🍃🌹🍃
#کلام_شهید...
شهید محمودرضا بیضائی😍 :
باخـداے خـود پیمان بسته ام تا آخـرین قطره خـونم،در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یڪ آن ، آرام و قرار نگیرم.
#یادش_باصلوات
🍃| @dosteshahideman
🍃🍃
🍃🌹🍃
🍃🌹🌹🍃
🍃🌹🌹🌹🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌹🍃
به #نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد،
یه #سجاده تو ماشین گذاشته بود
وقتایی که پشت فرمون بود و وقت #اذان میشد
#کنارخیابون پهن میکردند و نمازشون رو میخوندند.
🌷شهید مدافع حرم مصطفی بختی🌷
🍃| @dosteshahideman
🍃🍃
🍃🌹🍃
🍃🌹🌹🍃
🍃🌹🌹🌹🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💠امامخامنهاے:
شهداے عزیز ما و ایثارگران ما، کسانی هستند که از همهی خواستههای شخصی خود دل بریدند.
این به زبان آسان است.
فقط دلبریدن از پول و مال و سرمایه نیست. دلبریدن از عواطف است.
شهید از مهر مادر، از سایهی پدر، از لبخند کودک، از عشق همسر، دل میبُرد و به سوی انجام وظیفه حرکت میکند.
❤️| @dosteshahideman
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#خاطرات_شهدا 🌷
🌷یک روز ظهر با #آقا_مهدی داخل ساندویچی کوچکی رفتیم تا ناهار بخوریم.
ساندویچ را سفارش دادیم و #منتظر نشستیم.روبه روی مان دو #خانم با سر و وضع خیلی ساده نشسته بودند و از چهره شان معلوم بود آدم های #مستضعفی هستند.
🌷متوجه شدم آقا مهدی رفته تو فکر💭،
گفتم:مهدی #چیشده تو فکری؟گفت:هیچی فکر کنم این دوتا خانم که رو به رومون نشسته اند،پول💰 ساندویچ ندارن.گفتم:از کجا فهمیدی؟
🌷گفت:آخه ساندویچ شون رو نصف کردن و هرکدوم پول هاشون رو گذاشتند روی هم، 💥اما باز مثل این که پولشون کافی نیست.
🌷بعد دیدم اقا مهدی از جا بلند شد و رفت کنار صندوقدار🗃 ساندویچی و گفت:
من ایام #تولدمه،هرکی توی ساندویچی داره ساندویچ میخوره،مهمون منه😍 و پول ساندویچش رو من #حساب_میکنم!
✅اینجوری جوری به اونا کمک کرد که خجالت نکشن.....
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
🌹| @dosteshahideman
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
گاهے بعضی نگاه ها...
چشـــــــم دل را
رو بسوی خـدا بازمےڪند!
مخصوصاً اگر آن نگاه
از قابِ چشم های آسمانے #شهید باشد ...
💔| @dosteshahideman
🍃🌹🍃
#شهیدانه😍
#حاج_حسین_یکتا
بچهها شهدا خوب تمرین کردن
ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را
در آسید روحالله خمینی.
ما تمرین کنیم ولایت پذیریِ
امام مهدی(عج) را در حضرت آقا.
🌹| @dosteshahideman
🌹🕊
🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊
روزی که دلم #شهید مذهبـ بشود💚
خون رگ غیرتـم لبالب بشود💔
آموختم از #مدافعان_حرمت
باید که سرم فداے #زینب بشود
#شهدای_مدافع_حرم
🕊| @dosteshahideman
#خاطرات_شهید
💠مکاشفه شهیدعبدالحسین برونسی با حضرت زهرا( س )
🔰شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. 😞
سید کاظم حسینی میگه :
من معاون شهید برونسی بودم،
اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن،
یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و
همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده
رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه،
میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...😭
بهش گفتم: حالا وقت این حرفا نیس ،
پاشو فرماندهی کن !بچه های مردم دارن شهید میشن،
ولی شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت.
گفت : بعد از لحظاتی بلند شد و گفت:
سید کاظم ؟ گفتم: بله ؟
گفت: سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن،
25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ،
بعد 40 قدم ببر جلو.
گفتم : بچه ها اصلا نمیتونن سرشونو بلند کنن
عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟
گفت : خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین.
گفت : وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو،
بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن،
گفت : آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی
نمی بینم 😳
گفت : بگو یا زهرا و شلیک کن.
می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد.
تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا،
گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم 💪
چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود
و می گفت یا زهرا مدد 😭
نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.😳
قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده
اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم
40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن.
شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم،
به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی،
تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟
40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟
گفت سید کاظم دست از سرم بردار!
گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم،
گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی☝
گفتم باشه!
گفت : تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم
به من گفت چی شده؟
گفتم بی بی جان موندم؛😔 اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😭
گفت : آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ایشالا تانک منفجر میشه و
شما ان شاء ا... پیروز میشی
✳ حالا ای برادر از فراخوان دشمن برای اعتراض نترسید؛
این مملکت صاحب دارد و شما مامور خدا هستید ؛ پشت سر فرزند زهرا حرکت کنید که فرمودند جوانان امروز در آینده نزیک عزت و فخر جمهوری اسلامی را در دنیا خواهند دید . شما مامور به ادای تکلیف هستید نتیجه را خداست
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
🌹| @dosteshahideman
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🌿🌟🌿🌟🌿🌟🌿🌟
❤️#گـــــویــهـ
ڪارے ڪن اے شــهید...
بعضے وقت ها نمیدانم؛
درگرد و غبارگناه این دنیاچه ڪنم.
مرا جدا ڪن از زمین
دستم را بگیر...
میخواهم در دنیاے تو آرام بگیرم...
🕊| @dosteshahideman
🕊🌹
🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹
پرسيد فرق "كريم" و "جواد" چيه؟
گفت:
"كريم" هيچ سائلي رو نااميد از در خونه ش رد نميكنه
اما
"جواد" ميگرده دنبال سائل تا گرفتاريش و رفع كنه😭
#يا جواد الائمه نگاهي
😔😭
#در_آرزوــےْشهَــــــادت
اللهـــــم عجــــل الولیـــــڪ الفــــرج به حق جواد الائمه😔💔
❤️| @dosteshahideman
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
این روزها
عجیب نیازمند
نگاهت شده ام
نگاه از قاب چشمانی
که خدا را منعکس می کند...
👇👇
🌹 @dosteshahideman
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
🌱🌺🌱🌺🌱🌺
🌱🌺🌱
🌱
💫صندوقـچــه آرزوهــــایم راخواهم گشود تانگویند
ازهیچ پر است
🌹نام تــو
🌹یاد تــو
🌹عشق تـــو
افتـخــاریست
در دارایی دلــــم....
#شهیدمحمودرضابیضایی
👇👇
🌹 @dosteshahideman
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
هدایت شده از ناحله
1_14382337.mp3
6.02M
چـلهــ نوکری ارباب😍
چلہ گرفتم كه گنه كم كنم حسين جان
چله عشق شد آغاز ،
مدد ڪن ارباب
این چهل روز
زِهرگونه گنه پاڪ شوم
التماسدعا
❤️| @dosteshahideman
4_5827968323693838942.mp3
3.03M
🎂🎧مولودیسید رضا نریمانی
#تبریـڪ_بہ_مناسبت_ازدواج_حضرت
#علی_ع__و_حضرت_فاطمه_س🎊
#پــیـشـنـہـاد_دانــلــود
🎼مولودي طنز فوق العاده😁
ایشاالله بشه😂😂
🍃🌼🍃🌸🌺🍃
❤️| @dosteshahideman
📎 #کلام_شهید
مسئولین بدانند، اگر #عهد خود با شهدا
را #فسخ کنند، یا حقی به نام #شهدا از مظلومی پایمال شود، آن ها را
#نمی_بخشیم ...
🌷شهید قباد شمس الدین🌷
🍃🌹🍃🌹
پ.ن:
کاش مسیولین این حرفا رو جدی بگیرند....
🌟| @dosteshahideman
#حتمـا_بخونیـد☺️☺️
داستان ازدواج شهید مدافع حرم مرتضی زارع
💍عروسی بدون گناه ...
🌷ازدواج به سبک شهدا
زیباترین عروسی با دعوت اهل بیت و حضور ۲ شهید مدافع حرم در شب میلاد امام حسین (ع) ...💕
↩️جملاتی تکان دهنده از همسر شهید مرتضی زارع
💝من و همسرم قصد داشتیم تا آغاز زندگیمان را در شب میلاد بهترین سرور کائنات حضرت سیدالشهداء علیه السلام آغاز کنیم.
✍دعوتنامه را خودمان نوشتیم. آقا مرتضی با اشتیاق تمام اصرار داشت تاریخ عروسیمان شب میلاد امام حسین (ع) باشد و روز پاسدار اشتیاقش را دوچندان می کرد.
💌کارت های عروسی را که توزیع می کردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی علیه السلام، امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع)، امام جواد، امام موسی کاظم، امام هادی و امام حسن عسگری علیهم السلام و دعوتنامه ها را به عموی آقا مرتضی که راهی کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامه ای مخصوص نوشتیم.😍
🙏از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای توسل خواندیم.
😇چند شب قبل عروسی خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفته اند، یک دفعه به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند.❤️
خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما؛ من می دانم که شما شهید می شوید، من به او گفتم اما به نظرم شما شهید می شوی چون مدت کوتاهی در خوابم بودید.
👰عروسیمان رنگ و بوی خاصی داشت، مسئول تالار به آقا مرتضی گفت: عروسی مذهبی در این تالار زیاد برگزار شده اما عروسی شما خیلی متفاوت بود.
📜برگه هایی را که در آن احادیث و جملات بزرگان نوشته بودیم، بین مهمان ها توزیع کردیم و جالب آن که عده ای به ما گفتند آن جملات، راه زندگیمان را عوض کرد! برای ما خیلی جالب بود که تاثیر یک کلام معصوم در مکانی به نام تالار عروسی، شاید تاثیرگذارتر باشد تا روی منبر…
عروسیمان متفاوت بود و شاید به خاطر حضور دو شهید بزرگوار شهیدسجادمرادی و
شهیدمرتضی زارع
در این جشن بود…🎊
آقا مرتضی همیشه می گفت: ازدواجم را مدیون حضرت زهرا (س) هستم و برای همیشه مدیون حضرت هستم.
😅شاید خنده دار باشد اما احتمالا ما اولین عروس و دامادی بودیم که قبل از آن که مهمانان به تالار بیایند ما آن جا حضور داشتیم، دلمان نمی خواست مهمانان را معطل کنیم. با گل زدن به ماشین عروس، مخالف بودیم و آن را خرج اضافه می دانستیم البته یکی از همسایه ها به اصرار دوستان چند شاخه گل به ماشین عروسمان زد.
🚗در راه آرایشگاه به تالار، زندگیمان را با شنیدن کلام وحی آغاز کردیم. یادم می آید چون نزدیک اذان مغرب بود، آقا مرتضی آن قدر با سرعت رانندگی می کرد که فیلمبردار به او تذکر داد. در ماشین به من می گفت: نماز اول وقت مهم تر است تا فیلمبرداری! و وقتی وارد تالار شدیم آقا مرتضی به مهمانان گفت:
برای تعجیل در فرج حضرت صلوات بفرستید.🌹
🌧آن شب باران شدید می بارید عده ای گفتند ته دیگ خوردن های زیادی کار دستتان داد اما من مطمئن بودم که خداوند با بارش باران رحمتش به من یادآوری می کرد که همسرت سرسبد نعمت هایی است که من از روی رحمت به تو عطا کرده ام؛ چرا که صدای رحمت خدا مانند صدای پای پروانه روی گل ها بی صداست…
😌حدود دویست غذای اضافه، تاوان عروسی مذهبی گرفتنمان بود😐
عده ای نیامدند و اظهار کردند چگونگی عروسی شما قابل پیش بینی است! صبح فردای عروسی آقا مرتضی غذاهای باقیمانده را بسته بندی کرد و به خیریه داد، همان شد خیر و برکت در زندگیمان…
همسر عزیزم،❤️ دومین سالگرد عروسیمان مبارک باشد. خوشا به حالت! من با تمام ظلماتم روی زمین ماندم و تو در بهشت، در جوار امام حسین (ع) با تمام برکاتش…🌺🍃
پس بیراه نیست که لحظه جان دادن، نام مبارکش را بر زبان جاری کردی… برای همسفر جا مانده ات دعا کن😔
@dosteshahideman
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
💠✴️ #شهیـدهادۍذوالفقاری✴️💠
🔹چفیه روی صورت🔹
#چفیه روی صورتش میانداخت
میگفت:
نگاه به #نامحرم راه #شهادت را میبندد🌹🍃
🌷دوستش میگفت :
هادی توی مدتی که عراق بود وقتی میخواست به #کربلا برود روی صورتش چفیه میانداخت و
میگفت:🗣
اگر به نامحرم نگاه کنی راه شهادت بسته میشود.
⭐️ برای همین این کار را میکرد تا چشمش به نامحرمی نخـورد⭐️
#هادی_ذوالفقاری🌺
🌹| @dosteshahideman
🌹🕊
🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊
ما برای با تو بودن
عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست
گاهی هم تو دل میباختی..😔
🌷| @dosteshahideman