دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۱۷ #نویسنده مریم.ر زهرا دنبالم راه میوفته دستمو میگیره و
#به_نام_عشق_پاک_من
#عشق_پاک_من
#قسمت۱۸
#نویسنده مریم.ر
یک هفته از عقد💍 زهرا گذشت و تو محوطه دانشگاه دیدمش
_عه سلام مریم جون😍
_بح بح عروس خانوم😌
_وای چقد دلم برات تنگ شده بود😘
_منم همینطور . خب بگو ببینم متاهلی خوبه یا نه😉
_خیلی زیاد🙃ان شاءالله نصیبت بشه بیایم شیرینی توهم بخوریم😁
با حرف زهرا من باز رفتم تو فکر آقای منتظری😔 یه لبخند زورکی زدم در همین حین ساناز دوستم از دور منو دید و صدام زد
_مریم مریم😃👋سلام پس چرا هرچی میزنگم جواب نمیدی😕
ساناز اصلا به زهرا توجه نکرد . راست میگفت تلفن هیچکسو جواب نمیدادم حوصله نداشتم😏
_سلام ساناز معرفی میکنم. زهراجون ساناز دوستم؛ساناز زهرا دوستم☺️
_سلام ساناز جان خوشبختم😊
_سلام😏
_خب مریم جون من دیگه برم میبینمت عزیزم😊
_باشه گلم بای🙂
_مریم این کی بود دیگه؟با اُمُلا میپری😒
_وای نگو☹️ خیلی دختر مهربون و خوبیه🙂
_خب ولش کن . میگم مریم میای امروز بریم بیرون؟شامم بیرون بخوریم🤗
منم که یکم روحیم بهم ریخته بود گفتم شاید یکم برم بیرون حال و هوام عوض بشه درخواست سانازو قبول کردم
فردا..
دیگه باید آماده میشدم ساعت۴بعدازظهر با ساناز قرار داشتم رفتم جلوی آینه و آرایش کردم💄👄💅 ساپرتمو پوشیدم پانچو قرمز رنگمم برداشتم و پوشیدم موهامو از شاله مشکیم گذاشتم بیرون خب دیگه باید میرفتم با مادرم خداحافظی کردم
_مریم جان رژ لبت خیلی زیاده موهاتم خیلی بیرونه مادر😳
_باش مامان جون الان پاک میکنم😋
الکی موهامو میزارم داخل شال🙄 اما وقتی اومدم بیرون دوباره میزارم بیرون توی مسیر همه ماشینای مدل بالا برام بوق میزدن🚘🚗اما من بی توجه به راهم ادامه دادم😏 تا رسیدم به ساناز وای ساناز از من بدتر بود😶هم آرایشش هم لباسش باهم یکمی قدم زدیم و رفتیم پاساژیکم خرید کردیم👗👢👡👛👝خیلی بهمون متلک میگفتن ساناز از این بابت ناراحت نبود اما من خوشم نمیومد😔
_وای مریم خسته شدم تو این کفشا👢 . بریم رستوران؟؟🍲🍰
_آره بریم منم خسته شدم کفشای منم بدجور پامو زد☹️👠
_بزار زنگ بزنم به ایمان بیاد دنبالمون📱
_ایمان😶
_آره تازه باهاش دوست شدم☺️با کامران بهم زدم 😏مگه بهت نگفتم؟؟
_دلم میخواس با ماشین بیام اما ماشین مامانم یکم تعمیرات نیاز داشت بابامم که ماشین خودشو میخواست
_منم میخواستم با ماشینم بیام اما ایمان گفت نه خودم میام دنبالت😎
دوست ساناز با یه ماشین مدل بالا اومد داخل ماشین دوست ایمان هم بود من و ساناز عقب نشستیم
_سلام خانوما😍
_سلام ایمان جان معرفی میکنم دوستم مریم😊
_خوشبختم
دستشو آورد جلو که باهام دست بده من گفتم چیکارکنم دست بدم یا نه😒 اگه ندم میگن چقد این عقب افتادس اما دلم نمیخواد باهاش دست بدم😣 تو همین افکار بودم که ایمان دیگه دستشو برد منم یه نفس راحت کشیدم
_ایشونم دوسته منه شهرام😎
۴نفری وارد رستوران شدیم یه رستوران خیلی شیک و باکلاس دوست ایمان همش چشمش به من بود😖 یه لحظه هم چشم ازم برنمیداشت😏 اومد روی صندلی نزدیک من نشست دیگه داشتم عصبانی میشدم😡
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
⏰ به رسم هر #صبح...
💫اولین #سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، #حضرت_صاحب الزمان(عج)💫
💎بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ💎
«السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اَباصالحَ المَهدی یا خَلیفة َالرَّحمنُ و یا شَریکَ الْقُرآن اَیُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان الامان»
🍃اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ🍃
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌹
#دعای_سلامتے_آقا😍
❤️| @dosteshahideman
🌸🍃
#سلام.امام.مهربونـــــــم😍
گاهی در نبود تنها یک نفر
گویی جهان به تمامی خالی است...
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
🌹| @dosteshahideman
#حدیث_صبحگاهے
رسول خــدا(ص)؛
زمـــــانے بر مردم مےآید ڪه ماندن بر دین حق مثل نگه داشتن گلوله آتش در دست است.
🌺| @dosteshahideman
🍁☘☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘
شهیدانهـ 🌹 🍃
اگر دلت را داده ای به شهدا؛
پَسَش مگیر..
بگذار در این تلاطمِ روزگار دل بماند..
.
دلداده_را_دلی_ناب_باید..!!
سلام صبحتون معطر به یاد شهدا
شهادت آرزومه 🌹🌹🌹
🍃 @dosteshahidemann
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘
4_5951744406376677664.mp3
زمان:
حجم:
467.5K
🌿💫🌿💫🌿💫🌿💫🌿💫🌿💫🌿
داستان گمنام شدن
#حتما_گوش_کنید
شهداء از دار دنیا یه اسم داشتن اونم کنار گذاشتن
#زلال_شدن_و_رفتن_
🌿 @dosteshahideman
💫🌿💫🌿💫🌿💫🌿💫🌿💫🌿💫🌿