کربلایی حسین طاهری1_28605442.mp3
زمان:
حجم:
8.7M
هر سال همین روزا دلشوره میگیرم
آقا نگرانم باز اگه نیام میمیرم
آخھ دلِت میاد آقا 😭
🎤 کربلایی #حسین_طاهری
#دلتنگ_حرم
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
🌸| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
🔴برشی از کتاب رفیق مثل رسول:
برای رفع خستگی و فرار از گرما،
گوشه ای زیر آفتاب گیر مغازه ها نشستیم نگاهم به بچه هایی افتاد که برای آب بازی داخل حوض بزرگ وسط میدان رفته بودند از خنده های از ته دلشان معلوم بود با یک بهانه ساده مثل آب بازی گرما را می شود فراموش کرد به امین گفتم: "یک راه حل ساده برای خنک شدن پیدا کردم بریم؟"
لبخند امین و بچه ها تأیید رفتن ما تا وسط آن حوض شد پنج شش نفری رفتیم داخل حوض وسط میدان نقش جهان بچه ها از دیدن ما سر ذوق آمده بودند و بیشتر مشغول آب بازی شدند چند توریستی که از کنار ما رد شدند هم شروع کردند به عکاسی دلم می خواست خوشحال بودن ما و بچه ها وسط یکی از زیباترین آثار تاریخی در قاب عکس آن ها معنی امنیت، آرامش و مهربانی را ثبت کند
#شهید #رسول_خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
🔲| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #قسمت نهم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: برگرد کوین . توی اداره پلیس به شدت با من برخور
⚘﷽⚘
#قسمت دهم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: نبرد برای زندگی
.
سارا با چند تا از بچه ها اومده بودن ... با خوشحالی اومدن سمتم ... .
- وای کوین ... بالاخره پیدات کردیم ... باورت نمیشه چقدر گشتیم ... یه نگاهی به اطراف کرد ... عجب مزرعه زیبائیه...
.
.
کم کم حواس همه به ماها جمع شده بود ... بچه ها دورم رو گرفتت ... یه نگاهی به سارا کردم ... .
- دستت چطوره؟ ...
خندید ... از حال و روز تو خیلی بهتره ... چرا دیگه برنگشتی مدرسه؟ ... .
سرم رو انداختم پایین ... اگر برای این اومدید ... وقتتون رو تلفکردید ... برگردید ... .
- درسهای این چند روز رو بین خودمون تقسیم کردیم ... هر کدوم جزوه یه درس رو برات نوشتیم که عقب نمونی ... مکث کوتاهی کرد و کیفم رو داد دستم ... فکر نمی کردم اهل جا زدن باشی ... فکر می کردم محکم تر از این حرف هایی ... و رفت ...
.
.
چند قدمی از ما دور نشده بود که یکی شون گفت ... ما همه پشتت ایستادیم ... اینقدر تهدیدشون کردیم که نزاشتیم ازت شکایت کنن ... سارا هم همین طور ... تهدیدشون کرد اگر ازت شکایت کنن ... ازشون شکایت می کنه ... دستش 3 تا بخیه خورده اما بی خیالش شد ... خیلی به خاطر اتفاقی که افتاد احساس گناه می کنه ... حس می کنه تقصیر اونه که این بلا سرت اومد ... برگرد پسر... تو تا اینجا اومدی ... به این راحتی جا نزن ...
.
.
بچه ها که رفتن ... هنوز کیفم توی دستم بود ... توی همون حالت ایستاده بودم و فکر می کردم ... حرف هاشون درست بود ... من با این همه سختی، هر جور بود تا اونجا اومده بودم ... اما اونها نمی تونستن شرایط من رو درک کنن ... حقیقت این بود که هیچ آینده ای برای من وجود نداشت ... در حالی که اونها به راحتی می تونستن برن دانشگاه و آینده شون رو رقم بزنن ... فقط کافی بود واسش تلاش کنن ... ولی من باید برای هر قدم از زندگیم می جنگیدم ... جنگی که تا مغز استخوانم درد و زجرش رو حس می کردم ...
🔲| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
نام تو چون قصه هر شب مینشیند بر لب من
غصه ات پایان ندارد در هزار و یک شب من
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
🌙 | @dosteshahideman
⚘﷽⚘
دستــ بر سینـه
ادبــ حڪم ڪنـد
وقـتــ قیــام
رو بـه اربـابــ
دو عالــم دهـے
هـرصبح سـلام
#صلـیالله_علیڪ_یااباعبـدالله
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
❣ #سلام_امام_زمانم❣
هر #صبح سلامت می کنم
و این قلب💔 پاره پاره
با شمیم حیات بخش پاسُخَت
#آرام می شود و جان می گیرد.
دردهاے بی شمارم
جز دم مسیحایی #تو درمانی ندارد❌
تو باز #خواهی_آمد
و از رنج و بیمارے
افسانہ اے😇 بیش نخواهد ماند...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
می خواهم
هر #صبح که بیدار می شوم
پنجره ام تو باشی
و من آن تک درخت روبروی پنجره
می خواهم
فصل تازهام تو باشی
پاییز برگ ریزت، من باشم
هر صبح،
مثل زمین منتظر طلوع تو باشم و
تو
آفتابم باشی
#شهید_محمودرضا_بیضایی
صبحتبخیرآفتابزندگیمن
❤️| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
هوایت مے زند بر سر،
دلم دیوانہ مے گردد!
چہ عطرے در هوایت هست؟!
نمیدانم...نمیدانم...
شهید ابولفظل نیکزاد🌺🌺🌺
@dosteshahideman🌸🌸🌸