eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
939 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
#بیت‌المال روایت_مادر❤️ صادق دوست داشت شبیه پدرش باشد نه خشک مذهب بود و نه بی قید؛ همه چیز در زندگی صادق جای خودش را داشت👌 نمی خواست مدیون بیت المال باشد کنار مزار شهدای مدافع حرم برای راحتی #والدین_شهدا با استفاده از آهن های اسقاطی انبار سپاه صندلی درست کرده بود، تا در هنگام حضور در مزار فرزندانشان اذیت نشوند.🌺 شهید مدافع حرم صادق عدالت اڪبری🍃 @dosteshahideman
چه گفتی ڪہ خریدارت شدند بگو بـرادر من هم جان ناقابلی دارم ... 🕊 #شهید_محمودرضابیضایی @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیمه شب شد ، شب خودش هم مدتی خوابیده است من به یادت ، گریان و بیدارم هنوز..... #شب_بخیر_شهید_عزیزم🌹 @dosteshahideman
🔻۲۵ اسفندماه ؛ بازگشت پیکر مطهر ۱۰۰ شهید دفاع مقدس به کشور 🔹 سردار باقرزاده : پیکر مطهر ۱۰۰ تن از شهدا در جنوب کشور عراق در استان‌های بصره و میسان و مناطق زبیدات، شلمچه، کتیبان و جزایر اروند پیدا شده است. 🔹 این شهدا در روز شنبه ۲۵ اسفند ساعت ۱۰ صبح از اسکله بندر خرمشهر به آغوش وطن باز خواهند گشت. @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 ونـهـم 🍁 :شـهـادت آمـادگی می خواهد نـه آرزو یکی از چیزهای عجیبی که باهم برای آن تصمیم گرفتیم خبر بود. از لابه لای حرف هایی که با در خلوت می زدیم و در حالت هایی که داشت،معلوم بودکه . چهارماه قبل از بود که پشت تلفن،برای اولین بار به صراحت از گفت. در اولین دیدارم با بعد از آن تماس تلفنی به او گفتم این بار که می رود،شماره تماس مرا به یکی از هم در بدهد که اگر خبری بود قبل از رسیدن به اول به برسد!از او گرفتم که این کار را بکند. بعد از که گاهی یادم می افتد چطور سر چنین چیزی باهم تصمیم گرفتیم بُهتَم می گیرد. نمی دانم چطور ،اما خیلی صحبت کردیم و تصمیم گرفتیم به من که شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 🍁 :سـفـر آخـر بار برای رفتن بی تاب بود. تازه از برگشته بوداما رفته بود به بود که بگذارند دوباره برود. بودند شود.چند روز بعد دوبار رفته بود کرده بود .برای اینکه از رفتن منصرفش کنند. چهار روز فرستاده بودنش ماموریت . ماموریت را تمام کرده و آمده بود و گفته بود که حالا میخواهد برود!قرار بود فرد دیگری برود،اما اصرار کرده بود که جای او برود. بالاخره را به بود.شب رفتنش،مثل دفعه های قبل زنگ زدو گفت که دارد می رود.من دانشگاه بودم خیلی هنوز توی گوشم هست. این دو سه بار اخیر،لحنش موقه بوی می داد. قبلاها نمی پرسیدم کی برمی گردی اما این اواخر می پرسیدم. این دفه هم پرسیدم.ولی برخلاف همیشه گفت: . مثل همیشه گفتم است ان شاالله. دفعات قبل که برای خداحافظی زنگ می زد حداقل یک ربع بیست دقیقه ای پشت تلفن‌ حرف می زدیم . معمولا از وضعیت و می پرسیدم،اما مکالمه این دفعه مان خیلی کوتاه بود؛یک دقیقه یا شاید کمتر.حتی مجال نداد مثل همیشه بگویم رفتی ، بده! راقطع کرد. بلافاصله برایش نوشتم:#«پیام_بده_گهگاهی!»در جوابم یک کلمه نوشت:#«حتما» ولی . شـادے روح شـ‌هیـد 🌷 | @dosteshahideman 🍃 🌷 🌷 🍃🌷 🍃 🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚#تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 ویـکم 🍁:کـوثـر محـمودرضـا وقتی تماس می گرفت،بعد از دوسه کلمه احوالپرسی،معمولا اولین بود. با آب و تاب تعریف می کرد که چقدر شده و چه کارهای جدیدی انجام می دهد.به دوستان خودش هم که زنگ می زداگر داشتند با آنها درباره اینکه دختر من است یا دختر تو،بحث می کرد. به مثل همه به $دخترشان بود.اما را می داد. یک بار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم .آمد دنبالم و راه افتادیم به سمت اسلامشهر.توی راه گفت را برده و ازش عکس گرفته.مرتب درباره ی آن روز و رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر جلوی یکی از دستگاه های خودپرداز نگه داشت.پیاده شد رفت گرفت و آمد.تا نشست توی ماشین گفت:اصلا بگذار ها را نشانت بدهم..ماشین را خاموش کرد.لپ تابش را از کیفش بیرون آورد و عکس های را یکی یکی نشانم داد.درباره ی بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم می زد . شبی که برای استقبال از پیکر رفتیم اسلامشهر در منزل پدر خانمش جلسه ای بود. چند نفر از مسئولان یگانی که در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند.یکی از همان برادران به من گفت رفتتش این دفعه با دفعات قبل فرق دارد.خیلی عارفانه است.فضای جلسه سنگین بود.برای همین ادامه ندارم.بعد از جلسه با چند نفر و آن بزرگوار مسئول رفتیم کار . توی ماشین قضیه رفتن را از ایشان پرسیدم.گفت:وقتی داشت می رفت پیش من هم آمد و این دفعه از ام و می روم.دیگر مثل همیشه شوخی و بگو بخند نمی کرد و متفاوت بود. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 و دوم 🍁:قـراری کـه داشـتنـد شب ، به دو نفر از هم سنگرهایش گفته بود:وقتی تهران در دانشکده بودیم بودم در منطقه خیلی با هستیم. یک خیلی خوب در آنجا برای افتاد. بعد هم به آن گفته بود خودتان باشید! از آن که خواب را دیده بود تا در شرقی می گذشت. از هم می گفت وقتی داشت این حرف ها را می زد ما گوشمان با نبود و مشغول کار خودمان بودیم. اما یکی دو دقیقه همین حرف را داشت می کرد. فردای آن شب از آن در حین و با ها از ناحیه پا تیر می خورد و می شود. بعد به می رسد و نفر هم که بود ک در همان منطقه به می رسد. شـادے روح شـ‌هیـد 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷 🍃 🌷 🍃 🌷
⚘﷽⚘ 🔸بُرد آرام دلـــم 🔹یـــــار دلارام کجاست⁉️ 🔸آن دلارام که 🔹برد از دلمـ❤️ آرام، کجاست؟؟ 🌷 🌙| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🍀بر تو از نزدیک آقاجان، سلامم آرزوســت..! #ایهاالعزیز #السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان ‌ ❤️| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 📆 امروز پنج شنبه ☀️ ۲۳اسفند ۱۳۹۷ هجرے شمسے 🌙 ۷رجب ۱۴۴۰ هجرے قمرے 🎄 ۴مارس ۲۰۱۹ میلادے ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه: 🎗«یا لااله الاالله الملک الحق المبین»🎗 🎗«ای کسی که جز او خدایی نیست فرمانروای برحق وآشکاری»🎗 ☀️ روزتون منور به نگاه #شهید_محمود_رضا_بیضایی ☀️| @dosteshahideman
💫🌸💫🌸 🌸💫🌸 💫🌸 🌸 💠 💢 فضيلت شهادت در راه خدا 🔅 : و أنا أسألُ اللّهَ بسَعَةِ رَحمَتِهِ و عَظيمِ قُدرَتِهِ على إعطاءِ كُلِّ رَغبَةٍ ،......... أن يَختِمَ لي و لكَ بالسَّعادَةِ و الشَّهادَةِ . 🔸امام على عليه السلام در پايان عهدنامه خود به مالك اشتر نوشت : من از خداوند ، به [حقّ ]رحمت گسترده و قدرت عظيمش بر برآوردن هر خواهشى ، مسألت دارم كه . . . عاقبت من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرمايد . ▫️نهج البلاغة : نامه ۵۳ . ✨| @dosteshahideman 🌸 💫🌸 🌸💫🌸 💫🌸💫🌸
دوست شــ❤ـهـید من
🍃🌹🍃 با تــو زندگے ام فرق مے ڪند ... صبحت بخیـر حال و هواے بهــار من ... 🌷 ✨| @dosteshahideman 🍃🌹🍃
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 #شھیدنوشت ✍✨ 🌱ـشھیدهـآدۍذولفقآرۍ: ●من مُـطمئن‌هسٺم چشمۍکہ بہ نگاھ حرام عآدٺ‌کُند،خیلۍچیـزهآ رآ ازدسٺ‌میدهَـد.. چشم‌گُنھکآرلآیق|شھآدٺ|نیسٺ✋ #هدیہ‌بہ‌روح‌مطھر‌شھداصلواتـ ✨| @dosteshahideman 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
⭕️پیام #شهدای_غواص به مسئولین: قرار بود ما زیرآبی برویم، تا #ایران_آزاد و #سربلند بماند شما زیرآبی می روید که چه شود مراقب باشید،❗️ #خون_شهـدا گلو گیرتان نشود.☝️ @dosteshahideman
آخرین پنج شنبه ی سال رسید با کوله باری از دلتنگی.... به یاد آخرین نگاه از آن ها که رفتند تا بمانیم.... #شهید_محمود_رضا_بیضائی🌹 @dosteshahideman
روز خواستگاری😌 روزی که اومد خواستگاریم بهم گفت : این راهی که من انتخاب کردم احتمال اینکه #شهید بشم هست با این وجود من قبول کردم.🕊👌 بعضی شبها که میرفتیم باغ بهشت سر مزار رفیق شهیدش شهید غفاری مینشست و به من میگفت که من شهید شدم منو اینجا کنار شهید غفاری دفن کنید🍃 من وسط حرفش پریدم و گفتم نه من شهید میشم واینجا دفن میکنند من را ایشان دوباره گفتند محل دفن من اینجاست.☝️ (اقا رضا که شهید شد بالا سر مزار رفیق صمیمیش شهیدغفاری دفن شدند)💔. شهید مدافع حرم محمدرضا الوانی @dosteahahideman
♦️بسم رب الشهدا والصدیقین #پاسدار_شهـید_حسین_جوینده از فرماندهـان و #مدافعان_حرم حضرت زینب(س) و استاد دانشگاہ افسری امام‌حسین (؏) در حین آموزش بہ مدافعان حرم در اثر سانحه ای بہ هـمرزمان شهـیدش پیوست و آسمانی شد.🕊🌹 شهادتت مبارڪــ✨ @dosteshahideman
4_5890853400890836639.mp3
15.31M
🎵 #پادکست_شهادت دلاتونو راهی آسمون کنید رفقا 🎤🎤 حاج مهدی رسولی #راهیان_نور @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ✍بچه ها می گفتند : " ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمی دانستیم چه کسی واکس میزند .. ؟ " بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس میزند . مشخص شد این فرد همان فرمانده ما ' شهید عبد الحسین برونسی ' بوده است 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #خاطرات_شهید ✍بچه ها می گفتند : " ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمی دانستیم
⚘﷽⚘ 💠شهیدی که با حضرت زینب(س) در جبهـه دیـــدار داشت ✍همسر بزرگوار شهید برونسی: یکبار خاطره ای از جبهه برایم تعریف میکرد میگفت: 🌷کنار یکی از زاغه های سخت مشغول بودیم. تو جعبه های مخصوص مهمّات میگذاشتیم و درشان را می بستیم. گرم ڪار یکدفعه چشمم افتاد به یک خـانـم که چادری مشکی داشت، پا به پای ما مهمات میگذاشت توی جعبه ها. 🌷با خودم گفتم حتما از این خانمـهاییه که میان جبهه اصلا حواسم به این نبود که زنی را نمیگذارند وارد آن منطقه بشود. به بچه ها نگاه کردم مشغول کارشان بودند و بی تفاوت میرفتند و می آمدند، انگار آن خانم را نمیدیدند. 🌷قضیه عجیب برام سؤال شده بود موضوع عــادی بنظر نمیرسید. شدم بفهمم جریان چیست رفتم نزدیکتر تا رعایت شده باشد، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم: 🌷خانم ! جایی که ما مردها هستیم شما نباید بکشین. رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه من زحمت نمی کشید یک آن یاد علیـه السلام افتادم و اشک توی چشمهام حلقه زد. خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست . 🌷بی اختیار شده بودم و نمیدونستم چی بگم خانم همانطور که رویشان آنطرف بود فرمودند: هرکس که یاور ما باشد البته ما هم یاری اش میکنیم. 📚کتاب خاکهای نرم کوشک ص۱۶۶ 🌷 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊