⚘﷽⚘
اصلا
گیرم باران🌧 هم آمد...
#همه_چیز را هم شست...
هوا هم عالیِ عالی👌 شد
فایده اش برای #من چیست⁉️
هوای دلـ❤️
گرفته یاد #شماست..
آن را چه کنم؟!😔
#شهی_محمودرضا_بیضایی
#دلتنگتم_رفیق
🕊| @dosteshahideman
@khadem_shohda1_32279896.mp3
زمان:
حجم:
4.81M
🔸چقدر دلم تنگه💔
🔹برا #شهیدای مدافع حرم
🔸بازم هوای شهدا🌷 زد به سرم
🔹آرزومه که به #سوریه برم😭
#پیشنهاد_دانلود👌👌
🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
📜 #ترمزگناه
✍یه روز با مسعود در مورد گناه کردن افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب نیست صحبت میکردیم.
🍂مسعود میگفت: ما نباید به #گناه نزدیک بشیم و باید برای خودمون #ترمز بذاریم.
🍂 اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم پس باید برای خودمون چندتاترمز و عقبگرد موقع #نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب #گناه نشیم..
#شهیدمدافع_حرم
#شهید_مسعود_عسگری🕊
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
حال کل کل نداشتم. گفتم سیداگه میخوای روچفیه نماز بخونم تو باید وایستی جلو.
اونهم رفت جلو.... الله اکبر... نمازمغرب و عشارو به سیداقتداکردم و...
.
گفت:
شخصیت و دغدغه سیدابراهیم بدجورذهنم رو درگیر کرده بود.شباهتاش با محمودرضا... بین دونماز ازش پرسیدم سیدابراهیم، محمودبیضایی رو میشناختی؟
جوابش کوتاه بود...با یه حالتی گفت آره، توعملیات حجیره باهم بودیم. پسر خیلی خوبی بود.... وساکت شد.نه اون چیزی گفت،نه من ادامه دادم.
گفت:
نمازعشا روکه خوندیم سید خودش روکمی کشوند عقب و به دیوار کوتاه ایوون تکیه داد، زانوهاش رو توسینه اش جمع کرد وتسبیحش رو دست گرفت و پیس پیسی کرد و سرشو انداخت پایین و مشتی ازدونه های تسبیح روجدا کرد و یکی یکی برمیچیدشون و وقتی تموم شد بهم نگاه کرد و گفت خوب اومد پاشو بریم.خنده ام گرفت، گفتم کجاسید، گفت بریم بالا بهت میگم.
گفت:
ازایوون پله میخورد به پشت بوم.بچه ها بالای بوم داشتن پست میدادن. رفتیم بالا و نشستیم. به دیوار کوتاه پشت بوم تکیه دادیم... شونه به شونه...
.
گفت:
حالم داغون بود... شب سوم محرم بود و بدهوای روضه کرده بودم. به سید گفتم سیدابراهیم، شب سوم محرمِ، شب حضرت رقیه، کسی رو نداری دوخط روضه بخونه؟
سیدابراهیم آروم اصغر رو صدا زد، گفت علی اصغر بخون. علی اصغر جوون صورت سوخته ای بود با چشمای سرمه کشیده. بی مقدمه شروع کرد نوحه ی خوند. درباره شهدا... آروم به سینه میزدیم اما سید... شونه های مردونه اش تکون میخورد و با صدای ریزی گریه میکرد... با سید، رو پشت بوم، شب سوم محرم، به عشق حضرت رقیه، به یادشهدا، به سینه زدیم...
.
گفت:
گفتم سیدنگفتی استخاره چی بودگرفتی؟
گفت بیاکه امشب حسابی کار داریم. استخاره کردم که باهاشون قرار ملاقات بذاریم.
گفتم کیا رو؟گفت مسلحین دیگه.بگیر بیسیم رو هر چی میگم ترجمه کن قربونت بشم.
بیسیم رو گرفتم. شبکه شون حسابی شلوغ بود. از صبح تو یه خط طولانی بهشون زده بودیم و حسابی غافلگیر شده بودن و ریخته بودن بهم. الان هم که شب شده بود بلبشویی بود پشت بیسیمشون.
سیدگفت بسم الله، شروع کن.
گفت بگو ما ایرانی هستیم. دیدید از صبح چه بلایی سرتون آوردیم. بگو۵۰۰۰نفرایرانی اومدیم که نسختون رو بپیچیم.
باخنده گفتم۵۰۰۰تا؟؟
گفت بذار یه کم عملیات روانی کتیم و خندید.
گفت:
سیدابراهیم ادامه داد که بگو، بگومامثل سوریها نیستیم. ماایرانیم. حرفمون حرفه. مافردا میخوایم یه عملیات بزرگ رو شروع کنیم و خودتون بهتر میدونید که نمیتونید جلوی ما مقاومت کنید، اما...
@dosteshahideman
بیش از حد به #نماز_اول_وقت و #حجاب تاکید میکرد☝️ و خانه دوم و یا بهتر بگویم سنگرش مسجد بود.
از همان دوران کودکی خوش خلق و خوی و با معرفت بود. گفتار و کردارش در بین همسایگان خوب و صمیمی بود به طوری که هیچ وقت کسی از او گلایه و شکایتی نداشت.👌
متواضع بود و در #سلام_کردن پیشدستی میکرد و در کمک کردن به فقرا پیشقدم بود. انسانی وارسته و فداکار بود🍃او برای #دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه سفر کرد و گفت: ما مدیون هستیم و باید از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنیم.🌺
شهید مدافع حرم محسن الهی
🕊
@dosteshahideman
رابطه دختر و پسر1_57051474.mp3
زمان:
حجم:
3.06M
🔊
🎼 پادڪست بســیار زیـبا
🎤حجت الاسلام رفــیعی
✅ #رابطه_دختر_و_پسر
@dosteshahideman
﷽
کاش افتد به دلش خواهر خود را نَبَرَد
یا اگر بَرَد دگر دختر خود را نَبَرَد
چند روزیست خدایا که پسر دارشده
یارب ای کاش على اصغر خود را نَبَرد
۲۸ #رجب ، سالروز حرکت #امام_حسین علیه السلام از #مدینه به سوی #مکه
😔😔😔😔
@dosteshahideman
🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻
♥️ شهید ...
شهید ، گنگ ترین ڪلمہ در تاریخ انسانیت است !
گنگ ترین ڪلمہ در دایره لغات من ...
ڪلمہ ای ڪه هیچگاه مفهومش را نفهمیدم ...
نفهمیدم دل ڪندن ، قید دنیا و لذت هایش را زدن یعنی چہ ؟؟
نفهمیدم سیزده سالہ بودن و زیر تانڪ رفتن یعنی چہ ؟
نفهمیدم قمقہ ی خالی ، زبان تشنہ و جنگیدن یعنی چہ ؟
نفهمیدم ریش های خضاب شده بہ خون یعنی چہ ؟
نفهمیدم آب سرد شَطّ ، لباس نازڪ غواصی ، شب تاری ، تیر در قلب
و غرق شدن یعنی چہ ؟
نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنی چہ ؟
نفهمیدم بدن دوختہ شده بہ سیم خاردار یعنی چہ ؟
نفهمیدم مفقودالاثر یعنی چہ ؟
نفهمیدم استخوان های جوان رعنا در آغوش مادر یعنی چہ ... ؟
اصلا میدانی شهید ...
من هنوز خیلی چیزها را نفهمیدم ؛
ڪه اگر فهمیده بودم باید در ڪنار نامم شهید بود ...!😔
🌻| @dosteshahideman
🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻
خدایا....
هیچ نسبتی با شـهــدا ندارم...
اما دلم به دلـشان بند است... خون سرخشـان بد جوری پاگیرم کرده...
میدانم لایق شهادت نیستم... اما آرزویش را داشـتن که عیب نیست...
فریاد مـــــیزنم تو را... در لابلای نوشته هایم...🗒
شاید انعکاسـش جواب تو باشد... اما میدانم پاســـــخم میدهی..
وقتی شرمنده تر از همیشه بگویم..
شهدا شــرمنده ایم...
✨شهدا شرمنده ایم ✨
@dosteshahideman