دوست شــ❤ـهـید من
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #یک_فنجان_چای_باخدا °○❂ 🔻 قسمت #نود_یک دستی غ
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #یک_فنجان_چای_باخدا °○❂
🔻 قسمت #نود_دو
مدتی از هم صحبتی مان میگذشت و جز چشمان غم زده ی دانیال، زبانش به رویم نمیآورد سرِ بی مو و صورتِ اسکلتی ام را و چقدر خود خوری میکرد این برادرِ از سفر رسیده.
از جایش بلند شد ( یه قهوه ی خوشمزه واسه داداشِ گلت درست میکنی؟؟ یا فقط بلدی با حسرت به این کوه خوش تیپی و عضله زل بزنی؟؟ )
از جایم بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم ( نداریم.. چایی میارم..)
چشمانش درشت شد از فرط تعجب (چایی؟؟ تا جاییکه یادمه وقتی بابا چایی درست میکرد از خوونه میزدی بیرون که بوش به دماغت نخوره.. حالا میخوای چایی بریزی؟؟)
و او نمیدانستم چای نوستالژیِ روزهایِ پر حسامم بود..
چای شیرین شده با دستانِ آن مبارزه محجوب که طعم خدا میداد..
و این روزها عطرش مستم میکرد..
بی تفاوت چای ریختم. در همان استکانهایِ کمر باریکِ قدیمی که جهاز مادر محسوب میشد (اما حالا همه چیز برعکس شده..
عاشق عطر چای هستم و متنفر از بویِ قهوه..)
و من چقدر ساده نفرت در دلم میکاشتم.
متجعب دلیلش را پرسید و من سر بسته پاسخ دادم ( از چای متنفر بودم چون انگار هر چی مسلمون تو دنیا بود این نوشیدنی رو دوست داشتم.. و اون وقتها هر چیزی که اسم اسلام رو تو ذهنم زنده میکردم، تهوع آور بود..)
ابرو بالا داد ( و الان چطور؟؟)
نفسی عمیق کشید و سینی چای را درمقابلش رویِ میز گذاشتم ( اما اشتباه بود.. اسلام خلاصه میشه تو علی.. و علی حل میشه تو خدا..
خب من هم اون وقتها نمیدیدم.. دچار نوعی کوری فکری بودم.. اما حالا نه..
چای رو دوست دارم.. عطرش آرومم میکنه.. چون..)
چه باید میگفتم؟؟ اینکه چون حسام را در ذهنم مرور میکند؟؟
زیر لب زمزمه کرد( علی.. اسمی که لرز به بدن بابا مینداخت..)
نگاهم کرد ( این یعنی اینکه مثله یه شیعه علی رو دوست داری؟؟)
شانه ایی بالا انداختم ( شیعه و سنی شو نمیدونم..
اما علی رو به سبک خودم دوست دارم..)
سری تکان داد، اگر پدر بود حکمی جز اعلام برایم صادر نمیکرد. و دانیال فقط نگاهِ پر محبتش را به سمتم هل داد.. بدون هیچ اعتراضی..
انگار او هم مثل مادر حب امیر شیعیان را در دل داشت.
از چای نوشید و لبخند زد (آفرین.. کدبانو شدیااا.. عجب چایی دم کردی..
خب نظرت در مورد قهوه چیه؟؟ یعنی دیگه نمیخوریش؟؟)
استکان را زیر بینی ام گرفتم.. چطور این معجون مسلمان پسند را هیچ وقت دوست نداشتم؟؟ ( اولا که کار من نیست و پروین دم کرده
دوما از حالا دیگه قهوه متنفرم، چون عطرش تمام بدبختیامو جلو چشمام ردیف میکنه و میرقصونه..
سوما نوچ.. خیلی وقته دیگه نمیخورد..)
خندید ( دیوونه ایی به خداا.. خلاص..)
ناگهان صدای در بلند شد. به سمت پنجره رفتم. پروین بود و مادری که زیر بغلش را گرفته بود و با خود به سمت خانه میآورد.
نگران به دانیال نگاه کردم. یعنی از شرایط مادر چیزی میدانست؟؟
در کلنجار بودم تا چطور آگاهش کنم که با دو به طرف حیاط رفت..
از پشت پنجره ی باران خورده به تماشا نشستم. هنوز هم لوس و مامانی بود.
بدون لحظه ایی درنگ از گردن مادر آویزان شد و غرق بوسه اش کرد. پروین با تعجب سر جایش خشک شده بود و جُم نمیخورد. و اما مادر..
مکث کرد.. مکثش در آغوش دانیال کمی طولانی شد. انتظارِعکس العملی از این زنِ اعتصاب کرده نداشتم. اما نگرانِ برادر بودم که حال مادرِ دردانه اش، دیوانه اش کند..
ولی ورق برگشت.. مادر دستانش به دورِ دانیال زنجیر شد.. بلند گریست و بوسه بارانش کرد.
✍🏻 #نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
@dosteshahideman
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
میلادی: Friday - 10 May 2019
قمری: الجمعة، 4 رمضان 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
روزتون منور به نگاه #شهید_محمود_رضا_بیضایی
☀️| @dosteshahideman
#سلام_مولا_جانم♥️
ای دلارام تـرین غنچه گلـزار، سلام
🌺ای طلوع نفس صبح چمنزار، سلام🍃
ای فرحبخش ترین رایحه عاطفه ها
🌺مژده پـرتـو خورشیـد پدیـدار، سلام🍃
رد پـاهـای تـو ابـراز صمیمـانـه عشــق
🌺کوچه های غزل ازعطرتوسرشار،سلام🍃
بوی عطر خنک کوچه نارنجستان
🌺خنده شاخه سرسبز سپیدار سلام🍃
آمدی پنجره هـا بـاز شـده سـوی بهـار
🌺ای شمیم خوش هرلحظه ی دیدار،سلام🍃
عشق ازگردش مستانه چشمت پیداست
🌺پـاسخ پـرسش آیینـه، چوصد بـار سـلام🍃
عطر یاس تو که درصبح خیالم پیچید
🌺بـه خـدا مست نگاه تـوام انگار، سلام...!
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
#صبحتون_مهدوی💚
❤️| @dosteshahideman
🌹🌸🌹
الإمام الباقر (عليه السلام):
” يا جابر ، من دخل عليه شهر رمضان ، فصام نهاره وقام وِرداً من ليله وحفظ فرجه ولسانه و غضّ بصره وكفَّ أذاه ، خرج من الذنوب كيوم ولدته أمّه“ . قال جابر : قلت له : جعلت فداك ما أحسن هذا من حديث ! قال : ” ما أشدَّ هذا من شرط“.(من لا يحضره الفقيه ٢-٩٨)
اى جابر، كسي كه ماه رمضان بر او وارد شود، پس روزش را روزه بدارد، و بخشي از شبش را با تلاوت قرآن و دعا بپا دارد، و دامن و زبان خود را حفظ كند، و چشمش را از حرام ، فروپوشد، و آزارش را از مردم باز دارد، بمانند روزي كه از مادر متولّد شده است از گناهان بيرون مي آيد. جابر گفت: گفتم: فدايت شوم، اين چه حديث خوب و دلپذيرى است! امام فرمود: ولي اين چه شرط دشوار وسختي است!
صبحكم الله بالخير و الطهر
☘| @dosteshahideman
🌹🌸🌹
@Maddahionlin1_55658009.mp3
زمان:
حجم:
3.24M
⏯ #تک احساسی #شهدایی
★❣فدا شدن #مسیرش بازه
★❣خود #حسین براش میسازه
🎤با نوای: #حسین_طاهری
🎧فوق زیبا👌👌
🌹| @dosteshahideman
@EbrahimHadi1_64755297.mp3
زمان:
حجم:
13.76M
💠خوشبختی یعنی تو زندگیت امام زمان داری...
🎤با نوای: مدافع حرم، #شهید_حسین_معزغلامی
🔸فوق العاده زیبا🔸
🌹| @dosteshahideman
°•|🌿🌸
√ #ٺفڪـــــــــــرےدرآیــاٺ
+ مراقب باشید جهنمے نشوید.
↓↓ باهم ببینیم:
»آیاٺ 18-17-16-15 سوره معارج«
_ كَلَّا إِنَّها لَظى «15»
+ نَزَّاعَةً لِلشَّوى «16»
_ تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى «17»
+ وَ جَمَعَ فَأَوْعى «18
_ همانا آٺش جهنم شعݪہ ور اسٺ ڪہ پوسٺ بدن را بہ شدّٺ جدا مےڪند.
+ و هر ڪس را ڪہ بہ حق پشٺ ڪرده و روے برٺافٺہ، فرامےخواند.
_ و نيز ڪسے ڪہ ماݪ جمع ڪرده و ذخيره ساختہ اسٺ.
+ طبق این آیاٺ، عوامݪ جهنمے شدن، ۴ چیز اسٺ:
۱- پشٺ ڪردن بہ حق
۲- ٺنفر قݪبے نسبٺ بہ حق
۳- ثروٺ اندوزے
۴- بخݪ و بہ دیگران ندادن
🌸| @dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
Www.Iran1Music.IrOmid Eftekhari - Nist (Ft Davod Yadegari) (1).mp3
زمان:
حجم:
4.82M
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست!
مینشینی رو به رویم خستگی درمیکنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست!
باز می خندی و می پرسیکه حالت بهترست؟
باز میخندم که خیلی... گرچه میدانیکه نیست!
شعر میخوانم برایت واژهها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست!
چشم میدوزم به چشمت،میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بینِ دستانی که نیست؟
وقت رفتن میشود... با بغض میگویم نرو
پشت پایت اشک میریزم در ایوانی که نیست!
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یادِ مهمانی که نیست!
رفتهای و بعد تو این کارِ هر روز من است
باور این که نباشی کار آسانی که نیست!😔💙
#زبانحال_همسران_شهدا
#شرمنده ام😔😔
🕊| @dosteshahideman