دوست شــ❤ـهـید من
قسمت چهل و یکم داستان دنباله دار نسل سوخته: اگر رضای توست ... همه جا خوردن ... دایی برگشت به شوخی گف
⚘﷽⚘
قسمت چهل و دوم داستان دنباله دار نسل سوخته: خدانگهدار مادر
نیمه های مرداد نزدیک بود ... و هر چی جلوتر می رفتیم ... استیصال جمع بیشتر می شد ... هر کی سعی می کرد یه طوری وقتش رو خالی یا تنظیم کنه ... شرایطش یه طوری تغییر می کرد و گره توی کارش می افتاد ...
استیصال به حدی شده بود ... که بدون حرف زدن مجدد من... مادرم، خودش به پیشنهادم فکر کرد ... رفت حرم ... و وقتی برگشت موضوع رو با پدرم و بقیه مطرح کرد ... همه مخالفت کردن ...
- یه بچه پسر ... که امسال میره کلاس اول دبیرستان ... تنها ... توی یه شهر دیگه ... دور از پدر و مادرش و سرپرست... تازه مراقب یه بیمار رو به موت ... با اون وضعیت باشه؟ ...
از چشم های مادرم مشخص بود ... تمام اون حرف ها رو قبول داره ... اما بین زمین و آسمون ... دلش به جواب استخاره خوش بود ...
و پدرم ... نمی دونم این بار ... دشمنی همیشگیش بود ومی خواست از 1شرم خلاص شه ... یا ...
محکم ایستاد ...
- مهران بچه نیست ... دویست نفر آدم رو هم بسپاری بهش... مدیریت شون می کنه ... خیال تون از اینهاش راحت باشه ...
و در نهایت ... در بین شک و مخالفت ها ... خودش باهام برگشت ... فقط من و پدرم ...
برگشتم و ساکم رو جمع کردیم ... و هر چیز دیگه ای که فکر می کردم توی این مدت ...ممکنه به دردم بخوره ... پرونده ام رو هم به هزار مکافات از مدرسه گرفتیم ...
دایی محسن هم توی اون فاصله ... با مدیر دبیرستانی که پسرهای خاله معصومه حرف زده بود ... اول کار، مدیر حاضر به ثبت نام من نبود ... با وجود اینکه معدل کارنامه ام 19/5 شده بود ... یه بچه بی سرپرست ...
ده دقیقه ای که با هم حرف زدیم ... با لبخند از جاش بلند شد و موقع خداحافظی باهام دست داد ...
- پسرم ... فقط مراقب باش از درس عقب نیوفتی ...
شهریور از راه رسید ... دو روز به تولد 15 سالگی من ... پسر دایی محسن ... دو هفته ای زودتر به دنیا اومد ... و مادربزرگ، آخرین نوه اش رو دید ...
مادرم با اشک رفت ... اشک هاش دلم رو می لرزوند ... اما ایمان داشتم کاری که می کنم درسته ... و رضا و تایید خدا روشه ... و همین، برای من کافی بود ...
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
سَلاماً عَلي مَن حَارَبو الّيلَ وَ عِندَ الصَّباحِ بِالأَكفانِ قَد عَادوا...
سلام بر کسانی که شب را می جنگند و صبح هنگام با کفن بازمی گردند...
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار🌙
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۰۵ دی ۱۳۹۸
میلادی: Thursday - 26 December 2019
قمری: الخميس، 29 ربيع ثاني 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️14 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️34 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️44 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️51 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
🌹دختر خانمی روی تابوت یکی از شهدای غواص نوشته بود: پدرم را قانع کن #چادر بپوشم...☝️
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
میانِ مـــزارشـ🌷ــان
سرگردان که شـــدی
دل #حیرانت را بردار
و کناری بـنـشــــین
دلتـ💔 اگــــر #گرفته
کمی اشــــکـ😭 بریز
نه برای حال دلت ... نه❌
برای #جــامــاندنت
آری!
سخت است جاماندن😔
#جامانده
#پنجشنبه_های_دلتنگی 💔
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
کشتهی غمزهی خود را به زیارت دریاب!
زانکه بیچاره همان دلنگران است که بود
#شب_جمعه
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
دوستان بخاطر اینکه پست دم غروب رو نگذاشتیم شرمنده ام.
الان میفرستم...🌷