eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
934 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شــ❤ـهـید من
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #یک_فنجان_چای_باخدا °○❂ 🔻 قسمت #شصت اما ای کا
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت مردِ راننده با دستگاهی عجیب مقابلم ایستاد.. دستگاه را به آرامی رویِ بدنم حرکت داد. صدایِ بوق بلند شد. صوفی ایستاد (پالتو رو دربیار.. ) وقتی تعللم را دید با فریاد، آن را از تنم خارج کرد (لعنتی.. لعنتی.. تو یقه اش ردیاب گذاشتن.. اینجا امن نیست سریع خارج شین..) صوفی چادر را سرم کرد من را به سمت ماشینِ پارک شده در گوشه پارکینگ هل داد. به سرعت از پارکینگ خارج شدیم، با چهره ایی مبدل و محجبه.. چادر.. غریب ترین پوششی که میشناختم.. حالا رسیدنم به دانیال منوط به مخفی شدن در پشت آن بود. به صوفی نگاه کردم. چهره اش در پسِ این حجابِ اسلامی کمی عجیب به نظرمیرسید. درد لحظه به لحظه کلافه ترم میکرد. حالم را به صوفی گفتم، اما او بی توجه به رانندگی اش ادامه داد.. کاش به او اعتماد نمیکردم. سراغِ عثمان و دانیال را گرفتم. بدونِ حتی نیم نگاهی گفت که در مخفیگاه انتظارم را میکشند و این تنها تسکین دهنده ی حسِ پشیمانم از اعتماد به این زن بود. کاش از حالِ حسام خبر داشتم.. بعد از دو ساعت خیابانگردی ، در یک پارگینگ طبقاتی متوقف شدیم و باز هم تغییر ماشین و چهره. چادر و مقنعه را با شالی تیره رنگ تعویض کرد. سهم من هم یک کلاه و شال پشمی شد. از فرط درد و سرما توانی در پاهایم نبود و صوفی عصبی و دست پاچه مرا به دنبال خود میکشید. با ماشین جدید از پارکینگ خارج شدیم. این همه امکانات از کجا تامین میشد؟؟ دستانِ یخ زده ام را در جیبِ مانتوام پناه دادم. چیزی به دستم خورد. از جیبم بیرون آوردم. مهر بود. همان مهری که حسام، عطر خاکش را به تمامِ وجود به ریه میکشید. یادم آمد آن روز از فرط عصبانیت در جیب همین مانتوام گذاشتم وبه گوشه ی اتاق پرتش کردم. نا خودآگاه مهر را جلویِ بینی ام گرفتم. عطرش را چاشنیِ حسِ بویاییم کردم. خوب بود، به خوبی حسام. چند جرعه از نسیمِ این گلِ خشک شده، تسکینی بود موقت برای فرار از تهوع. صوفی خم شد و چیزی از داشبود بیرون کشید (بگیرش.. بزن به چشمتو رو صندلی دراز بکش..). یک چشم بنده مشکی. اینکارها واقعا نیاز بود؟ اصلا مگر من جایی را بلد بودم که بسته ماندنِ چشمم انقدر مهم باشد؟؟ از آن گذشته من که در گروه خودشان بودم.. بی بحث و درگیری، به گفته هایش عمل کردم. بعد از نیم ساعت ماشین ایستاد. کسی مرا از ماشین بیرون کشید و به سمتی هل دادم. چند متر گام برداشتن.. بالا رفتن از سه پله.. ایستادن.. باز شدن در.. حسِ هجومی از هوایِ گرم.. دوباره چند قدم.. و نشستن روی یک صندلی.. دستی، چشم بند را از رویِ صورتم برداشت. نور، چشمانم را اذیت میکرد. چندبار پلک زدم.. تصویر مردِ رو به رو آرامش را به رگهایم تزریق کرد.. لبخند زد با همان چشمانِ مهربان ( خوش اومدی سارا جاان..) نفسی راحت کشیدم.. بودن در کنار صوفی دمادم ترس و پشیمانی را در وجودم زنده میکرد.. اما حالا.. این مرد یعنی عثمان، نزدیکیِ آغوشِ دانیال را متذکر میشد.. بی وقفه چشم چرخاندم.. (دانیال.. پس دانیال کو؟؟) رو به رویم زانو زد ( صبر کن.. میاد.. دانیال به خاطر تو تا جهنمم میره..) لحنش عجیب بود.. چشمانم را ریز کردم ( منظورت از حرفی که زدی چیه؟؟ ) خندید ( چقدر عجولی تو دختر.. کم کم همه چیزو میفهمی.. ) روی صورتم چشم چرخاند. صدایش کمی نرم شد ( از اتفاقی که واست افتاده متاسفم.. چقدر گفتم برو دکتر، اما تو گوش ندادی.. تقریبا چیز خاصی از خوشگلیت نمونده.. واقعا حیف شد..سارا تو حقیقتا دختر قشنگی بودی.. اما لجباز و یه دنده..) ✍🏻 : زهرا اسعد بلند دوست @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📆 امروز سه‌شنبه ☀️ ۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ هجرے شمسے 🌙 ۱۷ شعبان ۱۴۴۰ هجرے قمرے 🎄 ۲۳ آوریل ۲۰۱۹ میلادے ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه: 🎗«یا اَرْحَمَ الرّاحِمین»🎗 🎗«ای مهربان ترین مهربانان»🎗 ☀️ روزتون منور به نگاه #شهید_محمود_رضا_بیضایی 🌤| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📆 امروز سه‌شنبه ☀️ ۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ هجرے شمسے 🌙 ۱۷ شعبان ۱۴۴۰ هجرے قمرے 🎄 ۲۳ آوریل ۲۰۱۹ میلادے ذکر
⚘﷽⚘ این منم که هرصبح دلم را به دوست داشتن ات تازه میکنم، این منم که هرصبح از تو خیر میخواهم از خدا برکت.... 🍃| @dosteshahideman 🍃🍃 🍃🌺🍃 🍃🌺🌺🍃 🍃🌺🌺🌺🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃
⚘﷽⚘ براي تعجيل فرج، بسيار دعا كنيد؛ كه همانا همين دعا كردن فرج و گشايش شما است. 📙 كمال الدين، جلد ۲ ، صفحه ۴۸۵ 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
4_1272657990159172294.mp3
زمان: حجم: 6.09M
🌿🌸🌸🌿🌸🌸🌿🌸🌸🌿 🔊مداحی عکس رفیق شهیدم ، تو قاب چشمام هر شب جانم به این جوونا وو ، جانم به لشکر زینب 🌻 @dosteshahideman 🌿🌸🌸🌿🌸🌸🌿🌸🌸🌿
🌴 یاد فرمانده تفحص #شهید_مجید_پازوکی بخیر؛ در تفحص می گفت مثل زمان جنگ هر روز را با یک #رمز شروع می کنیم مثلاً یا قاسم ابن الحسن،یا امام حسن مجتبی علیه السلام. تاکید داشت قبل از کار #وضو داشته باشیم و به ائمه توسل کنیم تا مدد کنند شهدا زودتر پیدا شوند... مجید خیلی اهل هیئت بود و بسیار شوخ طبع بود ولی توی کار با هیچکس شوخی نداشت و خیلی جدی بود مجید ۱۷ مهر ۸۰ شهید شد 🌻| @dosteshahideman
💫🌷🌷💫🌷🌷💫🌷🌷💫 🌷برای محمودرضا هسته های مقاومت را باید در تمامی جهان به وجود آورد. 🌻| @dosteshahideman 💫🌷🌷💫🌷🌷💫🌷🌷💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ با خدای خود پیمان بستم تا آخرین قطره خونم ، در راه حفظ و حراست این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم✌️ ، ایستاد هـمـچــو ســرو👌 ، سرش ضمانت ایستادگی او بود💔 🌹 🦋| @dosteshahideman 🦋🦋 🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا