4.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به لبخندهای آقا
برا سلامتی رهبری عزیز و مهربان صلوات
#نماز_اول_وقت
🔷امام صادق علیه السلام می فرمایند:
💠شیعیان مارا موقع نماز اول وقت امتحان کنید که چقدر برآن محافظت دارند.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#نماز_اول_وقت
🌹| @dosteshahideman
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
📖🕋📖
📖✨همراهان گرامی کانال ، ختم قرآن دسته جمعی در کانال برگزار میشود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت تلاوت تا جمعه ۹/ ۱۲ / ۱۳۹۸
✅ به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و برآورده شدن حاجات افرادی که
سهمی از تلاوت را انجام میدهند داشته
باشیم 🙏
💠رسول الله (ص) فرمودند:
ختم كننده قرآن گويى نبوت را در قلبش جاى داده است اگرچه به وى وحىنمى شود. اويكدعاىمستجاب داردودرختى در بهشتنصيبشمى گردد
بحار
كلينى ج 2
متقى ج1
مجلسى 1403
📣از دوستانی که تمایل دارند در این ختم آسمانی شرکت کنند 😊
🌸تقاضا میشود تعداد جزء درخواستی خود را که تلاوت می نمایید به آیدی زیر👇👇👇 اعلام کنید تا در اولین فرصت شماره جزء خدمت شما اعلام گردد ودر حرم امام رضا علیه السلام ثبت شود🥀
⬇️⬇️⬇️⬇️به آیدی زیر پیام دهید جهت شرکت در ختم قران
🆔 @ZZ3362
Moghadam-GolchinHaftegi1384[30].mp3
زمان:
حجم:
3.99M
🎤🎤 جواد مقدم
❤️ ترانه و شور بسیار زیبا
❤️ یه سه شنبه شب دوباره توی راه جمکرانم
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
#نماز_اول_وقت
✍امام صادق (ع) فرمودند :
هنگامی بنده ای سر وقت به نماز بایستد و مراقب آن باشد به صورت پاره ای نور سفید بالا میرود و میگوید : تو مرا حفظ کردی خدا تو را حفظ کند .
📚 محجة البیضا
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
👌مباحث استاد دکتر علی رضا پناهیان🌹
---------------------------
{رابطه عبادت با سر زندگی و نشاط روح}
---------------------------
👌انسان باید زندگی با نشاطی داشته باشد و همیشه سرحال و سرزنده باشد . زندگی ما انسان ها به هیچ وجه نباید بد حالی و دلزدگی همراه باشد . چشم انسان فقط وقتی که او سرحال و با نشاط است خوب میبیند . عقل انسان وقتی که او سرزنده است ، خوب کار میکند و موجب خلاقیت میشود . قلب انسان تنها وقتی خوب کار میکند که احساس خوشبختی کند و وقتی قلب کسی خوب کار کرد ، به دیگران محبت پیدا می کند و با همه مهربان خواهد بود . با زندگی شیرین است که انسان پیش خداوند متعال هم عزیز می شود . (شکرانه بندگی کردن) زیبا ترین نوع عبادت است . اما این جور عبادت مخصوص آدم های خوشبخت است که سرشار از طراوت و نعمتند و از سر شادی سجده می کنند و سجده هایشان طول می کشد ، برای اینکه خیلی در لذائذ عالم غرق هستند و خیلی میخواهند از خدا تشکر کنند .🙏
#استاد_پناهیان
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌹| @dosteshahideman
⚘﷽
⚘
زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم محمود رضا بیضائی
---------------------------🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
محمودرضا ورزشکار بود . به کاراته علاقه داشت و از ده سالگی رفته بود دنبال این ورزش . سال 1372 به تیم استان آذربایجان شرقی رفت و در مسابقات چهار جانبه ی بین المللی در تبریز قهرمان شد. به فوتبال هم علاقه داشت و به صورت حرفه ای آن را دنبال می کرد ، تا اینکه به خاطر درس و مدرسه ، عطایش را به لقا بخشید.
در سال 1378 دیپلم گرفت ؛ دیپلم رشته علوم تجربی . رفت خدمت سربازی .
#ادامه_دارد
#رفیق_شهیدم
🦋| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت صد و بیست و ششم داستان دنباله دار نسل سوخته: پیشنهاد عالی توی راه دانشگاه، گوشیم زنگ زد .
⚘﷽⚘
قسمت صد و بیست و هفتم داستان دنباله دار نسل سوخته: کجایی سعید؟
چهره اش هنوز گرفته بود ...
ولی بازم خوشم نمیاد بری خونه های مردم ...
منظور ناگفته اش واضح بود ... چند ثانیه با لبخند بهش نگاه کردم ...
فدای دل ناراضیت ... قرار شد شاگردهای دختر بیان موسسه ... به خودشونم گفتم ترجیحا فقط پسرها ... برای شروع دست مون یه کم بسته تره ... اما از ما حرکت ... از خدا برکت ... توکل بر خدا ...
دلش یکم آرام شد ... و رفت بیرون ... هر چند چند روز تمام وقت گذاشتم تا رضایتش رو کسب کردم ... کدورت پدر و مادر صالح ... برکت رو از زندگی آدم می بره ...
اما غیر از اینها ... فکر سعید نمی گذاشت تمرکز کنم ... مادر اکثرا نبود ... و سعید توی سنی که باید حواست بیشتر از قبل بهش باشه ... و گاهی تا 9 و 10 شب ... یا حتی دیرتر ... برنمی گشت خونه ... علی الخصوص اوقاتی که مامان نبود ...
داشتم کتاب های شیمی رو ورق می زدم اما تمام حواسم پیش سعید بود ... باید باهاش چه کار می کردم؟ ... اونم با رابطه ای که به لطف پدرم ... واقعا افتضاح بود ...
ساعت از هشت و نیم گذشته بود که کلید انداخت و اومد تو ... با دوست هاش بیرون چیزی خورده بود ... سر صحبت رو باهاش باز کردم ...
- بابا میری با رفقات خوش گذرونی ... ما رو هم ببر ... دور هم باشیم ...
خون خونم رو می خورد ... یواشکی مراقبش بودم و رفقاش رو دیده بودم ... اصلا آدم های جالب و قابل اعتمادی نبودن ... اما هر واکنش تندی باعث می شد بیشتر از من دور بشه و بره سمت اونها ... اونم توی این اوضاع و تشنج خانوادگی ...
رفته بودیم خونه یکی از بچه ها ... بچه ها لپ تاپ آورده بودن ... شبکه کردیم نشستیم پای بازی ...
ااا ... پس تو چی کار کردی؟ ... تو که لپ تاپ نداری ...
هیچی من با کامپیوتر رفیقم بازی کردم ... اون لپ تاپ باباش رو برداشت ...
همین طور آروم و رفاقتی ... خیلی از اتفاقات اون شب رو تعریف کرد ... حتی چیزهایی که از شنیدن شون اعصابم بهم می ریخت ...
- سیگار از دستم در رفت افتاد روی فروششون ... نسوخت ولی جاش موند ... بد، گندش در اومد ...
جدی؟ ... جاش رو چی کار کردید؟ ...
اصلا به روی خودم نمی آوردم که چی داره میگه ... اما اون شب اصلا برای من شب آرامی نبود ... مدام از این پهلو به اون پهلو می شدم ... تمام مدت، حرف های سعید توی سرم می پیچید ... و هنوز می ترسیدم چیزهایی باشه که من ازش بی خبر باشم ... علی الخصوص که سعید اصلا با من راحت نبود ...
🌷| @dosteshahideman