eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
929 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ یه شب جمعه کربلا بودیم...✨ یه جوونی تو بین‌الحرمین بلند شد گفت : «باید یه مسیری رو برای درست کنن☝️ نه اینکه پهلوشون شکسته😔💔 تو که مشرف میشن "حرم امام حسین" بین این همه جمعیت تنه می خورن😔 پهلوشون درد می گیره...😭😭💔 🏴 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ شهدا اینقدر در این آشفته بازار غرق شدیم که گذشته را فراموش کردیم خدایا کمکمون کن دوستان شهیدمون رو فراموش نکنیم و رفاقت تا قیامت رو حفظ کنیم.. #رفــاقت_تا_قیامت 🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
قسمت هشتاد داستان دنباله دار نسل سوخته: شب خاطره ماشین رو خاموش کردیم ... شب ... وسط بیابان ... سوز
⚘﷽⚘ قسمت هشتاد و یکم داستان دنباله دار نسل سوخته: مأموریت اون ایام ... هر چند جمعیت خیلی از الان کمتر بود ... اما اتوبوس ها تعدادشون فوق العاده کم تر بود ... تهویه هم نداشتن ... هوا که یه ذره گرم می شد ... پنجره ها رو باز می کردیم ... با این وجود توی فشار جمعیت ... بازم هوا کم می اومد ... مردم کتابی می چسبیدن بهم ... سوزن می انداختی زمین نمی اومد ... می شد فشار قبر رو رسما حس کرد ... ظهر بود ... مدرسه ها تعطیل کرده بودن ... که با ما تماس گرفتن ... وقتی رسیدیم به محل ... اشک، امانش رو برید ... یه نفر از پنجره ککتل مولوتف انداخته بود تو ... همه شون ایستاده ... حتی نتونسته بودن در رو باز کنن ... توی اون فشار جمعیت ... بدون اینکه حتی بتونن تکان بخورن ... زنده زنده سوخته بودن ... جزغاله شده بودن ... جنازه هاشون چسبیده بود بهم ... بچه ابتدایی هم توی اتوبوس بود ... خیلی طول کشید تا آروم تر شد ... منم پا به پاشون گریه می کردم ... بوی گوشت سوخته، همه جا رو برداشته بود ... جنازه ها رو در می آوردیم ... دیگه شماره شون از دست مون در رفته بود... دو تا رو میاوردیم بیرون ... محشر به پا می شد ... علی الخصوص اونهایی که صندلی هم آب شده بود و ریخته بود روشون ... یکی از بچه ها حالش خراب شده بود ... با مشت می زد توی سر خودش ... فرداش حکم مأموریت اومد ... بهمون مأموریت دادن، طرف رو پیدا کنیم ... نفس آقا مهدی که هیچ ... دیگه نفس منم در نمی اومد ... پیداش کردید؟ ... 🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت هشتاد و یکم داستان دنباله دار نسل سوخته: مأموریت اون ایام ... هر چند جمعیت خیلی از الان ک
⚘﷽⚘ قسمت هشتاد و دوم داستان دنباله دار نسل سوخته: شرافت تمام وجودش می لرزید ... پیداش کردیم ... یه دختر بود ... به زور سنش به 16 می رسید ... یکم از تو بزرگ تر ... نفسم بند اومد ... حس می کردم گردنم خشک شده ... چیزی رو که می شنیدم رو باور نمی کردم ... خدا شاهده باورم نمی شد ... اون صحنه و جنازه ها می اومد جلوی چشمم ... بهش نگاه می کردم ... نمی تونستم باور کنم ... با همه وجود به زمین و زمان التماس می کردم... اشتباه شده باشه ... برای بازجویی رفتیم تو ... تا چشمش به ما افتاد ... یهو اون چهره عادی و مظلوم ... حالت وحشیانه ای به خودش گرفت... با یه نفرت عجیبی بهم زل زد و گفت ... اگر من رو تیکه تکیه هم بکنید ... به شما کثافت های آدم کش هیچی نمیگم ... من به آرمان های حزب خیانت نمی کنم ... می دونی مهران؟ ... اینکه الان شهرها اینقدر آرومه ... با وجود همه مشکلات و مسائل ... مردم توی امنیت زندگی می کنن ... فقط به خاطر خون شهداست ... شرافت و هویت مردم هر جایی به خاکشه ... ولی شرافت این خاک به مردمشه ... جوون های مثل دسته گل ... که از عمر و جوونی شون گذشتن ... این نامردها، شبانه می ریختن توی یه خونه ... فردا، ما می رفتیم جنازه تکه تکه شده جمع می کردیم ... توی مشهد ... همون اوایل ... ریختن توی یکی از بیمارستان * ... بخش کودکان ... دکتر و پرستار و بچه های کوچیک مریض رو کشتن ... نوزاد تازه به دنیا اومده رو توی دستگاه کشتن ... با ضرب ... سرم رو از توی سر بچه کشیده بودن... پوست سرش با سرم کنده شده بود ... هر چند ، ماجرای مشهد رو فقط عکس هاش رو دیدم ... اما به خدا این خاطرات ... تلخ ترین خاطرات عمر منه ... سخت تر از دیدن شهادت و تکه تکه شدن دوست ها و همرزم ها ... و می دونی سخت تر از همه چیه؟ ... اینکه پسرت توی صورتت نگاه کنه و بگه ... مگه شماها چی کار کردید؟ ... می خواستید نرید ... کی بهتون گفته بود برید؟ ... یکی از رفیق هام ... نفوذی رفته بود ... لو رفت ... جنازه ای به ما دادن که نتونستیم به پدر و مادرش نشون بدیم ... ما برای خدا رفتیم ... به خاطر خدا ... به خاطر دفاع از مظلوم رفتیم ... طلبی هم از احدی نداریم ... اما به همون خدا قسم ... مگه میشه چنین جنایت هایی رو فراموش کرد؟ ... به همون خدا قسم ... اگه یه لحظه ... فقط یه لحظه ... وسط همین آرامش ... مجال پیدا کنن ... کاری می کنن بدتر از گذشته ... 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ ★گوییا خوابیده‌ای اما کجا⁉️ ↶ ↷ 🔹که از هر 🔸بیدارتری👌 🔹نگاه کن ما را 🔸که به بیداریم😔 🔹کمکمان کن 🔸که بیدار شویم از خواب 🌙 🌙 | @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۰۴ بهمن ۱۳۹۸ میلادی: Friday - 24 January 2020 قمری: الجمعة، 28 جماد أول 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️15 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️22 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️31 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️32 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام 🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ ... پشت در ... زهـ💔ـرا صدایت کرد ... مهـ💔ـدی جان بیا منتظر زهـ💔ـراست ... برگرد ای عزیـ💔ـز فاطمه 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ داغی و تيزیِ مسمار اذيّت ميكرد تا كه برخاست ز جا عرش خدا ريخت بهم بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت بهم😭 @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🍁شهید احمد متوسلیان آخرين نفـــــری که از عمليات بر ميگشت خــــودش بود يک کلاه خود ســـــرش بود افتاد ته دره حالا آن طـرف دموکرات‌ها بودند و آتششان هم سنگــــين تا نرفت کلاه‌ خود را برنداشت ، برنگشت. گفتيم: اگه شهــيد می شدی …؟ گفــت: اين  بــــود. 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ می شـود کمی ما را دعــا کنیـد دلمان عجیب زخمی ست جـا نمی شــویم ، نــه در زمیـــن ، نــه در زمـان خسته‌ایم و داغدار ... 🌷| @dosteshahideman