eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
934 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ بن‌عفیــف: + میثـــم‌تــودیوانه‌اۍ؟ میثم‌تمّــــار: - تامردم‌گماݩ‌نڪنند دیوانه‌اۍ، ایمانت‌ڪامݪ‌نمی‌شود! بن‌عفیف: + اینڪه‌فرمودی، حدیث‌نبوۍســــٺ؟ میثم‌تمّـــــار: حدیث استـــــ :)👌♥ @dosteshahideman
35.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ اسلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام 🌹 فقط خودتون ببینید😔 شفا دادن آقا امام رضا علیه السلام 🌹 پیشنهاد دانلود ❤️ @dosteshahideman🌸🌸🌸
دوست شــ❤ـهـید من
💠 #قسمت‌اول 🌷انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با پرایدش آمد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر
⚘﷽⚘ 💠 #قسمت‌دوم 🌷هیچوقت «التماس دعا» نمی‌گفت، هیچوقت «قبول باشه» نمی‌گفت، می‌دانستم شهادتش حتمی است برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم اما سکوت کرد و هیچوقت از سر شکسته نفسی نگفت «ما لایق نیستیم» یا «ما را چه به این حرفها»، هیچوقت در مورد معنویات حرف نزد، اهل ادا نبود، تا جائیکه می‌توانست آدم را می‌پیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی، سلوک معنویش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از تقوای او داشته باشد همیشه پرهیز کرد. معامله‌ای که با خدا کرده بود را تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت. و بالاخره اینکه همه را رنگ کرد و رفت! #شهید_محمود_رضا_بیضایی @dosteshahideman💚
⚘﷽⚘ بچه‌ها بگردید یه رفیقِ خدایی پیدا کنید؛ یه دوست پیدا کنید که وسط میدون مینِ گناه، دستمون رو بگیره.. | | ؟ :)🕊 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت پنجاه و سوم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من دنیای بدون مرز . کم کم داشتم فراموش می ک
⚘﷽⚘ قسمت پنجاه و چهار داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: رسم بندگی حال عجیبی داشتم ... حسی که قابل وصف نبود ... چیزی درون من شکسته شده بود ... از درون می سوختم ... روحم درد می کرد ... و اشک بی اختیار از چشم هام پایین می اومد ... . تمام سال های زندگیم از جلوی چشمم عبور می کرد ... تمام باورهام نسبت به دنیا و انسان هایی که توش زندگی می کردن فروریخته بود ... احساس سرگشتگی عجیبی داشتم ...تمام عمر از درون حس حقارت می کردم ... هر چه این حس و تنفرم از رنگ پوستم بیشتر می شد ... از دنیا و انسان هایی که توی اون زندگی می کردن ... بیشتر متنفر می شدم ... . هر چه این حس حقارت بیشتر می شد ... بیشتر دلم می خواست به همه ثابت کنم ... من از همه شما بهتر و برترم ... اما به یک باره این حس در من شکست... برای اولین بار ... قلبم به روی خدا باز شد ...برای اولین بار ... حس می کردم منم یک انسانم ...برای اولین بار ... دیگه هیچ رنگی رو حس نمی کردم ... وجودم رنگ خدا گرفته بود ... یه گوشه خلوت پیدا کردم ... ساعت ها ... بی اختیار گریه می کردم ... از عمق وجودم خدا رو حس کرده بودم ... . شب ... بلند شدم و وضو گرفتم ... در حالی که کنترلی در برابر اشک هام نداشتم ... به رسم بندگی ... سرم رو پایین انداختم ... و رفتم توی صف نماز ایستادم ... بچه ها همه از دیدن من، جا خوردن ... اون نماز ... اولین نماز من بود ... برای من، دیگه بندگی، بردگی نبود ... من با قلبم خدا رو پذیرفتم ... قلبی که عمری حس حقارت می کرد ... خدا به اون ارزش بخشیده بود ... اون رو بزرگ کرده بود ... اون رو برابرکرده بود ... و در یک صف قرار داده بود ...حالا دیگه از خم کردن سرم خجالت نمی کشیدم ... بندگی و تعظیم کردن ... شرم آور نبود ... من بزرگ شده بودم ... همون طور که هادی در قلب من بزرگ شده بود ... 🍁| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ - به خوابم بیا دݪ که نمیداند رفته‌اے {💔 . . :) 🌙 🌙 | @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از میم
🔰اقدامی نو در جهت تحقق اهداف بیانیه گام دوم و گفتمان سازی معارف ناب انقلاب اسلامی 💠قابل توجه فعالان فرهنگی اجتماعی جبهه انقلاب اسلامی، مجموعه ها و تشکلهای حوزوی-دانشگاهی، هیئات و ... پشتیبانی آموزشی دوره های معرفتی اندیشه انقلاب اسلامی برای اطلاع از جزئیات و ثبت درخواست به پورتال پژوهشکده باقرالعلوم مراجعه فرمایید: 🌐http://rbo.ir/ #مکتب_امام #پژوهشکده_باقرالعلوم علیه السلام #سازمان_تبلیغات_اسلامی —---— 🇮🇷 کلام انقلابی | مرکز مطالعات و گفتمان سازی مکتب امام ره 🔗http://eitaa.com/joinchat/1921384452C9bef678243 .
هدایت شده از غریب طوس
تو شلوغيِ اربعين ديدم زني با عباي عربي روبروي حرم سيدالشهدا با لهجه و كلام عربي با ارباب سخن ميگويد. عربي را مي‌فهميدم؛ زنِ عرب می‌گفت: آبرويم را نبر، به سختي اذن زيارت از شوهرم گرفته ام... بچه هايم را گم كرده‌ام ... اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا ميكشد... گريه مي كرد و با سوزِ نجوايش اطرافيان هم گريه مي‌كردند. كم كم لحن صحبتش تند شد: توخودت دختر داشتي... جان سه ساله ات كاري بكن... چند ساعت است گم كرده‌ام بچه‌هايم را. كمي به من برخورد كه چرا اين‌طور دارد با امام حسين(ع) حرف می‌زند. ناگهان دو كودك از پشت سر عبايش را گرفتند... يُمّا يُمّا مي‌كردند... زن متعجب شد... با خود گفتم لابد بايد الان از ارباب تشكر كند..! بچه هايش را به او دادند، اما بي خيالِ از بچه هاي تازه پيداشده دوباره روبرويِ حرم ايستاد.. شدت گريه اش بيشتر شد!! همه تعجب كرده بوديم! رفتم جلو و گفتم: خانم چرا هنوز گريه ميكني؟ خدا را شاكر باش! زن با گريه ي عجيبي گفت:........... . ادامه در لینک زیر 👇 http://eitaa.com/joinchat/3838967809C6febed3127