دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #قسمت نهم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: برگرد کوین . توی اداره پلیس به شدت با من برخور
⚘﷽⚘
#قسمت دهم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: نبرد برای زندگی
.
سارا با چند تا از بچه ها اومده بودن ... با خوشحالی اومدن سمتم ... .
- وای کوین ... بالاخره پیدات کردیم ... باورت نمیشه چقدر گشتیم ... یه نگاهی به اطراف کرد ... عجب مزرعه زیبائیه...
.
.
کم کم حواس همه به ماها جمع شده بود ... بچه ها دورم رو گرفتت ... یه نگاهی به سارا کردم ... .
- دستت چطوره؟ ...
خندید ... از حال و روز تو خیلی بهتره ... چرا دیگه برنگشتی مدرسه؟ ... .
سرم رو انداختم پایین ... اگر برای این اومدید ... وقتتون رو تلفکردید ... برگردید ... .
- درسهای این چند روز رو بین خودمون تقسیم کردیم ... هر کدوم جزوه یه درس رو برات نوشتیم که عقب نمونی ... مکث کوتاهی کرد و کیفم رو داد دستم ... فکر نمی کردم اهل جا زدن باشی ... فکر می کردم محکم تر از این حرف هایی ... و رفت ...
.
.
چند قدمی از ما دور نشده بود که یکی شون گفت ... ما همه پشتت ایستادیم ... اینقدر تهدیدشون کردیم که نزاشتیم ازت شکایت کنن ... سارا هم همین طور ... تهدیدشون کرد اگر ازت شکایت کنن ... ازشون شکایت می کنه ... دستش 3 تا بخیه خورده اما بی خیالش شد ... خیلی به خاطر اتفاقی که افتاد احساس گناه می کنه ... حس می کنه تقصیر اونه که این بلا سرت اومد ... برگرد پسر... تو تا اینجا اومدی ... به این راحتی جا نزن ...
.
.
بچه ها که رفتن ... هنوز کیفم توی دستم بود ... توی همون حالت ایستاده بودم و فکر می کردم ... حرف هاشون درست بود ... من با این همه سختی، هر جور بود تا اونجا اومده بودم ... اما اونها نمی تونستن شرایط من رو درک کنن ... حقیقت این بود که هیچ آینده ای برای من وجود نداشت ... در حالی که اونها به راحتی می تونستن برن دانشگاه و آینده شون رو رقم بزنن ... فقط کافی بود واسش تلاش کنن ... ولی من باید برای هر قدم از زندگیم می جنگیدم ... جنگی که تا مغز استخوانم درد و زجرش رو حس می کردم ...
🔲| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
نام تو چون قصه هر شب مینشیند بر لب من
غصه ات پایان ندارد در هزار و یک شب من
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
🌙 | @dosteshahideman
⚘﷽⚘
دستــ بر سینـه
ادبــ حڪم ڪنـد
وقـتــ قیــام
رو بـه اربـابــ
دو عالــم دهـے
هـرصبح سـلام
#صلـیالله_علیڪ_یااباعبـدالله
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
❣ #سلام_امام_زمانم❣
هر #صبح سلامت می کنم
و این قلب💔 پاره پاره
با شمیم حیات بخش پاسُخَت
#آرام می شود و جان می گیرد.
دردهاے بی شمارم
جز دم مسیحایی #تو درمانی ندارد❌
تو باز #خواهی_آمد
و از رنج و بیمارے
افسانہ اے😇 بیش نخواهد ماند...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
می خواهم
هر #صبح که بیدار می شوم
پنجره ام تو باشی
و من آن تک درخت روبروی پنجره
می خواهم
فصل تازهام تو باشی
پاییز برگ ریزت، من باشم
هر صبح،
مثل زمین منتظر طلوع تو باشم و
تو
آفتابم باشی
#شهید_محمودرضا_بیضایی
صبحتبخیرآفتابزندگیمن
❤️| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
هوایت مے زند بر سر،
دلم دیوانہ مے گردد!
چہ عطرے در هوایت هست؟!
نمیدانم...نمیدانم...
شهید ابولفظل نیکزاد🌺🌺🌺
@dosteshahideman🌸🌸🌸
⚘﷽⚘
💠 صبح امروز حسینیه معراج شهدا میزبان پیکر مطهر شهید #محسن_ساری بود و خانواده محترم شهید پس از ۳۵ سال فراق با فرزندشان دیدار کردند.✨🌹
🌷شهید « محسن ساری » ، فرزند مرتضی ، متولد دوم مهرماه سال ۱۳۴۳ در شهر تهران میباشد.
شهید ساری در سال ۶۳ و در منطقه #شرق_دجله به فیض شهادت نائل آمد✨🕊 اما پیکر مطهرش در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالجسد قرار گرفت. پیکر این شهید والامقام بعد از گذشت ۳۵ سال توسط کمیته جستجوی مفقودین ،کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
🌸 شادی روح پرفتوح شهید صلوات
🔲| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
نمی رسد
بہ خداحافظی
زبان از بغــض
خوشـا بہ حال تـو
ڪہ مسافـر بهشتـی
#شهید_مدافع_حرم #محمودرضا_بیضایی
🔲| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
🍃خنده هاشان
خاڪی بــود...
گریه هاشان
آسمـــــانے... 🕊
بےریا و خاڪے
ڪہ باشـــــی ،
آسمــــــــانےها
خـاطرخواهت مےشونـد ...✨🌺
@dosteshahideman