🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
⚘﷽⚘
❤️آقاترین
محبوبترین سید .عیدت مبارک
🌱| @dosteshahideman
🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘
#غدیریعنۍ
ڪسٰانۍڪهعَقبماندهاندبرسند
وڪسٰانۍڪهجلورفتهاندبَرگردند..!
«غدیریعنۍباولٰایتحرڪتڪردن»
[عاشورانتیجهازیٰادبردنغدیراست]
#غدیراۍام💚
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ برای محمودرضا / ده 🌷با شیعیان کشورهای لبنان، عراق، بحرین، سوریه و… آشنایی داشت و گاهی در مورد
⚘﷽⚘
برای محمودرضا / یازده
🌷هیچگاه به مسائل و موضوعات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی روز بی تفاوت نبود و همیشه همه ی اتفاقات را رصد می کرد. او رصد گری واقعی بود. یکی از همکارانش می گوید: محمود رضا در کنار روزنامه هایی که هر روز برای خودش می خرید، یک یا چند روزنامه به زنبان عربی و انگلیسی برای رزمندگان تهیه می کرد تا نسبت به مسائل روز آگاه باشند.
یعنی محمود رضا در کار خود صرفا به آموزش فنون نظامی به رزمندگان اکتفا نمی کرد. من نیز وقتی به پایگاه می رفتم با بچه های پایگاه صحبت هایی در مورد اتفاقات روز می کردم که همه ی حرف های من حاصل مباحثی بود که محمودرضا رصد و تحلیل می کرد و به من نیز می گفت و من هم آن ها را به بچه های پایگاه انتقال می دادم.
🌷| @dosteshahideman
My Recording1_24006820.mp3
زمان:
حجم:
7.13M
📢 صوت| جشن عید غدیر
با نوای حاج صادق آهنگران
🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ زیارت عاشورای امروز کانال #دوست_شهید_من به نیابت از شهید مدافع حرم #شهید_مصطفی_عارفی 🌷| @dos
⚘﷽⚘
زیارت عاشورای امروز
کانال #دوست_شهید_من
به نیابت از شهید مدافع حرم
#شهید_حسین _رضایی
🌷| @dosteshahideman
@Azan98Bot4_5802966447185461733.mp3
زمان:
حجم:
6.07M
⚜ زیارت عاشورا ⚜
روز سی ام چله
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت دهم داستان دنباله دار #عاشقانه_ای_برای_تو: معنای تعهد . گل خریدن تقریبا کار هر روزش ب
.
#قسمت یازدهم داستان دنباله دار #عاشقانه_ای_برای_تو: زندگی با طعم باروت
.
از ایرانی های توی دانشگاه یا از قول شون زیاد شنیده بودم که امیرحسین رو مسخره می کردن و می گفتن: ماشین جنگیه ... بوی باروت میده ... توی عصر تحجر و شتر گیر کرده و ... .
ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود ... امیرحسین اونقدر خوب بود که می تونستم قسم بخورم فرشته ای با تجسم مردانه است ... .
اما یه چیز آزارم می داد ... تنش پر از زخم بود ... بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم ... باورم نمی شد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم ... .
.
توی شانزده سالگی در جنگ، اسیر میشه ... به خاطر سرسختی، خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش ... جای سوختگی ... و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت؛ به خاطر سیلی های زیاد، از یه گوش هم ناشنواست ... و من اصلا متوجه نشده بودم ... .
.
باورم نمی شد امیرحسین آرام و مهربان من، جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه ... و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش، آزادیش باشه ... .
زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت، برمی گرده و می بینه رهبرش دیگه زنده نیست ... دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود ... .
.
وقتی این جملات رو می گفت، آرام آرام اشک می ریخت ... و این جلوه جدیدی بود که می دیدم ... جوان محکم، آرام، با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه می کرد ... .
.
اگر معنای تحجر، مردی مثل امیرحسین بود؛ من عاشق تحجر شده بودم ... عاشق بوی باروت ...
❤️| @dosteshahideman