⚘﷽⚘
💗 #امام_حسین علیه السلام
🔰گریستن چشمها و ترسیدن قلبها، رحمتی از جانب خداست.
📙مستدرکالوسائل، ج۱۱، ص۲۴۵
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
#سلام_امام_زمانم♥
به تـو ســلام می دهم
و به معنی سـلام فکر میکنم
سـلام یعنی آرزوۍ ســـلامتی…
جانت ســـلامت عزیز️ دل ما…
روز دیگری آغاز شد
باز هم تشنه ی دیــدار تــوام
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌸
تعجیل در فرج مولایمان #امام_زمان (عج) #صلوات
@dosteshahideman
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
#عشقیعنےبہٺورسیدݩ♥️
باهمتماشآڪنیمآرومبشیم🍂
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ برای محمودرضا / هجده 🌷 همه جا را سپردم دنبال وصیتنامهاش گشتند. حتی توی وسایلش که در سوریه بود
⚘﷽⚘
برای محمودرضا / نوزده
🌷 آن روز کلاس کنکور را پیچانده بود و با بچههای پایگاه رفته بود اردو! عصری که از اردو برگشت، انگشت شصت دستش باند پیچی شده بود. کاشف بعمل آمد که توی اردو هدفی را گذاشته بودند تا با تفنگ بادی بزنند؛ یکی از بچهها گفته بود جابجا کنید. محمودرضا رفته بود هدف را گرفته بود توی دستش و چند قدم جلو یا عقب رفته بود و گفته بود حالا بزنید! رفیقش هم زده بود روی شصت محمودرضا. عکس رادیوگرافی که گرفتیم، ساچمه، کنار بند انگشتش پیدا بود. رفت زیر عمل و ساچمه خارج شد و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد. چهارده سال بعد، وقتی در معراج شهدا بالای پیکرش رفتم، هنوز لباسهای رزمش تنش بود و زخمهای پیکرش را نمیدیدم. قبل از انتقال پیکر به داخل تابوت، زخمها را که دیدم یاد ساچمهای که آن روز از توی شصتش خارج کردند افتادم. این بار ترکشی که سینهاش را سوراخ کرده بود و سر آن از زیر کتف چپش بیرون زده بود، او را به عرش برده بود.
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷 | @dosteshahideman
⚘﷽⚘
🌴یه #سر_بند داده بود گفت:
#شهید که شدم🌷 ببندیدش ب #سینه_ام. پیکرش که اومد #سر نداشت😔
🌴 #سر_بند رو بستیم به سینه اش
روی سربند نوشته بود:
#انا_زائر_الحسین😭
#شهید_محسن_حججی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
@dosteshahideman🕊
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ...... 💠خدايا تو را شكر ميكنم كه حسين را آفريدي.اي خداي حسين ترا شكر ميكنم كه راه پرافتخار شهاد
⚘﷽⚘
......
♣️اي حسين، دلم گرفته و روحم پژمرده، در ميان طوفان حوادث كه همچون پر كاه ما را به اينطرف وآن طرف ميكشاند، مايوس و دردمند، فقط بر حسب وظيفه به مبارزه ادامه ميدهم، و گاهگاهي آنقدر زيرفشار روحي كوفته ميشوم كه براي فرار از درد وغم دست بدامان شهادت ميزنم تا ازميان اين گرداب وحشتناكي كه همه را وانقلاب را فروگرفته است لااقل گليم انساني خود را بيرون بكشم و اين عالم دون واين مدعيان دروغين را ترك كنم و با دامني پاك و كفني خونين بلقاء پروردگار نائل آيم ...🍃
💠......
🔲| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت سی و یکم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: در اعماق اقیانوس . چند لحظه سکوت کرد ... نگ
پ
⚘﷽⚘
قسمت سی و دوم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: خدای من
.
کم کم خدا برای من موضوعیت پیدا می کرد ... من اعتقادی به خدا نداشتم ... خدا از دید من، خدای کلیسا بود ... خدای انسان های سفید ... مرد سفیدی، که به ما می گفت ... زجر بکش تا درهای آسمان به روی تو باز بشه ... و من هر بار که این جملات رو می شنیدم ... توی دلم می گفتم ... خودت زجر بکش ... اگر راست میگی از آسمون بیا پایین و یه روز رو مثل یه بومی سیاه زندگی کن ... .
.
زجر کشیدن برای کلیسا یه افتخار محسوب می شد ... درهای آسمان و تطهیر ... اما به جای حمایت از ما که قشر زجر کشیده بودیم ... از اشراف و ثروتمندان حمایت می کرد ... و اصلا شبیه انسان های زجر کشیده نبودن ...
.
.
اینجا بود که تازه داستان من و خدا، داشت شکل می گرفت... من شروع به تحقیق کردم ... در جستجوی خدا، هر کتابی که به دستم می رسید؛ می خوندم ... عرفان ها و عقاید مختلف ... اونها رو کنار هم می گذاشتم و تمام ساعت های بی کاریم رو فکر می کردم ... قرآن، آخرین کتابی بود که خوندم ... .
.
مجذوب تک تک اون کلمات شده بودم... اما چیزی که قلبم رو به حرکت در آورد، دیدن دو تا تصویر بود ... تصویری از حج ... انسان هایی با پارچه های سفید و یه شکل خودشون رو پوشانده بودن ... سفید و سیاه ... با پاهای برهنه دور خانه ای ساده می چرخیدند ... خانه ای که با پارچه سیاهی پوشیده شده بود ... توی اون لباس ها اصلا مشخص نمی شد کی ثروتمنده و کی فقیر ... این مصداق عملی برابری بود ... و تصویر دوم، تصویری بود که با همون پارچه های سفید ... سیاه و سفید، روی زمین ... و بی تکلف و تفاخر ... کنار هم غذا می خوردن ... .
.
با دیدن این دو تصویر، قلبم از جا کنده شد ... ناخودآگاه با صدای بلند خندیدم ... خنده ای از سر حظ و شادی ... شاید این تصاویر برای یه انسان سفید، ساده بود ... اما برای من، نعمت محسوب می شد ... برای من که تمام زندگیم به خاطر بومی بودن، سیاه بودن و فقیر بودن ... تحقیر شده بودم ... و برای ساده ترین حقوق انسانیم زجر کشیده بودم ... .
.
نعمت برابری ... خدایی که سفید و سیاه در برابرش، یکسان بودن ... بدون صلیب های طلا و جواهرنشان ... این خدا، قطعا خدای من بود ...
🔲| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #شب_بخیر⭐️ آرامش شب های نا آرامِ #عشــقــ❤️ شب بخیر🌝 انگیزه بیداری #فردای من😍 #شهید_محم
⚘﷽⚘
#خواهرانه
🍃نمیدانم
میدانی یا نه..؟
💐ولی دلمان تنگ شده
اگر وقت کردی
به خوابمان بیا..!
شاید آرام شود
این دل ما که هر شب
سراغت را میگیرد...💔
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
🌙 | @dosteshahideman