤️بچه ها بگردید یه #رفیق خدایی پیدا ڪنید ڪ وسط میدون #مین گناه دستتون رو بگیره...👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3425501184C41377efbda 💞یک رفاقت ناب شهدایی👆👆
🌹🌹🌹 تا حالا دنبالت کرده ؟🤔 نکرده؟😥 خب خداروشکر که تجربشو نداری...😥 اما بزار برات بگم...😪 وقتی سگ دنبالت میکنه...🤕 مخصوصا اگه باشه...😰 خیلیا میگن نباید فرار کنی ازش ... اما نمیشه... یه ترسی ورت میداره ک فقط باید بدویی...😨 امـا... خدا واست نیاره اگه پات درد کنه... یا یه جا گیر کنی...😰 یا... بود...😣 وقتی منافقین لعنتی عملیاتو لو دادن... مجبور شدیم عقب نشینی کنیم...😩 نتونستیم زخمیا رو بیاریم...😔 بچه های زخمیه تو نیزارهای جاموندن...☹️ چون نه زمان داشتیم و نه شرایط ها نمیذاشت برشونگردونیم... هنوز خیلی دور نشده بودیم از نیزارا که یهو صدای ناله ی زخمیا بلند و بلند تر شد...😨 آخ ...😖 نمیدونم چنتا بودن... ...🐶 ریخته بودن تو نیزار... بعثیا به سگ های شکاریشون یه چیزی تزریق کرده بودن که سگا رو هار کرده بود ...😓 هنوز صدای های بچه ها تو گوشمه...😭 زنده زنده رفیقامو که دیگه پای فرار کردن نداشتن رو...😥😭 داشتن تیکـ ....💔💔💔 کاری از دست ما بر نمیومد ...😩 شنیدی ؟😔 😔😭 دیگه باید چیکار میکردن واسه ما؟ انقد راحت پا روی خونشون نزاریم...😔 ...🙏 😞💫 😔| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
. پریشب وقتی داشتم بر میگشتم، تنها، کِرمَم گرفت به یکی زنگ بزنم. ذهنم رفت پیش مرتضی، گفتم یه زنگ بزنم حالشو بپرسم. تو ماشین، تو ترافیک، تو تاریکی شب، تو سرما، زنگ زدم ولی مرتضی برنداشت. ناخودآگاه تو مخاطبین دنبال اسمت گشتم تا به تو زنگ بزنم. م م م م م م م م محمودرضا بیضایی... . . ولی یهو یه چیزی یادم اومد. یه چیزی تیر کشید یه دردی همه وجودمو گرفت مثل چاقو کشیدن رو زخمی که خشک شده انگار خون تازه راه افتاد... از چشمم با خودم گفتم محمود اگه بودی الان زنگ میزدی میگفتی پایه ی مشهد هستی؟ از خدا خواسته میگفتم آره، کیا میان؟ میگفتی امید و علی رو هماهنگ کردم. تو دلم ذوق مرگ میشدم و میگفتم حله. جا ردیفه؟ میگفتی آره، زنگ زدم به حسینیه تهرانیا ردیفش کردم. یه کوپه میگیریم و میریم. و قطار و من و تو مشهد و امام رضا و سلامِ دم باب الرضا و سرمای صحن جامع و همون جایِ همیشگی تو صحن گوهرشاد... زانو به بغل بگیریم و زُل بزنیم به گنبد آقا و اشک حلقه بزنه تو چشمامون و فرت و فرت به بچه ها پیامک بدیم که حمید، مصطفی، مهدی، مرتضی، حسین، داوود.... جای همیشگی به یادتونیم... محمود میدونی چند وقته حرم نرفتم، میدونی چند وقته امید و علی رو ندیدم، میدونی چند وقته.... تو حلقه ی رفاقتا بودی... دلیلِ اتفاقای خوب. میدونی چند وقتِ ندیدمت... . . دو هفته دیگه که بیاد، میشه درست پنج سال که ازت دورم... دوووور.... دورِ دوووور، و فکر میکردم ازین دوری بمیرم، و دوست داشتم بمیرم... مثل مسیب ولی فکرش رو هم نمیکردم بمونم و به این موندنِ کوفتی عادت کنم.... چه عادت بد و وحشتناکی... . . القصه محمودرضای قصه ی ما! میشنوی صدامو داداش؟ منتظرم بهم بگی پایه ی اومدنی؟ بگم آره محمود، خیلی وقته. بگی جاتو ردیف کردم، بلیطت رو هم جور کردم، دست بچه ها رو بگیر و بیا.... بیا و بمون... بمون... . . منتظرم محمودرضا مشهد صحن گوهرشاد همون جای همیشگی، یادم کن محمود.... صبر کن منم بیام رفیق . . ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺑﺎﺯﺁﯾﯽ ﺑﻪ ﻋﯿﺪ ﻭﺻﻞ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﮐﻨﻢ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﺁﻥ ﻧﻪ‌ﺍﯼ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻏﺎﯾﺐ ﺷﻮﯼ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﻭﯼ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﻧﮑﻨﺪ ﻗﺮﺏ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﮑﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﯾﮏ ﻧﻔﺴﻢ ﺑﯽ‌ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ‌ﻧﺪﻫﺪ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺟﻔﺎ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺻﺒﺮ ﺑﺮ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﻭﺻﺎﻝ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﮔﺮ ﻣﯿﺴﺮﺕ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﺨﺮ ﮐﻪ ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﻓﺘﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻟﯿﺪﻥ ﺁﻣﺪﯼ ﺳﻌﺪﯼ ﺗﻮ ﻗﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺟﺎﻥ... . . . 👇👇 🌺 @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
. اهل ورزش بود. فوتبال، کوهنوردی، بسکتبال، کاراته. تو فوتبال خوش استیل و با تکنیک، یه استقلالی دو آتیشه زمان دبیرستان، عشق فرهاد مجیدی، ولی توبه کرد ازینکه دل ببندِ به چیزای به این پوچی، تو کوهنوردی مقاوم و پایه کار، جزء برنامه ی هفتگیش بود اگه وقتش یاری میکرد. یادش بخیر شبای جمعه و کولکچال رفتنا و نورالشهدا خوابیدنا و توچال گز کردنا. تو دبیرستان بستکبال بازی میکرد و پیگیر مسابقات N. B. A. بازیکنای لیگ آمریکا رو خوب میشناخت، تیمهاش رو هم. لس آنجلس لیکرز، گلدن استیت واریزر، اکلاهاما سیتی تاندر، شیکاگو بولز، میامی هیت... . . اما کاراته. نوجوونیاش کنترلی کار میکرد. شیتوریو شوتوکان. با برادرش احمد. حتی مسابقات کشوری کاتا هم مقام داشت. بعدها رو آورد به سبک آزاد. کیوکوشین کاراته. زیر نظر شیهان آرزومند. علاقه مند بود و مشتاق. با لذت کار میکرد ولی... استیلش شوتوکانی مونده بود، مبارزاتش تلفیقی از آزاد و کنترلی میشد. مغرور بود، کم نمیاورد. اینقدر تمرین میکرد که فرم جدید رو بدنش بپذیره. فیلمای مبارزاتی فیلهو یِ برزیلی و کازومی ژاپنی رو دنبال میکرد ولی...کارهای حاج آقا علمایی و حرکاتش برای محمود حسابی جذاب بود. اینکه بپره، افت بزنه، قیچی بزنه... لابلای کیوکوشین ازین حرکات هم میزد. میگفت: آخرباشگاه صدام کرد و گفت وایسا اینجا میخوام یه قیچی گردن بهت بزنم. گفتم نزنی بترکونیم! گفت بابا خیالت راحت وایسا چیزی نمیشه. میگفت: خیالم ازش راحت بود. ایستادم. دورخیز کرد. ایستاد، یه نگاه بهم کرد، یاعلی گفت و استارت زد، پرید و پاهاش رو باز کرد.... آآآآآخ چشمم!!! میگفت: با پاشنه رفت تو چشمم. پخش زمین شدم، چشامُ گرفتم. اومد بالاسرم.... یه دل سیر خندیدیم.... دوباره ایستادم. پرید، زد... دوباره... دوباره... دوباره... بالاخره یاد گرفت. . . . . . همین دیگه تموم. حتما باید آخرش گریه دار باشه!؟ گریه هاش مال من. لذت دیدنش برای شما. فقط رفیق، منو یادت نره، همین. @dosteshahideman