💥تلنگر
هرگاه که نمازت
قضاشدونخواندی
دراین فڪر نباش که
وقت نماز خواندن نیافتی
بلکه!
فکرکن چه گناهی را
مرتکب شدی که خداوندنخواست
درمقابلش بایستی!
نماز راسبک نشماریم😍🌨
| @dosteshahideman |
⁉️چه رفاقتی می تواند پایدار بماند؟
امام علی(علیه السلام):
دوستی #ﻧﺎﺩﺍﻧﺎﻥ ثبات ندارد،
محکم نیست و ﺯﻭد ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻴﺮﻭﺩ.
#حدیث
🔰 @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاد پسران گمنام #فاطمه_زهرا سلام الله که گمنامی را از مادر ، و شجاعت و شیر مردی را از مولا علی امیرالمومنین به ارث برده اند، #فاطمیون .
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم #پشتیبان_ولایت_فقیه_باشیم
🌷 🌷 🌷
#شهید_محمد_حسینی
#شهید_عبدالخالق_حسنی
#شهید_محمد_رضایی
#شهید_احمد_شجاعی #شهید_سید_رضا_حسینی
#شهید_مصطفی_کریمی
#شهید_نجیب_الله_نوری
#شهید_حبیب_حیدری
#شهید_امین_صداقت
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
عشق به فرزند❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
«وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد. به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد. یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد. درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت. خیلی عارفانه رفت.» فضای جلسه، سنگین بود، برای همین ادامه ندادم. بعد از جلسه با چند نفر و آن برادر بزرگوار مسئول رفتیم محل کار محمودرضا. توی ماشین، قضیه عارفانه، رفتن محمودرضا را از ایشان پرسیدم. گفت: وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.»😔
راوی: احمدرضا بیضائی (برادر شهید)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@dosteshahideman
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
بسم رب الشهدا والصدیقین
دوستان بزرگوار
سلام وعرض وادب❄️
درنظر داریم به حول قوةالهي و استعانت از امام زمان (عج) کار فرهنگی برای زمینه سازی ظهور آقا امام زمان (عج) و پک های فرهنگی مثل کتاب شهدا و... تهیه شود🌷
#ونیاز به همڪاری شما دوستان گرامی داریم.
دوستانی ڪ تمایل به ڪمڪ مالی دارندبه این شماره ڪارت ارسال ڪنند؛👇👇
6104 3378 8161 1766
#فاطمه_مهردادی
#درضمن بعد از پرداخت واریزی حتما اطلاع دهید.👌
@Moontazer313
ان شاءالله ذخیره آخرت و شفاعت شهدا شامل حالتان .
یاعلی🌸🍃
#گروه_فرهنگی_جهادی_شهید_رسول_خلیلی
@ra_sooll
🌹
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
🍁🌿🌿🍁🌿🌿🍁🌿🌿🍁🌿🌿🍁
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه ی هنر
دور از تو اندیشه ی بدان
پاینده مانی و جاودان
ای ی ی ی ی دشمن ار تو سنگ خار ایمن آهنم
جااااااان من فدای خاک پاک میهنم
مهرتو چون... شد پیشه ام
دور از تو نیست... اندیشه ام
در راه تو... کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت در و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم؟
برگو بی مهر تو چون کنم؟
ای ی ی ی دشمن ار تو سنگ خار ایمن آهنم
جااااااان من فدای خاک پاک میهنم
💖💖💖 ای سرزمین مادری. تا
آخرین نفس برایت می جنگم و
آرزویم سربلندی و پایداری توست وطنم💖💖💖
🌻@dosteshahideman
یکےگفٺ:
هنوزبااین گرانے هاپاے آرمانهاے
انقلاب ورهبرٺ هسٺے؟!
گفٺم:
درمکتب حسین(؏)ممکن اسٺ زمانے
آب هم برای نوشیدن نداشٺہ باشیم!!🌺🌺
#همه_می_آییم🇮🇷🇮🇷
@dosteshahideman 🌹🌸
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚 #شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
در ڪـانـال دوســـت شــ💔ــهـید مــن
🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚 #شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂 #فـصـل_بـیـسـت یـکـم
🍁#عـنـوان:فـیـلـم شـنـاس
آمده بود #تبریزمن داشتم توی لپ تاپم قسمتی ازسریال #آمریکایی فرار از زندان رامی دیدم.
آمد نشست وبی مقدمه #گفت میبینی چطور دارد آمریکا را تبلیغ میکند نمی دانستم #سریال رادیده است من بار سومی بود که داشتم این سریال را ازاول می دیدم اما هیچ وقت درباره اش این طور فکر نکرده بودم.
همیشه این سریال را به خاطر اینکه زوایای تاریک #سیاست داخلی آمریکا را به تصویر کشیده تحسین کرده بودم واین البته تبلیغی بود که خود شبکه سازنده این سریال درباره سریال کرده بود ازحرفی حرفی که #محمودرضادرباره ی سریال زد تعجب کردم.
به نظرمن سریال تم #ضد آمریکایی داشت روی یکی دو سکانس سریال بحث کردیم ودیدم #تحلیل دارد
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂 #فـصـل_بـیـسـت دوم
🍁 #عـنـوان:اسـرایـیل کـتـک خـورده
بعد از #جنگ_33روزه درسال 2006(1384)#پیروزی مقاومت #اسلامی_لبنان در این جنگ به یکی از موضوعات شدیدآ مورد علاقه #محمودرضا تبدیل شده بود.
من هنوز هم هرچه درباره این جنگ می دانم مربوط به معلوماتی است که از محمودرضا شنیده ام.
ابتکارات فرماندهان #حزب الله و عملیات #رزمندگان #حزب الله مثل نحوه شکار تانک های مرکاوای اسرایل یا علت هدف قراررفتن سربازان اسراییلی از پشت سر،نکته هایی بود که یادم هست #محمودرضا از نظر نظامی آنها را تشریح می کرد.همه اینها را هم با حس افتخار و غرور خاصی توضیح می داد.طوری که انگار خودش هم توی جنگ بوده.همان روزها بود که سه حلقه سی دی به من داد و گفت اینها را ببین.
مجموعه مستندی به نام بادهای شمالی بود.در این #مستندسران نظامی رژیم صهیونیستی درخصوص جنگ 33روزه اظهار نظر می کردند.
بعدها #محمودرضا نمادهایی از حزب الله و چندپوستراز #سیدحسن_نصرالله به من داد.تا چند ماه بعداز خاتمه جنگ33روزه،تقریبا هربار که #محمودرضا را می دیدم توی حرف هایش یک چیزی درباره این جنگ می گفت یا چیزهایی برای گفتن یا مطالعه کردن می داد.
وقتی تماشای مجموعه ی بادهای شمالی را تمام کردم ازش پرسیدم به نظرت مهم ترین حرفی که صهیونیست ها در این مجموعه می زنند کدام است؟گفت آنجا که می گویند وقتی سیدحسن نصرالله در لبنان سخنرانی دارد همه در اسراییل می نشینند پای سخنرانی او چون می دانند او به هر آنچه که می گویید#عمل خواهد کرد.این از همه حرف هایشان مهم تر است.#محمودرضا بعد از جنگ 33روزه پوستر سید حسن نصرالله را داخل #کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود.
در خانه ی خودش هم تصویر #سیدحسن_نصرالله را همیشه در اتاقش داشت.او اسراییل را تحقیر می کرد.یک بار بهش گفتم صهیونیست ها مرتب دارند #حزب الله را #تهدید می کنند.از کجا معلوم اسراییل دوباره به لبنان حمله نکند؟گفت اینها کشک است.
#اسراییل الان مثل آدمی است که #کتک_خورده و افتاده گوشه رینگ ولی می گوید اگر بلند شوم پدرت را در می آورم!
شـادے روح شهید #صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷 🍃 🌷
🍃 🌷 🍃🌷
🌷 🍃 🌷 🌷
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۷۴ #نویسنده مریم.ر اومدیم به طرف ماشین ؛ یدفه دیدم محمد
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۷۵
#نویسنده مریم.ر
فردا صبح دوباره من خوابم برد محمد هم خودش صبحانه خورد و رفت ؛ ساعت۹ بود چقدر گرسنه بودم از روی تخت بلند شدم ؛ دست و صورتمو شستم توی آینه نگاه کردم و یاد دیشب و کارهای محمد افتادم یه لبخند زدم ؛ در یخچالو باز کردم ؛ عه پس پنیرکجاست😶 گردو هم که نیست🙁 یعنی تموم شده 🤔کره و مربا و عسل هم نبود😐
یعنی همش تموم شده؟😕اما دیروز محمد همشو خریده بود ؛ در یخچالو بستم ؛ عه اینا که همشون روی میز هستن😳 با یه یادداشت
"سلام علیکم
عزیزم صبحانه خودت وبچمونو آماده کردم . بخوریا . قربانت محمد"
محمد برام صبحونه آماده کرده بود☺️یادداشتشو بوسیدم و گذاشتم داخل کِشو ؛ همینطور که صبحانه میخوردم توی این فکربودم که به مادرم بگم ؛ دیگه طاقت نداشتم شاید اینجوری کدورتی که بینمون هست از بین بره ؛ تلفنو برداشتم و شماره خونمونو گرفتم مادرم گوشیو برداشت
_سلام مامان خوبی😍
_مریم تویی سلام مامان چطوری
_ممنون . بابا چطوره؟همگی خوبن؟
_خوبیم عزیزم . اگه توبودی بهتر بودیم
_مامان من که از خدامه اما تو و بابا منو کنار گذاشتین . اصلا انگار من دخترتون نیستم
_این چه حرفیه میرونی چقدردلم برات تنگ میشه میدونی شبا با گریه میخوابم . بابات که از من بدتره تو خودش میریزه لاغرشده😔
_الهی بمیرم😔مامان آخه مگه شما جز خوشبختی من چیزی میخواین؟باورکنید من خیلی خوشبختم
_نمیدونم چی بگم . کل فامیل پشت سرمون میگن دخترشونو دادن به یه بسیجی حالام چادری شده
_هرکی هرچی میخواد بگه . اینقدر بگن تا بمیرن . راستی مامان یچیزی میخواستم بگم نمیدونم خوشحال میشی یا نه
_چی شده؟
_من حاملم
_چی گفتی؟😧دخترم تو هنوز یکسالم نیست ازدواج کردی بعدشم تو خودت هنوز بچه ایی۲۱سالت بیشتر نیست
_مامان اومد دیگه . اگه بدونی محمد چقدر خوشحال شد
_معلومه که خوشحال میشه . اون میخواست زندگیشو محکم کنه اصلا نقشه داشت
_نقشه؟
_بله نقشه . میخواد تو برای همیشه مال خودش بشی خواسته مطما بشه که یموقع ازش جدانشی ؛ دختر ساده من
_مامان توروخدا برای یبارم که شده به محمد خوشبین باش
_نمیتونم . حالا چندوقتته؟
_نزدیک یکماه
_پس این ۲۰روزی که نبود تو حامله بودی و نمیدونستی؟
_بله ؛ چند روز پیش یکم سرگیجه داشتم آزمایش دادم گفتن باردارم
_نمیتونم بگم خوشحال نشدم خیلی خوشحالم ؛ اما به بابات چطوری بگم
_مگه چیزه بدیه که نتونی بگی مامان
_چی بگم والا
_باشه مادر کاری نداری قربونت برم؟
_نه مامان مواظب خودت باش
_چشم خداحافظ
خدایا کاش همه چیز درست میشد😔محمد خیلی خوبه ؛ کاش پدر و مادرمم اینو میدونستن😢 صدای تلفن اومد شماره طبقه پایینه
_الو سلام مامان
_سلام عروس گلم خوبی مادر؟
_ممنون
_مریم جان ناهار برات درست کردم یموقع چیزی نپزیا
_مامان من کلا ناهار یچیز ساده میخورم چون محمد نیست دلم چیزی نمیخواد
_الان دیگه فرق میکنه . چه بخوای چه نخوای باید بخوری . محمد گفته زیاد از پله ها بالا و پایین نیای من ظهرناهارو میارم بالا بهت میدم
_آخه زحمتتون میشه
_چه زحمتی ما که برای خودمون غذا درست میکنیم
خونمون سه خوابه بود . باید یکی از اتاقها اتاق بچه بشه کم کم باید آماده کنم ؛ اما اگه محمد بیاد و ببینه کار کردم عصبانی میشه😏 حوصلم سررفته بود رفتم یکم قرآن خوندم😊 نزدیک ظهر مادرشوهرم برام ناهار آورد . دستپختش حرف نداره اما من بدون محمد چیزی نمیتونم بخورم☹️ هرجوری شد یکم غذا خوردم ؛ گوشیم زنگ خورد عه بابامه😃
_سلام بابایی😍
_سلام . درست شنیدم؟تو بچه اون توشکمته؟
_بابا اون شوهرمه😔
_واقعا نمیدونم بهت چی بگم . اینقدر زود بچه دار شدین که چیو ثابت کنید؟
_بابا آخه این حرفا چیه میزنید😢
_من با ازدواجتون هیچوقت موافق نبودم . حالام که بچه دار داری میشی . گوش کن ببین چی میگم اون بچه نوه من نیست بابای اون بچه هم داماد من نیست
پدرم گوشی رو قطع کرد😔 خیلی ناراحت شدم دلم شکسته بود😭حس میکردم خیلی تنهام😔
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۷۵ #نویسنده مریم.ر فردا صبح دوباره من خوابم برد محمد هم
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۷۶
#نویسنده مریم.ر
محمد که اومد خونه اصلا چیزی به روم نیاوردم که ناراحت بشه
_مریم چیزی شده عزیزم؟
_نه ؛ چیزی نشده😊
_چرا شده ؛ من تو رو میشناسم
_نه
_مریم...
_خب راستش...
همه چیو به محمد گفتم بیشتر نتونستم تحمل کنم😔 محمد هم خیلی ناراحت شد یکم سکوت کرد و گفت
_مریم جان من برم بیرون یکم کار دارم زود برمیگردم
_کجا آخه یدفه؟😕
_زود میام عزیزم
به روایت محمد...
باید با خانواده مریم صحبت کنم این که نشد ؛ گوشیمو برداشتم شماره پدر مریم گرفتم و بهش گفتم من چند لحظه میخوام وقتتونو بگیرم ؛ ماشینو پارک کردم زنگ خونشونو زدم و رفتم داخل بعد از یه سلام علیک عادی رفتم سراصل مطلب
_مامان ؛ بابا میدونم شما دامادی مثل من نمیخواستید ؛ اما من به مریم خیلی علاقه دارم بیشتر از اون چیزی که فکرشو کنید ؛ ما با هم خیلی خوشبختیم شما هم اگه واقعا خوشحالی دخترتونو میخواین خواهش میکنم با حرفهاتون ناراحتش نکنید ؛ امروز نمیدونم بهش چی گفتین که اینقد ناراحت بود ؛ مگه مریم دخترتون نیست پس چرا اینقدر عذابش میدین
مادرش اشک تو چشماش حلقه زد ؛ پدرشم سرشو آورد پایین و دیگه چیزی نگفت
_من فقط طاقت دیدن ناراحتی مریم ندارم . اگه شما هم طاقت غم و غصه مریم ندارید دیگه دست بردارید لطفا . ببخشید مزاحمتون شدم با اجازه
یدفه مادر مریم اومد جلو و پرسید
_حال مریم چطوره؟😢
_قبل صحبت کردن با شما و آقای کمالی خیلی خوب بود
از خونشون اومدم بیرون و داخل ماشین نشستم میخواستم حرکت کنم که نگران مریم شدم بهش زنگ زدم
_سلام علیکم بانوی من
_علیکم سلام😌
_خوبی ؟بچمون خوبه؟
_خوبیم😊 محمد
_جون محمد
_دلم بستنی خواست😕
_چشم میخوای حاضرشی بریم بیرون بخوریم؟
_ حوصله ندارم بخر بیار خونه بخوریم
_نه بیا بریم بیرون یکم حال و هوات عوض بشه . کاراتو بکن دارم میام دنبالت
_باش😊
به روایت مریم...
رفتم یه آبی به صورتم زدم توی آینه خودمو نگاه کردم یاد اون موقع هایی افتادم که برای بیرون رفتن چقدر آرایش میکردم 😏روسری که محمد برام خریده بود رو سرم کردم😊 چادرمو از داخل کمد برداشتم ؛ اصلا با اون موقعهام قابل مقایسه نیستم ؛ صدای گوشیم اومد محمد بود😊
_جانم عزیزم
_راستی یادم رفت بهت بگم از پله ها آروم بیای پایین
_اینقد نگران نباش عشقم
طبق دستور محمد از پله ها آروم آروم اومدم پایین☺️
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷
⭕مسئولین، آمدنمان را به خود نگیرید!!!*
🔸چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی را در حالی جشن می گیریم که گله مندی مان از آنچه این چند سال اخیر در این دولت و مجلس و قوه قضائیه اتفاق افتاده، بسیار است...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔹می آییم برای خون های پاک شهیدانی که جانشان برای این انقلاب و نظام فدا کردند؛
میآئیم چون امنیت فعلی ایرانمان .ناموسمان .کشورمان را مدیون مدافعین حرم چون شهید حججی ها هستیم درود برشرفشان .
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
⭕مسئولین، آمدنمان را به خود نگیرید!
🔹می آییم برای حفظ شرف و عزتمان؛ تا ايران اسلامی عزيز تر از جانمان همچون كشورهاي ليبي'عراق'افغانستان'سوريه'يمن'و...نشود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
⭕مسئولین، آمدنمان را به خود نگیرید!
🔹می آییم تا به دشمنان قسم خورده خارجی بگوییم اگرچه نفوذی هایتان پیشروی زیادی در بدنه مملکت داشته اند، اما به یاری حق، روز رفتنشان فرا رسیده و انقلاب را از دست این نااهلان نجات خواهیم داد؛
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
⭕مسئولین، آمدنمان را به خود نگیرید!
🔹*می آییم تابه *رهبر عزیزمان لبیک گوییم و دلخوشی دهیم که اگرچه در میان مسئولان تنهاست ولی درمیان مردم تنها نیست*.*
*ما منتظریم لب تر کند تا بساط منافقان و نفوذی ها را جمع کنیم*.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
⭕مسئولین، آمدنمان را به خود نگیرید!
🔹*می آییم و *به تکلیف الهی خود عمل میکنیم، تا در تاریخ ننویسند: «دوباره علی تنها ماند»*ايران كه كوفه نيست اينجا خانه فرزندان حيدر(ع)است*
*⭕مسئولین، آمدنمان را به خود نگیرید!*🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌿 @dosteshahideman
خاطرات_شهدا 🌷
👈ازدواج شهید مدافع حرم #عبدالمهدی_کاظمی و همسرش به واسطه
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
💠 شهدا حاجت میدن👇👇
🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی #علمدار داشتم، در خصوص زندگی ایشان مطالعه📖 می کردم.
این مطالعات به شکل کلی من را با #شهدا، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد👌.
🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر #حاجتی دارید، در خانه شهدا🌷 را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم🎧 به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان #امام_زمان (عج) و از اولیا باشد.
🔹حاجتی که با عنایت #شهید_علمدار ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا🕊 قرار گرفت، آشنا شدم.
🔸یک شب خواب #شهیدسید_مجتبی_علمدار را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود👥.
شهید لبخندی زد😊 و به من گفت #امام_حسین (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به #خواستگاری تان می آید. نذرتان را ادا کنید✅.
🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم🚫. با خودم گفتم من #خواهر بزرگ تر دارم و غیرممکن است📛 که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر #ازدواج کنم. غافل از اینکه #اگرشهدابخواهند شدنی خواهد بود👌.
🔸فردا شب سید مجتبی به خواب #مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانی هفته دیگر به خواستگاری #دخترتان می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند❌. شهید علمدار گفته بود که #ما این کارها را آسان می کنیم☺️.
🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم #پدرم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد🗣، پدرم دیگر حرفی نزد🚫 و #موافقت کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت✔️.
🔸پدر بدون هیچ #تحقیقی رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به #عقد یکدیگر درآمدیم. همان شب خواستگاری قرار شد با #عبدالمهدی صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم و حتی ترسیدم😨! طوری که یادم رفت سلام بدهم.
🔸یاد خوابم افتادم. او همان #جوانی بود که شهید علمدار در خواب😴 به من نشان داده بود.
وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه #شهید_علمدار دیده ام.
🔹خواب را که تعریف کردم #عبدالمهدی شروع کرد به گریه کردن😭. گفتم چرا گریه می کنید؟
در کمال تعجب او هم از #توسل خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن #همسری_مومن و متدین برایم گفت☺️.
راوی:همسر شهید
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
@dosteshahideman