eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
939 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرم
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 📖🕋📖🕋📖 💠همراهان گرامی کانال 🌷ختم دسته جمعی ذکر ( لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِالله) در کانال برگزار میشود ✅ تعدادثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آماردرحرم مطهر 🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 ازطرف شما عزیزان ثبت میشودو نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود 👇👇👇👇 🔶تفسیر از زبان حضرت_علی_ع 🔸نهج_البلاغه ❣️ از امام (ع) معنى "لاحول و لا قوّة الابالله" را پرسيدند. امام اينگونه پاسخ داد: 👇👇👇 ✨ما برابر خدا مالک چيزى نيستيم، و مالک چيزى نمی شويم جز آنچه او به ما بخشيده است، پس چون خدا چيزى به ما ببخشد که خود سزاوارتر است، وظايفى نيز بر عهده ما گذاشته، و چون آن را از ما گرفت تکليف خود را از ما بر داشته است.✨ 📚 حكمت ٤٠٤ ❗️پس بخل و تنگ نظري براي چي؟ ⁉️ كبرو خودبزرگ بيني و حسد چرا؟ ‼️ همه چيز از اوست هر لحظه ممكن است همه چيز را بگيرد... 💔 🍃 امـام صادق (؏) ؛ ⇦ هرگاه دلت شڪست و غمها بسویت هجوم آورد پس بگو ↯ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِالله ❇️فرصت تا آخر روز چهار شنبه ۹/ ۵/ ۹۸ ❇️به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده 📣لطفا ذکر ( لا حول ولا قوه الا بالله ) را که‌ می بفرستید ،به آیدی زیر بفرمایید تا جمع آماردر حرم مطهرامام رضا ( ع ) مطهر ثبت شود تشکروعاقبت بخیری ازحضور پر رنگتون 🌹 ⬅️آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد ذکر (ع ) در ختم دسته جمعی 👇👇 🆔@ZZ3362
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #عطر_شهدا در #عصر_جدید خواهر شهید ابراهیم هادی ؛ هادی دلها در برنامه دیشب عصر جدید : بیاید با شهدا رفاقت ڪنیم... @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5802966447185461733.mp3
6.07M
⚜ زیارت عاشورا ⚜ روز پنجم چله 🌷| @dosteshahideman
💝🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 💠برای محمودرضا / دو : 🌷هیچوقت «التماس دعا» نمی‌گفت، هیچوقت «قبول باشه» نمی‌گفت، می‌دانستم شهاد
⚘﷽⚘ 💠برای محمودرضا / سه : 🌷شب «تاسوعا» پیامک زده بود که «سلام. در بهترین ساعت عمرم به یادت هستم؛ جایت خالی.» یکساعت بعدش زنگ زد و گفت که امروز منطقه اطراف حرم را بطور کامل از دست تکفیری‌ها که تا پانصد متری حرم پیش آمده بودند درآوردیم و از سمتی که دست تکفیری‌ها بود وارد حرم شدیم، از امشب هم چراغهای حرم را شبها روشن نگه خواهیم داشت. از اینکه در شب تاسوعا اطراف حرم حضرت زینب (س) را پاکسازی کرده بودند خیلی خوشحال بود. قبل از آخرین سفرش پرچم قرمز رنگی را بعنوان یادگاری داد. آنرا از وقتی که رفت زده‌ام روی دیوار. رویش نوشته است: «کلنا عباسک یا بطلة کربلا – لبیک یا زینب» 🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🔥🔥🔥🔥 📕 #فرار_از_جهنم ✍ #قسمت_بیست_و_هشتم اولین نماز . چند هفته، حفظ کردن نماز و تمرینش طول کشید .
🔥🔥🔥🔥 📕 و من عاشق شدم 💞 . برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم ... اما یه لحظه به خودم اومدم ... حواست کجاست استنلی؟ ... این یه انتخابه... یه انتخاب غلط ... نزار وسوسه ات کنه ... تو مرد سختی ها هستی ... نباید شکست بخوری و به خدا خیانت کنی... . . حالا جای ما عوض شده بود ... من سعی می کردم کین رو متقاعد کنم که اون کار درست نیست و باید دزدی رو بزاره کنار ... و بعد از ساعت ها ... . . - باورم نمیشه ... تو اینقدر عوض شدی ... دیگه بعید می دونم بتونی به یه گربه هم لگد بزنی ... تو یه ترسو شدی استنلی ... یه ترسو ... . . - به من نگو ترسو ... اون زمان که تو شب به شب، مادرت برات غذای گرم درست می کرد ... من توی آشغال ها سر یه تیکه همبرگر مونده دعوا می کردم ... اون زمان که پدرت توی کارخونه تا آخر شب، کارگری می کرد تا یه سقف بالای سرتون باشه، من زیر پل و کنار خیابون می خوابیدم ... و هنوز زنده ام ... تو درست رو ول کردی و برای هیجان اومدی سراغ این کار ... من، برای زنده موندن جنگیدم ... . - فکر کردی با یه نقشه و بررسی موقعیت ... و پیدا کردن یکی که برات پول شون کنه؛ می تونی از اونجا دزدی کنی ... اون مغازه طلا فروشی بالای شهره ... قیمت ارزون ترین طلاش بالای 500 هزار دلاره ... فکر کردی می خوای سوپر مارکت محله مون رو بزنی که پلیس ده دقیقه بعد بیاد جنازه ها رو ببره؟ ... . - محاله یکی تون زنده برگردید ... می دونی چرا؟... چون اونهان که حقوق پلیس ها رو میدن ... چک های رنگارنگ اونها به شهردار و فرمانداره که دولت فدرال می چرخه ... پس به هر قیمتی، سیستم ازشون دفاع می کنه ... فکر کردی مثل قاچاق مواده که رئیس پلیس ولستون، خودش مدیریت قاچاق توی دستش باشه و سهم هر کدوم از اون گنده ها برسه ... تازه اونجا هم هر چند وقت یه بار برای میتینگ های تبلیغاتی یه عده رو میدن دم تیغ ... . . - احمق نشو کین ... دست گذاشتن روی گنده ها یعنی اعلام جنگ به شهردار و فرماندار ... فکر کردی بی خیالت میشن... حتی اگر بتونی فرار کنی که محاله ... پیدات می کنن و چنان بلایی سرت میارن که دیگه کسی به دست گذاشتن روی اشراف فکر نکنه ... . . . اما فایده نداشت ... اون هیچ کدوم از حرف های من رو قبول نمی کرد ... اون هم انتخاب کرده بود ... . وقتی از کافه اومدم بیرون ... تازه می فهمیدم که خدا هرگز کسی رو رها نمی کنه ... حنیف واسطه من بود ... من واسطه کین ... مهم انتخاب ما بود ... . . اواخر سال 2011 بود ... من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم ... انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود ... شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود ... شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت ... . . چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن ... دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود ... شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم ... زیر نظر گرفته بودمش ... واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود ... . . من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم ... برای همین دست به دامن حاجی شدم ... اون هم، همسرش رو جلو فرستاد ... و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن ... . . حاجی با پدر حسنا صحبت کرد ... قرار شد یه شب برم خونه شون ... به عنوان مهمان، نه خواستگار ... پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم ... و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن ... . . تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم ... اون روز هیجان زیادی داشتم ... قلبم آرامش نداشت ... شوق و ترس با هم ترکیب شده بود ... دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم ... برای خودم یه پیراهن جدید خریدم ... عطر زدم ... یه سبد میوه گرفتم ... و رفتم خونه شون ... ادامه دارد.... ‌🍀| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ شب که می شود....🌙 تو ؛ همواره آرمیده ای ، در بساط .... و.... من ؛ همواره آویزانم ، به ریسمان .... 🌙 🌙 | @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ ❣ ❣ سلام پدر مهربان ما صبحت بخير😊 او ما منتظران پنهانیم😔 هرچند که از خود میخوانیم با این همه ای روشنی💫 جاویدان تا فجر منتظرت می مانیم✌️ @dosteshahideman
⚘﷽⚘ ☀️صبـح هجومـ چشمـ هاۍ شماست وقتی ناگهان در من شعرۍ می شوید به وسعتــ طلوع یڪ زندگی🌸 صبح را دوستــ دارم وقتی سرآغازش شما باشید.🌷 صبحتون‌ منور به نگاه‌ ♥️ @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🕊 °|🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌱|° 🍃🌹 @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌹🌱 🌹🌱🌸 🌱🌸🌹 ⚘﷽⚘ 🌸نمایی ازمستند منتظر(اقا محمود رضا بیضائی) بزودی پخش از صداوسیما😍 شهید بیضائی خطاب به همسر بزرگوارشون: 🌷مسئولیت سنگینی بردوشمان گذاشته شده است واگرنتوانیم ازپسش براییم،شرمند وخجل😔باید به حضورخداوندونبی اش برسیم چرا که مقصریم😭 🍀| @dosteshahideman 🌸🌹🌱 🌹🌱🌸 🌱🌸🌹
1_22168882.mp3
6.75M
🔻آرزویم اینه که باشم.... 🔻روسفید پیشه خواهر باشم شهادت آرزومه... شهادت آبرومه... با نوای سیدرضا 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 💢قسمتی از وصیت نامه ⚜آری! این است وعده الهی، همه به سوی اوست. خدای من در این لحظه که من تمام حرف هایم را به روی کاغد می آورم📝 تنها فقط خودت می دانی که چه شور و برای رسیدن به تو در دلم موج💗 می زند. دیگر در این دنیا مرا آرام نمی کند❌ جز رسیدن به سوی تو و خشنودی تو ⚜تازه معنی فزت و رب الکعبه را که از زبان مولا و امام  اول خود جاری شده را می کنم. در این دنیای ناچیز که دشمن زبون، شمشیر را بر از رو بسته، دیگر آرام و قرار ندارم❌ خدای من، تو از بنده هایت آگاه و باخبری، چگونه می توانم ساک نشسته و زندگیم را ادامه دهم. در حالی که جگر مولایم (عج) خون است⁉️ ⚜آیا می توانم چشمانم را به روی این همه ها که بر محبین اهل بیت(ع) می آورند ببندم. خدای من دوستانم یک به یک👥 می روند من راست، راست برای خود می گردم آرامش و قرار ندارم😔 خدای من دیگران شاید فکر کنند من را برای بهشت می خواهم، ولی نه❌ ⚜ای معبود من! در این لحظه، مکان و زمان از تو می خواهم اگر جان بی ارزش مرا قبول نمودی و بعد از پاک نمودت من خواستی مرا در خود جای دهی، از تو خواهش و تمنا دارم به جای بهشت🌸 که شاید آرزوی همه باشد به من نوکری، آقا سید الشهدا (ع) را بدهی. چرا که تنها چیزی که مرا آرامم می کند، نوکری و و خدمتگذاری به سالار شهیدان، ابا عبدلله الحسین (ع) می باشد...    🔸بسیار تیغ دیدم که یکی را دوتا کند 🔹نازم به تیغ عشق، دوتا را یکی کند 🕊| @dosteshahideman 🌷🕊 🕊🌷🕊 🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_18458326.mp3
6.01M
▪️مداحی 🔸 رفتن و همہ پرپر شدن... آرزوم اینـہ کہ آقا یـہ روزے کربلایے شم ، مثـلِ تمومِ برا حسین فدایے شم... سید رضا نریمانے 🌷| @dosteshahideman
✨حسین فقط سه روز آخر هفته را در دزفول بود و همین فرصت کافی بود برای پوشیدن لباس خادمی هیئت محبان اباالفضل العباس علیه السلام. در جمع رفقای هیئتی حسین لقب "سردار" داشت.👌 همیشه می‌گفت: «من یک روز شهید می‌شوم.»🕊 عاشق روضه سه ساله امام حسین(ع) بود،وصیت کرده بود اگر شهید شدم سر مزارم روضه حضرت رقیه(س) بخواند.💔 در چند وقتی پیگیر اعزام به سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند مدافع حرم شود.😞 #شهید_حادثه‌ی_اهواز حسین ولایتی فر🌹 #یاد_شهدا_باصلوات 🍀| @dosteshahideman
4_5802966447185461733.mp3
6.07M
⚜ زیارت عاشورا ⚜ روز ششم چله 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🔸تقریبا یک سال قبل یکی از ها نون🍞 پخته بود و چندتایی هم برای ما آورده بود. گذاشتم لای سفره که عصری برگرده بخوره😋 🔸حامد که اومد رفت سر سفره با اشتیاق😍 نون رو برداشت، نشون میداد خیلی هستش. پرسید: مامان این ها رو خریده⁉️ گفتم: نه پسرم فلان همسایه آورده. همون لحظه نون رو زمین. اخلاقش رو میدونستم. دلم💓 یجوری شد که چشمش افتاده به نونا شاید دلش بخواد..🙁 🔹فرداش کمی و وسایل لازم رو خریدم💰 دادم همسایه که برای نون بپزه. عصری که اومد، نونا رو دادم به حامد که بخوره. گفت: دیروز که گفتم . گفتم: حامد وسایلشو خریدم دادم درست کرده. نگام کرد گفت: مامان، پول برق💡 و آب رو کی داد⁉️ 🔸فرداش وسایل خریدم و از همسایه خواستم ماکروفر♨️ رو بیاره خونه ی ما با هم نون بپزیم. رو آماده کردیم. از همسایه خواستم فعلا ماکروفر رو نبره که حامد بیاد ببینه که خونه خودمون🏡 درست کردیم. 🔹عصر که اومد، گفتم: حامد دیگه هیچ ای نداری،😕 همسایه اومد خونه ی خودمون، ماکروفرم نذاشتم ببره که ببینی همه چی . گفت: مامان تو از کجا مطمئنی که شوهر همسایه بوده و یا از رو رودربایستی ماکروفر رو نیاورده؟! آخر سرهم نخورد❌ 🔸لابد چیزی میدونست که انقدر مقاومت میکرد. خیلی به و حساس بود. خیلی مراقب بود که چیزی که میخوره از کجا اومده⁉️ تا زمانی که مطمئن نمیشد دست به غذا یا خوراکی نمی برد❌ به نقل از: مادر شهید ✍شهيد نوشت: باشد كه عامل به اين رفتار هاي باشيم...... @dosteshahideman