eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
942 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
💠شهادت طلبی چیزی نبود که یک شبه در محمودرضا شکل گرفته باشد خودِ محمودرضا یک وجهه فرهنگی پررنگی داشت. یادم هست در کلاس دوم دبیرستان؛ یک روز دفترچه‌ای را که برای ثبت خاطرات شهدا بود و از بنیاد شهید گرفته بود، به خانه آورد. شهید را انتخاب کرده بود برای کار جمع آوری خاطرات؛ یکی شهید «عبدالمجید شریف زاده» که دانش آموز و هم محله‌ای بود و دیگری «احد مقیمی» بی‌سیم چی شهید باکری که در کربلای پنج شهید شد. خیلی جدی برای اینکار وقت ‌گذاشت. این دو دفترچه را پر کرد.با مادر شهید شریف زاده یک نوار کاست کامل مصاحبه کرد و با برادر شهید مقیمی و همینطور با حاج بهزاد پروین‌قدس که عکاس جنگ و مستند ساز هستند کار کرده بود در این مورد. با حاج بهزاد رابطه‌ای نزدیک برقرار کرده بود و این بخاطر تعلقاتی بود که بود که از زمان نوجوانی به فرهنگ جبهه داشت. 🌷کار فرهنگی و کار او در مورد شهدا ریشه‌دار بود، همکاریش با مستند آقای سهیل کریمی هم ادامه همین مسیر بود. 🌹| @dosteshahideman
🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱 ‼️|وصیتی تکان‌دهنده |‼️ اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم به خدای کعبه قسم ؛از مردان بی‌غیرت و زنان بی‌حیا نمیگذرم...! شهید امیر حاج امینی❣ 🌿 @dosteshahideman 🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱
🌷🌷❤️🌷🌷🌷 🌷🌷❤️🌷🌷 🌷❤️🌷 🌷 در مکتب شهادت در محضر شهدا دفترچه خاطرات چند خاطره از سردار بی سر خیبر شهید محمد ابراهیم همت «همت» به محض شنیدن خبر تولد فرزندش، خون شادی رگ های صورتش را سرخ کرد. او همان لحظه دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! سپاس که تولد فرزندم به اراده ی تو بود او از این پس از آن تو خواهد بود. او را از بندگان صالح درگاهت قرار بده.» پدر «همت» می گوید: «یک بار که «ابراهیم» به مرخصی آمده بود، مادرش برای او کباب آورد. اندکی خورد و دست کشید. اشک دور مردمک چشمانش گل انداخت و گفت: «من چطور می توانم اینجا نان و کباب بخورم، در حالی که بسیجی ها الان در سنگر و خط مقدم در زیر آتش هستند.» وقتی شهید حاج «محمد ابراهیم همت» برای اولین بار می خواست فرزندش را ببیند، همسرش دست دراز کرد تا فرزند را به «حاجی» بسپارد، اما «محمد ابراهیم» دست همسر را پس زد. و از اتاق بیرون رفت. وضو گرفت و به نماز ایستاد و پس از سجده ی شکر، فرزندش را با مهربانی در آغوش گرفت و اذان و اقامه در گوش او گفت. «همت» در پاسخ همسرش که از او پرسید: «چرا اول پسرمان را بغل نکردی.» گفت: «اول باید شکر نعمت خدا را می کردم.» حسینیه ی لشکر 27 «محمد رسول الله (ص)» فراموش نمی کند این سخن شهید «حاج همت» را که در جمع نیروها فریاد می زد: «ما پاسدار و بسیجیِ خشک و خالی نمی خواهیم. پاسدار و بسیجی ها، اول باید پاسدار و بسیجی مکتبی، ایدئولوژی و عقیدتی باشد و بعد نظامی. وای بر ما! وای بر پاسدار ما! وای بر بسیج ما! اگر روزی برسد که فقط نظامی صرف باشد. کجایند مردان بی ادعا کجایند مردان خوب خدا کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا 🕊 @dosteshahideman 🌷 🌷❤️🌷 🌷🌷❤️
#شهید_حجت_اسدی: آنان ڪه یڪ عمر مرده‌اند یڪ لحظه هم #شهید نخواهـند شد... #شهادت یڪ عمر زندگی است نه یڪ اتفاق... شهادت: دمشق، زینبیه 🌷| @dosteshahideman
🍁☘🍁🍁☘☘🍁🍁☘☘🍁🍁☘ شهیدانه...🌷 ‌سلام بر شهدا همان هایی که با سر رفتند و بدون سر آمدند ‌‌‌سلام بر شهدا همان هایب که با پای خود رفتند و بر دوش مردم برگشتند ‌سلام بر شهدا همان هایی که سالم رفتند و با چند تکه استخوان برگشتند سلام بر شهدا همان هایی که مونسی جزء نسیم صحرا و حضرت زهرا س ندارند سلام بر شهدا همان هایی که از همه چیزشان گذشتند ورفتند تا مابمانیم ☘☘ @dosteshahideman 🍁☘🍁🍁☘☘🍁🍁☘☘🍁🍁☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🍁🍁🍁🕊🍁🍁🍁🕊🍁🍁🍁 ☎️ تماس اول وقت یا نماز اول وقت🤔 🕌 صدای اذان میشنویم دلمان تو نمیریزد، غیرت دینی ما کمرنگ شده. اما اگر تلفن صدا کند میدویم! 🕌 یعنی اگر یه خانمی دو تا استکان میشوید صدای تلفن میآید نمیگوید باشد من استکانها را بشویم بعد فوری ... شیر را میبندد میدود میگوید: بله! 🕌 ولی اذان که آمد یک زن پیدا کنید (!؟) در جمهوری اسلامی که من دو تا استکان [را شستم]، استکان سوم شیر را بستم رفتم نماز خواندم بعد شستم. یه زن پیدا کنید... @dosteshahideman 🕊🍁🍁🍁🕊🍁🍁🍁🕊🍁🍁🍁
1_45800983.mp3
7.46M
🎵 آهنگ همه سهمیه‌ها مال شما... بابای قشنگمو بهم بدین...😭😭 تا منم سر روی شونش بزارم دیگه چیزی نمیخوام فقط همین...😭😭 👈تقدیم به فرزندان شهدا 🌷| @dosteshahideman
🌸☘🌸☘🌸 ☘🌸☘🌸 🌸☘🌸 ☘🌸 🌸 🌴یاد سردار شهید بخیر؛ در مسابقات دو میدانی 10 هزار متر کشوری که پیش از انقلاب در ورزشگاه آزادی برگزار شد 200، 300 متر از نفر دوم جلوتر بود و در دور آخر که نفر دوم خود را به خان‌میرزا رساند و از عقب لباس ورزشی خان‌میرزا را کشید ، او سرعتش را کم کرد و باقیمانده مسیر را با سرعت راه رفتن، ادامه داد. در آن مسابقه هر چه مربی‌ها و تماشاگران فریاد می‌زنند که "بدو، بدو" اهمیت نمی‌دهد، همین کم شدن سرعت خان‌میرزا به نفر دوم اجازه عبور می‌دهد و او هم با شادی چند متر آخر را از خان میرزا جلو افتاده و اول می‌شود. پس از مسابقه با خان میرزا که نفر دوم آن مسابقه شده بود مصاحبه کرده و علت این کار در مسابقه را از او می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد « در این مسابقه برای من . ارزش آن است که یک ورزشکار مرد باشد، که متأسفانه من اینجا چنین چیزی ندیدم.» بعد از این مسابقه او به اردوی تیم ملی دو و میدانی دعوت می‌شود تا جهت مسابقات آسیایی اعزام شود، اما به دلیل فضای قالب در اردوهای مختلط ورزشی این دعوت را رد می‌کند و نمی‌رود. بعدها همرزمانش نقل می کردند ؛ ما زیر آتش خمپاره بودیم و ارتباط بیسیمی مناسبی نداشتیم و لازم بود که بین قسمت‌های لشکر ارتباط برقرار باشد و شهید استواری که فرمانده گردان امام رضا (ع) بود، مانند یک دونده‌ای که در مسابقه المپیک شرکت کرده بود زیر آتش دشمن خبرها را بین سنگرها رد‌و‌بدل می‌کرد. شادی روحش از کتاب 🌸 @dosteshahideman 🌸☘🌸 ☘🌸☘🌸 🌸☘🌸☘🌸
💞💞💞 💛قرارعاشقی💛 🍁صلوات خاصه امام رضا به نیابت از 🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک. ساعت هشت به وقت امام رضا😍😍😍 👇👇 @dosteshahideman 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۴۰ #نویسنده مریم.ر صبح که از خواب بیدارشدم با خودم گفتم
۴۱ آره آقای منتظری داشت میومد به طرف من و زهرا😶 واییی قلبم😫❤️ وقتی رسید به گفت _سلام علیکم ببخشید خانوم کمالی میتونم چند دقیقه وقتتونو بگیرم؟ _بله حتما یعنی...خواهش میکنم😐 زهرا از پیشمون رفت تا آقای منتظری راحت حرفشو بزنه همونطور که سرش پایین بود گفت _خواهر من یچیزی رو به شما یادم رفت بگم . میخواستم بگم که...شما...شما با اینکه من برم سوریه مشکلی ندارید؟ _سوریه؟؟چرا سوریه🤔 اونجا که برای مسافرت مناسب نیست مگه نمیدونید جنگه؟؟؟؟😱 _خب منم بخاطر همین میخوام برم _یعنی چی؟میخواین برین بجنگین؟😟 _پس...پس من چی؟حرفهای دیروزتون چی؟😥 _بنده هنوز روی پیشنهاد ازدواجم به شما هستم _پس چرا میخواین برین بحنگید؟😢 _مگه کسی که میخواد بره با دشمن بجنگه دل نداره؛ عاشق نمیشه ؟ازدواج نمیکنه؟ یدفه با این حرفش ذوق میکنم😌اما نکنه پشیمون شده و جنگ را بهونه کرده🤔 _آقای منتظری اگه من با رفتنتون به سوریه موافق نباشم بازم میریند؟ یکم سکوت میکنه میره تو فکر بعد جواب میده _منو توی بد دوراهی گذاشتین😞 _دوراهی؟😢اما من انتظار داشتم بگین نمیرم😔 _نمیتونم خواهر نمیشه _اصلا میدونید چیه؛ شما جنگ و اینا را بهانه کردین شما پشیمون شدین😢 نشستین دیشب تا حالا فکر کردین که نه این به درد ازدواج نمیخوره اگه پشیمون شدین نیازی به بهانه نیست بغض گلومو میگیره دیگه نمیتونستم چیزی بگم از طرفی هم نمیخواستم آقای منتظری اشکمو ببینه بلند شدم و به سمت ماشینم رفتم توی ماشین نشستم یه آهگهامو گذاشتمو گریه کردم😭 بعدم اومدم خونه امروز این همه خوشحال بودم اما فقط با چند تا کلمه حرف خراب شد😢خدایا دیگه خسته شدم😔 یا عشقشو از دلم بکش بیرون یا خودت درستش کن❤️ بعدازظهر خالم اینا اومده بودن خونمون اصلا حوصله مهمون نداشتم فقط میخواستم تو خودم باشم انگار همه جا رنگ غم داره😔 به روایت محمد... خدایا توی بد دوراهی گیر افتادم از یطرف دلم گیره از یطرف نمیتونم این فرصت که برام پیش اومده را از دست بدم😞 میدونستم با رفتنم به سوریه مخالفت میکنه هم از سوریه نمیتونم بگذرم هم از خانوم کمالی _سلام آقا محمد گل چقد رفتی تو فکر داداش؟🤔 _علی من میخوام اعزاممو بندازم عقب _شوخی میکنی😉 _نه جدی میگم _محمدسرت به جایی نخورده احتمالا😳 _تو که خودتو داشتی میکشتی برای اینکه اعزامت کنند😟 _علی دست رو دلم نزار😞 خانوم کمالی با رفتنم مخالفت کرد _خب حالا میخوای چیکار کنی؟ _از هیچکدوم نمیتونم بگذرم هم سوریه را میخوام هم ازدواج با خانوم کمالی _شما خیلی خوش اشتهایی حاجی😊 من که خانومم مخالفت زیادی نداره فقط هرموقع حرفش پیش میاد چندتا قطره اشک میریزه😔 _علی چیکارکنم؟ _میخوای به خانومم بگم با خانوم کمالی حرف بزنه؟ _آره خوبه . دمت گرم خداخیرت بده به روایت مریم... خدایا حالا چی میشه؟😔نکنه آقای منتظری بره خواستگاری نیلوفر😥 یا شایدم خانوادش براش یه دختر محجبه انتخاب کردند که با سوریه رفتنشم موافق باشه😔 داشتم از پنجره اتاقم بیرونو نگاه میکردم که یدفه گوشیم زنگ زد📲 عه زهراس😟شاید از آقای منتظری چیزی میخواد بگه😵 سریع جواب میدم _الو زهرا سلام خوبی _سلام عزیزم . مریم جان یکم وقت داری صحبت کنیم؟😊 _آره گلم چیزی شده _راجب آقای منتظری😉 _چی شده؟😟 _انگار با سوریه رفتنش مخالفت کردی علی گفت خیلی ناراحت بود _آخه زهرا کدوم آدم عاقلی میاد بزاره عشقش بره بجنگه😔 _مریم عزیزم راهی که علی و آقای منتظری پا گذاشتن پر از عشقه به امام حسین و حضرت زینب هست چطور دلت میاد بعدشم اگه مدافعان حرم نبودن الان ایران شده بود سوریه و اونا دارن از ناموس حضرت علی و ناموس کشورشون دفاع میکنند _ولی آخه...😔 _مریم تو که اینقد آرزوت بود به آقای منتظری برسی حالا که خدا آرزوتو براورده کرده حالا که اینقد همدیگه رو دوست دارید خرابش نکن حیف عشق پاک و قشنگتون نیس؟؟ حق با زهرا بود حالا که آرزوم برآورده شده نباید این هدیه خدا رو ناسپاسی کنم درضمن من که اینقد دوسش دارم چطور میتونم فراموشش کنم😢 ادامه دارد.... 😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۴۱ آره آقای منتظری داشت میومد به طرف من و زهرا😶 واییی قلب
۴۲ مریم.ر _زهرا حالا چیکارکنم؟😢 _هیچی با مامانت صحبت کن اجازه بگیر تا من شمارتونو بدم به مادر آقای منتظری😊 ببین اون بخاطر تو اعزامشو عقب انداخت _باشه عزیزم خبرت میکنم🙃 _مامانی😘 بشین برات چایی بریزم _ممنون دخترم گرمم میشه مادر نمیخورم _شربت چی اونم نمیخوای؟😕 _نه عزیزم😘 _مامان میگما یچیزی میخواستم بگم😬 _بگو دخترم _میگم...چیزه...من تو دانشگاه یکی ازم خواستگاری کرده🙈 _وای الهی قربونت برم خب بگو ببینم کی هست😊 _ترم آخر ارشد مهندسی آی تی دوسته شوهر زهراس همون که اومد بیمارستان ملاقاتت . حالا گفت ازت اجازه بگیرم شمارمونو بدن مامانش _آره مامان جون بده😊 _آخ جووون😋 _بله😳 _هیچی😶 اسم زهرا رو تو گوشیم پیدا کردم از خوشحالی دستم میلرزید😊 _الو زهرا _سلام جونم😊 _ببخشید سلام😶 میگم شمارمونو بده به مادر آقای منتظری🙃 _بح بح چشم حتما _کی شمارمونو میدی؟لطفا همین الان🙈 _نترس پشیمون نمیشن😄 امروز تا شب گوشم به تلفن بود همین که زنگ میخورد فکرمیکردم اونا هستند😟 اما هر دفه یکی دیگه بود☹️ فردا صبح یه کلاس داشتم رفتم دانشگاه به مامانم گفته بودم اگه زنگ زدند بهم پیام بده😊بعد از کلاس رفتم تا زهرا رو پیدا کنم آخ یادم نبود اون امروز کلاس نداره . رفتم طبقه پایین و الکی از جلوی دفتربسیج برادرا رَد شدم آقای منتظری رو دیدم با علی آقا داشت صحبت میکرد ؛ رفتم یکم عقب و از دور چند دقیقه ای بهش خیره شدم چقدر با وقار و نجیب این همون مرد زندگی منه😊❤️ حالا منو میبینه😣آبروم میره😐 زود از اونجا میرم روی گوشیم نگاه میکنم مامانم هیچ پیامی نداده😕یعنی هنوز زنگ نزدند😔 نکنه آقای منتظری پشیمون شده باشه😥رسیدم خونه میل به غذا نداشتم رفتم روی تختم با یه عالمه فکر و خیال که نکنه آقای منتظری به این نتیجه رسیده که با نیلوفر ازدواج کنه خوابم برد ساعت۴:۳۰بعدازظهر با صدای تلفن پریدم بالا😐 مامانم گوشیو برداشت از لحن حرف زدنش فهمیدم غریبس🤔 واااااییی مادر آقای منتظری بود😃 بالاخره زنگ زدند😌 وقتی صحبت مامانم تموم شد اومدم بیرون مامان کی بود😶 خانوم منتظری برای جمعه قرار خواستگاری گذاشتیم بانو😊وای فردا😵 حالا من چی بپوشم😫 _مامان تو که اینقدر لباس داری تازه میگی چی بپوشم😳 ادامه دارد... 😍| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ مادر مدافع حرم به اظهارات توهین آمیز در ارتباط با شهدا مظلوم مدافع حرم 🌷| @dosteshahideman
وَ خوابْ آخَرینْ نِشانی ستْ که هَر شَبْ می رَوَمْ، تا تُ را دَر آنْ پِیدا کُنَمْ . #شبتون_شهدایی 🌹| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📆 امروز شنبه ☀️ ۶ بهمن ۱۳۹۷ هجرے شمسے 🌙 ۱۹ جمادی‌الاول ۱۴۴۰ هجرے قمرے 🎄 ۲۶ژانویه ۲۰۱۹ میلادے ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه: 🎗«یارب العالمین»🎗 🎗«ای پروردگار دوجهان»🎗 ☀️ روزتون منور به نگاه #شهید_محمود_رضا_بیضایی 🌤| @dosteshahideman
🍃🌺 ❣سلام امام زمانم ❣ میرسد روزی ڪہ از قلب زمین صوٺ یا مهدی شڪوفا می شود 🔅اِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداًوَ نَــراهُ قَریباً🔅 🔅اللهم عجل لولیکـ الفرج🔅 ❤️| @dosteshahideman
بگذار صبح را در چشم تو من معنا کنم که هر صبحم هزاران مثنوی باشد برای وصف تو ... #شهید_محمود_رضا_بیضایی #سلام_صبحت_بخیر_علمدار 🌹| @dosteshahideman
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃 خداوندا آنقدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم. الهی دوست دارم تا این مدتی که تو شهادت را نصیبم می کنی چندین بار مجروح شوم. دوست دارم شهید شوم و دست در بدن نداشته باشم تا فردای قیامت از آقایم ابوالفضل شرمنده نباشم... عزیزان این جنگ، جنگ بین اسلام و کفر است و همانطور که امام عزیز فرمودند جنگ، جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین جنگ است. مادر مهربانم اگر خداوند، حقیر را مورد لطف قرار داد و شهید شدم امیدوارم که مرا حلال کنید اگر در جنگ اتفاقی افتاد وجنازۀ من به دست شما نرسید هیچ ناراحت نباشید و هر موقع ناراحت شدید به فکر اهل بیت امام حسین بیفتید. ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر خداوند نمی توانید جواب حضرت زینب (س) را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود و ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که حضرت علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین (ع) با هدف شهید شد. برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و راه او قدم بردارید و سعی کنید عظمت او را دریابید و خود را تسلیم او سازید. اگر فیض شهادت نصیبم شد آنانکه پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازۀ من حاضر نشوند اما باشد که خون شهدا آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته 💚 ❤️شهادت زیباست... 💙شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات... 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
🌀 شهید محمدرضا تورجی زاده محمدرضا هم مداح بود و هم فرمانده ; سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند :یازهــــرا (سلام الله علیها) اونقدر رابطه اش با حضرت زهرا قوی بود که مثل بی بی شهید شد خمپاره خورد به سنگرش، بچه ها رفتند بالاسرش دیدند ترکش خورده به پهلوی چپ و بازوی راستش 📚 کتاب خط عاشقی 2 🌷| @dosteshahideman
🍃🌻🍃 شهید محمود رضا بیضایی: اگر " العجل " بگوییم و براے ظهورآماده نشویم کوفیــان آخــرالـزمــانـیــم ظهور تو پایان جنگهاست .. 🌺اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَج 🌺 🌻 @dosteshahideman 🍃🌻🍃
💠برادر بزرگوار شهید اکبر شهریاری : 🌷آرزویش شهادت در راه اسلام و قرآن بود و در آخرین سفری که به کربلا داشت میگفت: من حاجتم را از آقا گرفتم. 🌷یک روز قبل از شهادت، یکی از دوستانش که مجروح شده بود و اکبر به بالای سرش رسید، به اکبر میگوید: محمود بیضائی شهید شده و چند شب قبل از شهادت در خواب دیده بود که با تو (یعنی شهید شهریاری) در باغی بزرگ و سرسبز در حال قدم زدن است. فردای آن روز اکبر هم در اطراف حرم مطهر حضرت زینب(ع) بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل شد. 🌺| @dosteshahideman