14.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیباترین نماهنگ🎶🎵
💔به مناسبتـــ دلتنگی ما برای شهید
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#روزتان_شهدایی
@dosteshahideman
از خنده پُری انگار
ای بستر آرامش....
چون زلزله افکندی
لرزی به تن داعش....
آرام چو دریایی
ای درد مرا درمان....
در وقت دفاع ازحق
نابودگر از طوفان....
ای پر زده از دنیا
تو معنیِ پروازی...
تا این علم حق را
با عشق بیاَفرازی....
شاعر : علی جعفری
#شهید_محمودرضا_بیضائی 🌷
@dosteshahideman
خواهرم
نماز نمیخوانی؟!
خودت میدانی و خدای خودت
روزه نمیگیری؟!
خودت میدانی و خدای خودت
اما وقتی حجابت را حفظ نمیکنی
جواب هزاران چشم
که با دیدن تو به گناه افتادند
را چه خواهی داد؟؟؟
#حجاب #دختران_انقلاب #تلنگر
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@dosteshahideman
@MaddahionlinYEKNET.IR - zamine 1 - motiee -shabe 4 ramezan 98 (2).mp3
زمان:
حجم:
4.17M
🏴🍁🏴🍁🏴
🎤حاج_میثم_مطیعی
دل نوای نینوا دارد
آرزوی کربلا دارد
@dosteshahideman
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
🕊🌺 صــــــــــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.🌺🕊
••✾•🌿🌺🌿•✾•
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
🌻✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
••✾•🌿🌺🌿•✾••
💐زیــــــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💐
🌾الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
🌸اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ🌸
🍀| @dosteshahideman
⚜❤️⚜💚⚜💙⚜💜⚜
@taaje_bandegi 1_64371281.mp3
زمان:
حجم:
7.59M
هوامو داشته وقتی
خورده گره به کارم....
دلم خوشه کنارم
امام رضا رو دارم....
السلام علیک یا امام الرئوف
🍃🌹
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🔥🔥🔥🔥 📕 #فرار_از_جهنم ✍ #قسمت_دهم قسمت سیزده : چطور تشکر کنم 😰 اون روز من و حنیف رو با هم صدا کرد
🔥🔥🔥🔥
📕 #فرار_از_جهنم
✍ #قسمت_یازدهم
خداحافظ حنیف 👋
سریع تی شرت رو برداشتم و خداحافظی کردم ... قطعا اون دلش می خواست با همسرش تنها صحبت کنه ...
از اونجا که اومدم بیرون، از شدت خوشحالی مثل بچه ها بالا و پایین می پریدم و به اون تی شرت نگاه می کردم ... یکی از دور با تمسخر صدام زد ... هی استنلی، می بینم بالاخره دیوونه شدی ... و منم در حالی که می خندیدم بلند داد زدم ... آره یه دیوونه خوشحال ... .
در حالی که اشک توی چشم هام حلقه زده بود؛ می خندیدم ... اصلا یادم نمی اومد آخرین بار که خندیده بودم یا حتی لبخند زده بودم کی بود ... .
تمام شب به اون تی شرت نگاه می کردم ... برام مثل یه گنجینه طلا با ارزش بود ... .
یک سال آخر هم مثل برق و باد گذشت ... روز آخر، بدجور بغض گلوم رو گرفته بود ... دلم می خواست منم مثل حنیف حبس ابد بودم و اونجا می موندم ... .
بیرون از زندان، نه کسی رو داشتم که منتظرم باشه، نه جایی رو داشتم که برم ... بیرون همون جهنم همیشگی بود ... اما توی زندان یه دوست واقعی داشتم ... .
پام رو از در گذاشتم بیرون ... ویل، برادر جاستین دم در ایستاده بود ... تنها چیزی که هرگز فکرش رو هم نمی کردم ...
بعد از 9 سال سر و کله اش پیدا شده بود... با ناراحتی، ژست خاصی گرفتم ... اومدم راهم رو بکشم برم که صدام زد ... همین که زنده از اونجا اومدی بیرون یعنی زبر و زرنگ تر از قبل شدی ... تا اینو گفت با مشت خوابوندم توی صورتش ... .
مراقب باش اسمت با جسمت نره زیر خاک
با مشت زدم توی صورتش ... .
آره. هم زبر و زرنگ تر شدم، هم قد کشیدم ... هم چیزهایی رو تجربه کردم که فکرش رو هم نمی کردم ... توی این مدت شماها کدوم گوری بودید؟ ...
خم شدم از روی زمین، ساکم رو برداشتم و راه افتادم ... از پشت سر صدام زد ... تو کجا رو داری که بری؟ ... هر وقت عقل برگشت توی سرت برگرد پیش خودمون ... بین ما همیشه واسه تو جا هست ... اینو گفت. سوار ماشینش شد و رفت ... .
رفتم متل ... دست کردم توی ساکم دیدم یه بسته پول با دو تا جمله روی یه تکه کاغذ توشه ... این پول ها از راه حلال و کار درسته استنلی. خرج خلاف و موادش نکن ....
گریه ام گرفت ... دستخط حنیف بود ... به دیوار تکیه دادم و با صدای بلند گریه کردم ... فردا زدم بیرون دنبال کار ... هر جا می رفتم کسی حاضر نمی شد بهم کار بده ... بعد از کلی گشتن بالاخره توی یه رستوران به عنوان یه گارسن، یه کار نیمه وقت پیدا کردم ... رستوران کوچیکی بود و حقوقش خیلی کم بود ... .
یه اتاق هم اجاره کردم ... هفته ای 35 دلار ... به هر سختی و جون کندنی بود داشتم زندگیم رو می کردم که سر و کله چند تا از بچه های قدیم پیدا شد ... صاحب رستوران وقتی فهمید قبلا عضو یه باند قاچاق بودم و زندان رفتم ... با ترس عجیبی بهم زل زده بود ... یه کم که نگاهش کردم منظورش رو فهمیدم ... .
جز باقی مونده پول های حنیف، پس اندازی نداشتم ... بیشتر اونها هم پای دو هفته آخر اجاره خونه رفت ... بعد از چند وقت گشتن توی خیابون، رفتم سراغ ویل ... پیدا کردن شون سخت نبود ... تا چشمش به من افتاد، پرید بغلم کرد و گفت ... مرد من، می دونستم بالاخره برمی گردی پیش ما ... اینجا خونه توئه. ما هم خانواده ات...
ادامه دارد....
🍀| @dosteshahideman
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
چه زيباست آغاز یک #صبح شيرين
به نام سلام علی #آل_ياسين
سلامی که بوی خوش يار🍃 دارد
دلت❤️ را پر از #عشق دلدار دارد
چه زيباست آغاز #هرروز خود را
#سلام علی آل ياسين بگوييم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺
@dosteshahideman