eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
935 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ میلادی: Monday - 16 March 2020 قمری: الإثنين، 21 رجب 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام  🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام  💠 اذکار روز: - یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه) - سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه) - یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نقل ابن عیاش 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️5 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ▪️6 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ▪️12 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام ▪️13 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام @dosteshahideman
💠 پرسش ۱۷۲. آيا نماز خواندن با چادر بدن نما، صحيح است؟🙄 همه مراجع: اگر چادر نازك و بدن نما باشد👌، نماز با آن باطل است؛✅ مگر آنكه زير چادر پوشش كامل داشته باشد. 🔸 برای ترویج احکام ؛ حداقل برای یک نفر ارسال بفرمایید . @dosteshahodeman
حاج قاسم؛ سیّد نبود آیت الله نبود دکتر نبود مهندس نبود کلا هم توی عمرش دو تا پست بیشتر نداشت یعنی توی رزومه‌ی مسئولیتی ش هم عناوین متعدد نبود. حاج قاسم فقط یه چیز داشت: اخلاص! فقط با همون اخلاص قلب میلیون‌ها نفر رو تسخیر کرد. الهم عجّل لِولیکَ الفَرَج والعافِیهَ و العاقِبَهَ وَالنَصر.✨✨✨ @dosteshahideman ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
3.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ استاد رائفی پور : بی احترام به پدر و مادر به امام زمان نمیچسبه 👌 راز ظهور تو احترام به پدر و مادره #حتما_ببینید @dosteshahideman
⚘﷽⚘ حاج حسین یکتا: 👌ما به شرایط ظهور امام زمان نزدیک شده‌ایم، شما جوان‌ها خود را برای تمدن نوین اسلامی آماده کنید، شما آن روز را می‌بینید که کار دشمن تمام است. ❤️| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 📚 شهید جواد دل اذر 📝 برادران واحد تبلیغات, هر بار که برای انجام مصاحبه‌ای با شهید «جواد دل آذر» - فرمانده عملیات لشگر- دم و دستگاهشان را بر می‌داشتند و می‌رفتند پیشش, وی به بهانه‌ای از انجام مصاحبه طفره می‌رفت. گاه می‌گفت: - من به این نوع مصاحبه‌ها اعتقادی ندارم! گاه می‌گفت: - مصاحبه باید توی خط مقدّم و در شرایط سخت عملیاتی باشد! و گاه همین که می‌آمد بدین خواسته آن‌ها جامه عمل بپوشاند, به محض مشاهده دوربین فیلم‌برداری, پنهان می‌شد و نقشه آن‌ها را با شکست مواجه می‌کرد. یک روز به ایشان گفتم: - آقا جواد! بگذار از تو فیلمی, عکسی, سخنی, چیزی به یادگار داشته باشند, آخر چرا این همه لجاجت....؟ جواب داد: - فیلم‌بردار اصلی, خداست و اوست که ناظر بر اعمال ماست, و همین برای ما کافی است! 🌷| @dosteshahideman
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ شِنیدَنِش حالِِ دلمو عَوض کرد شاید حالِ دِلتونو عَوض کنه... ] 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️❤️ ⚘﷽ ❤️ #وقته_خاطره☺️ #خاطرات_محمود_رضا زحمت کشیدم با تصادف نمیرم 🤔 تهران که بود، با ماشین 🚗خیلی این طرف و آن طرف میرفت . می توانم بگویم بیشتر عمرش در تهران توی ماشینش گذشته بود ! 😳مدام هم پشت فرمان موبایلش 📳زنگ میخورد ؛ همه اش هم تماس های کاری. 😊 چند باری به او گفتم پشت فرمان این قدر با تلفن صحبت نکن، ولی نمی شد انگار.😟 گاهی که خیلی خسته و بی خواب بود و پشت فرمان در آن حالت میدیدمش ، میگفتم بده من رانندگی کنم . با این همه ، دقت رانندگی اش خوب بود.👏 همیشه کمربندش بسته بود و با سرعت کم رانندگی می کرد .👏 یکی از همسنگر هایش بعد از شهادتش می گفت : (من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم . تا می نشست پشت فرمان ، کمربندش را بست. یک بار به او گفتم اینجا چرا میبندی ؟ اینجا که پلیس🚔 نیست.) گفت:(می دانی چقدر زحمت کشیده ام با تصادف نمیرم ؟) #راوی_برادر_شهید🌺🍃 ❤️| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
قسمت سوم: تازه کار؟! مشاهدات اولیه صحنه جنایت .... نوجوانی با موهای نیمه ژولیده ... قد، حدودا 18
⚘﷽⚘ قسمت چهارم: تماس های شخصی - پیدا کردن یه آدم ... اونم از روی رنگ رژش ... توی دبیرستان به این بزرگی بی فایده است ... عین پیدا کردن یه قطره آب وسط دریاست ... با بی حوصلگی چرخیدم سمتش ... هنوز سرم گیج بود و دل و رده ام بهم می پیچید ... - یه بار گفتم تکرارشم نمی کنم ... بهانه هم قبول نمی کنم ... و رفتم سمت دفتر دبیرستان ... معاون مدیر اونجا بود اما اثری از خودش نبود ... یعنی قتل یه دانش آموز دبیرستانی توی ساعت درسی، از نظر مدیر چیز مهمی نبود؟ ... یا چیزی اون دانش آموز رو از بقیه مستثنی می کرد؟ ... معاون پشت سرم راه افتاده بود ... - کارآگاه مندیپ ... اگه به چیزی یا کمکی نیاز دارید من در خدمت شمام ... محکم توی صورتش نگاه کردم ... حالت چهره اش تمام نظریاتم رو تقویت می کرد ... چرا مدیر اینجا نیست؟ ... بدون اینکه بهش توجه کنم در رو باز کردم و رفتم داخل ... منشی از جاش بلند شد و اومد سمتم ... اما قبل از اینکه چیزی بگه ... من وسط اتاق مدیر ایستاده بودم ... محکم و با حالتی کاملا تهاجمی اولین حمله رو شروع کردم... - چه کسی پای تلفنه ... که صحبت باهاش از قتل یه دانش آموز توی ساعت درسی ... توی مدرسه ای که تو مدیرش هستی مهمتره؟ ... واست مهم نیست؟ ... یا به هر دلیلی از مرگ اون دانش آموز خوشحالی؟ ... خشکش زد ... هنوز تلفن توی دستش بود ... چند قدم جلوتر رفتم ... حالا دیگه دقیقا جلوی میزش ایستاده بودم ... کمی خم شدم و هر دو دستم رو گذاشتم روی میز ... و محکم توی چشم هاش زل زدم ... - ازت پرسیدم کی پشت خطه؟ ... فریاد دومم بی نتیجه بود ... سریع به خودش اومد و تلفن رو گذاشت ... - شما همیشه و با همه اینطور پرخاشگر برخورد می کنید؟... از جاش بلند شد و رفت سمت در ... و در رو پشت سر منشیش بست ... - یادم نمیاد جواب سوالم رو گرفته باشم؟ ... چند لحظه صبر کرد ... سعی می کرد به خودش و شرایط مسلط بشه ... اما چه نیازی به این کار داشت؟ ... - تلفن فوری و شخصی بود ... و اگه قصد دارید این بار سوال کنید چه کار شخصی ای می تونه از پیگیری یه قتل توی دبیرستان من مهم تر باشه ... باید یادآوری کنم برای پاسخ به چنین سوال هایی و سرکشی توی امور شخصی من و دبیرستانم ... باید دلیلی داشته باشید که این سوال ها با تحقیق درباره قتل رابطه داره ... که در این صورت، لازم می دونم یه تماس شخصی دیگه بگیرم ... البته این بار با وکیلم... دلیلی وجود داره که تماس های کاری من به این قتل مربوط باشه؟ ... 🍀| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت چهارم: تماس های شخصی - پیدا کردن یه آدم ... اونم از روی رنگ رژش ... توی دبیرستان به این
⚘﷽⚘ قسمت پنجم: مسئله دارها دوباره داشتم کنترلم رو از دست می دادم ... دلم می خواست با مشت بزنم توی دهنش ... دستم رو مشت کرده بودم اما سعی می کردم خودم رو کنترل کنم ... برگشت پشت میزش ... - کارآگاه ...؟ ... - مندیپ ... توماس مندیپ ... - به نظر میاد شما کارتون رو خوب بلدید که با این شرایط ظاهری ... اداره پلیس به شما هنوز اجازه کار کردن میده ... اما باید بگم ... منم کارم رو خوب بلدم ... می دونید چی مدرسه ما رو یکی از آرام ترین و بهترین دبیرستان های ایالت کرده ... و باعث شده بالاترین امتیازها رو داشته باشیم؟... من می تونم از چند صد متری افراد مسئله دار رو بشناسم ... و برام خیلی جالبه افسر پلیس واحد جنایی رو... این وقت از روز ... توی چنین شرایطی می بینم ... چند لحظه سکوت کرد ... - پیشنهاد می کنم کارتون رو خارج از این دبیرستان شروع کنید ... چون من بچه های شرور رو قبول نمی کنم ... و همین طور که می بینید در تشخیص آدم های مسئله دار هم خیلی خوبم ... هیچ چیز از آبرو و رتبه علمی دبیرستان واسم مهمتر نیست ... پس دوستانه ازتون خواهش کنم ... بدون وسط کشیدن پای دبیرستان، پرونده رو حل کنید ... البته ما از هیچ کمکی دریغ نمی کنیم ... تمام سلول های بدنم گر گرفته بود ... انگار توی مغزم سرب داغ می کردن ... به هر زحمتی بود خودم رو کنترل کردم ... می دونستم می خواد من رو برای شروع یه درگیری تحریک کنه ... اما چرا؟ ... چی توی فکر و پشت این رفتار آرام بود؟ ... بدون گفتن کلمه ای از در خارج شدم ... معاون سریع پشت سرم می اومد ... چند قدمی که رفتم برگشتم سمتش ... - می خوام همین الان کل چارت تحصیلی کریس تادئو رو ببینم ... با تمام نکات و جزئیات ... اسامی دوست هاش ... و هر کسی که توی این دبیرستان لعنتی باهاش حرف می زده... پشت سر معاون ... توی مسیر چشمم به اولین پلیسی که افتاد رفتم سمتش ... - سریع یه قیچی آهن بر با دستکش بیار ... از دفتر اصلی که اومدم بیرون حاضر باشه ... پرونده کریس رو داد دستم ... به محض باز کردنش ... اولین نظریه ام تایید شد ... عکس روی پرونده ... عکس کریس تادئو نبود ... شاید چهره ها یکی بود ... اما این عکس، تیپ و شخصیت توی عکس ... متعلق به اون جنازه نبود ... کریس تادئوی 16 ساله ای که به قتل رسیده ... با عکس توی پرونده اش خیلی فرق داشت 🍀| @dosteshahideman