🇮🇷°•| #طنز_الشهدا |•°🇮🇷
در مدتی که در حلب بود،زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود.
اگر نمیتوانست کلمهای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل میفهماند که چه میخواهد بگوید.
یکروز به تعدادی از رزمندههای نبل و الزهراء درس میداد.وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند!
به عربی پرسید:«چتون شده؟» گفتند:«شما گفتید دراز بکشید!»😁
به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمهای به کار برده بود که معنیاش میشد دراز بکشید!
به روی خودش نیاورد. گفت:«میخواستم ببینم بیدارید یا نه!»
بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد،
آنقدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.😄
🔖 شهید #حسین_جوینده
راوی-همرزم شهید
@dosteshahideman🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دارۍیہرفیقکہ...؟!
•●🇸 🇹 🇴 🇷 🇾 ●•
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_محمد_اسدی
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘
كوله بارى پر زمهر انبیا دارد شهید
سینه اى چون صبح صادق، باصفا دارد شهید
این نه خون است اى برادر بر لب خشكیده اش
بر لب خونرنگ خود، آب بقا دارد شهید
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ كوله بارى پر زمهر انبیا دارد شهید سینه اى چون صبح صادق، باصفا دارد شهید این نه خون است اى بر
⚘﷽⚘
نام:محمد
نام خانوادگی:اسدی انجیله
نام پدر:ابراهیم
سن هنگام شهادت:41 سال
تاریخ تولد:1326/04/01
تاریخ شهادت:1367/05/05
استان:تهران
شهر:تهران بزرگ.منطقه5,22
مزار:انجیله
وظیفه/کادر:کادر
سازمان :نزاجا
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
زندگینامه شهید محمد اسدی انجیله
نام و نام خانوادگي: محمد اسدي
نام پدر: ابراهيم
تاريخ تولد: 1326/4/1
محل تولد: قم
وضعيت تاهل: متاهل
تعداد فرزند: 4پسر، 1دختر
شغل: راننده تريلي در ارتش
مدرک تحصيلي: ششم ابتدائي
تاريخ شهادت: 1367/05/05
محل شهادت: اسلام آباد غرب
مزار شهيد: قم
شهيد در سال 1326 در حومه قم در يک خانواده متوسط و مذهبي چشم به دنيا گشود، 2 خواهر و يک برادر داشت، تحصيلاتش را تا ششم ابتدائي ادامه داد، در سال 1349 با دختر دايي اش ازدواج نمود و در تهران ساکن شد. بعد از مدتي وارد ارتش شده و در قسمت ترابري مشغول خدمت گرديد، در تمام مدت جنگ، در جبهه ها حضور فعال داشت و بيشتر مدت جنگ، در جبهه بود، هميشه افسوس مي خورد که چرا به شهادت نرسيده ام؟ سرانجام بعد از امضاء قرار داد بين ايران و عراق و در زمان حمله منافقين کوردل به جبهه هاي غرب در عمليات مرصاد به دست مزدوران به شهادت رسيد و به لقاء الله پيوست. از ايشان 5 فرزند، 4 پسر و يک دختر به يادگار مانده است.
اين شهيد گرامي:
ـ بسيار فعال و از لحاظ اجتماعي ـ سياسي بسيار هوشيار بود و متفكرانه عمل مي كرد.
ـ بسيار بخشنده، مهربان، خانواده دوست، باگذشت، خوش اخلاق و فداکار بود. شب قبل از رفتنش، مرخصي استعلاجي داشت، ولي چون به او ماموريت خورده بود، به جبهه شتافت. البته همان شب تا صبح مانند پروانه دور بچه هايش مي چرخيد، آرامش نداشت و دائم بالاي سر بچه ها مي رفت و تا صبح آرام نبود.
ـ در عمليات مرصاد در قسمت ترابري، براي کمک به خانواده اي که در محاصره بودند رفته بود و خانواده را نجات مي دهد، با پدر آن خانواده پشت سر آنها سوار ماشين شده و در حال فرار به طرف تهران بودند که منافقين کوردل ابتدا لاستيک ماشين را هدف گرفته، بعد از آن دو پاي شهيد را هدف قرار داده و سرانجام او را به شهادت مي رسانند.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_هشتاد_و_هشتم
⚘﷽⚘
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_هشتاد_و_نهم9⃣8⃣
مامان از تو آشپزخونه جیغ کشید بدو درو بازکن😁
رفتم تو حیاط و بعدم رفتم درو باز کردم.
اول خاله و بعد شوهرش و بعدم مهدی گودزیلا اومدن داخل😡
با خاله اینا سلام و احوال پرسی کردم.
مهدی با یه لبخند دندون نما نگاهم کرد و گفت: سلام عزیزم😃
چشامو ریز کردم و با خشونت نگاهش کردم و آروم گفتم: سلام و زهرمار😡
بعدم سریع قبل اینکه خاله اینا وارد شن خودم رفتم تو خونه و مستقیم رفتم آشپزخونه.
یه نیم ساعتی خودمو الکی حیرون سالاد کردم که دیدم صدای بابا بلند شد😁
بابا: فائزه بیا دیگه😠
_ایییش😖
از پشت میز بلند شدم و چادرمو رو سرم مرتب کردم و رفتم نشستم بین جمع... مامان یه چشم غره خوشگل بهم رفت😠
_ای واااای ببخشید من باید چایی میاوردم یادم رفت شرمنده😱
سریع بلند شدم و دوییدم تو آشپزخونه و سینی چایی که نیم ساعت قبل ریخته بودم رو برداشتم و اومدم بیرون😑
با نگاه کردن به چایی هایی که پررنگ و سرد شده بودن خندم میگرفت ولی سعی کردم خودمو کنترل کنم و نخندم😊
اول گرفتم جلوی بابام بعدم جلوی مامانم☺️
مامان با چشم غره بهم فهموند پدرتو در میارم دختره ی نفهم باید اول جلوی اونا بگیری نه ما😁
البته همه اینا توی همون چشم غره اش محسوس بود ها😊
بعدم گرفتم جلوی خاله و شوهر خاله ام.
آخرین نفرم جلوی مهدی زامبی گرفتم😁
بعدم سینی رو گذاشتم وسط نشستم.
بابا گفت: خب دختر تو نظری درباره تاریخ عقد نداری؟
_هرچی خودتون صلاح بدونید.
خاله ناهید: شب بیست و نهم اسفند چطوره ؟ هم ایام فاطمیه تموم شده هم صبحش عیده؟ باور کنید هرچی این دوتا جوون زودتر محرم شن بهتره.
بابا: من که مشکلی ندارم خانوم شما چی میگید؟
مامان: نه خوبه تاریخش فقط این چند روزو بایدخیلی کار کنیم که اصلا وقت نداریم😱
_بنظرتون آخراسفند خیلی زود نیست؟ حداقل بزارید چهارم پنجم عید😞
مهدی: نه اتفاقا تاریخ خوبیه😊
مهدی رو به بابام کرد و گفت: عمو جان مبارکه؟
بابام بهم نگاه کرد و درحالی که توی چشماش پر از افسوس بود گفت: مبارکه...😕
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_هشتاد_و_نهم9
⚘﷽⚘
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_نود0⃣9⃣
اون شب به اصرار من قرار شد این مراسم عقد خیلی کوچیک و مختصر باشه و فقط درجه یکا رو دعوت کنیم.
و اینکه همون شب توی خونه عاقد بیاد و عقد ببنده نه اینکه از صبح بریم محضر... حتی یک ساعت دیرتر محرم شدن با مهدیم برام غنیمت بود😢
امروز بیستم اسفنده و یعنی فقط نه روز مونده بود تا بدبختی😢
از امروز به بعد دیگه کلاسای دانشگاه تق و لق برگزار میشن منم تصمیم گرفتم دیگه نرم.
با بچه ها خداحافظی کردم و از در دانشگاه اومدم بیرون.
سوار ماشین شدم و زنگ زدم به فاطی و گفتم آماده شو میام دنبالت بریم یکم بگردیم😉
در خونه سوارش کردم و رفتیم.
فاطی: به سلام عروس خانوم😍
_علیک سلام ننه بزرگ😂
فاطی: کوووفت بی ادب اگه به علی نگفتم😝
_اگه منم به گودی نگفتم😜
فاطی: یاحسین😳 گودی کیه؟
_مهدی گودزیلا رو میگم ها😂
فاطی با خنده گفت: خاک تو سرت ناسلامتی قراره زنش شی ها😂
_ببین من زن اینم بشم بازم واسه من همون زامبی ی گودزیلا ی جنگلیه☺️
فاطی: اینجوری که تو پیش میری ماه اول طلاقت داده ها
_اتفاقا قصدمم همینه که بره طلاقم بده بگه مهرم حلال جونم آزاد😂
فاطی: این مثل برای خانوماس ها
_ایش اون جنگلی اصلا قاطی ادم نیست چه برسه خانوم یا اقا باشه😁
فاطی: کجا داری میری زنه جنگلی؟
_هیچی فعلا بپر پایین دوتا کاسه آش بگیر دلم هوس کرده بعد بهت میگم😊
فاطی: تو دهات شما خجالتم خوب چیزی هست؟😁
_نه نیست😊
فاطمه پیاده شد و از مغازه دوتا کاسه آش رشته خرید و سوار شد.
همونجور که میخوردم راه افتادم.
فاطی: تصادف میکنیم ها وایسا بخور اول😖
_نترس ننه جون😄
فاطی: خب کجا میخوای بری حالا😳
_اوه بابا تو چقدر عجله میکنی خب خودت میفهمی یکم صبرکن😡
فاطی: باشه بابا حالا بیا منو بخور😣
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
میلادی: Wednesday - 09 September 2020
قمری: الأربعاء، 20 محرم 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹دفن پیکر جون در کربلا توسط بنی اسد، 61ه-ق
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
دلتنگ شدم ماهِ دل آرایم را
یک عمر شکستم دلِ آقایم را
العفو که آوارهٔ صحرا کردم
با دست خودم یوسف زهرایم را
#سلام_امام_زمانم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
دلتـــــــــنگـــــــی ها
گاه از جنس اشــکند
و گاه از جنس بغــــــض
گاه سکـــوت میشوند و خاموش میمــانند
گاه هــق هـــق می شوند و می بارند
دلتنگــــی من برای تــــــــو اما
جنس غریبــــی دارد😭😭😭
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#صبحتون_شهدایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 489
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام سجاد(ع):
🔹هرگاه نماز مى گزارى ، [چنان باش كه گويى] نماز آخرين را به جاى مى آورى.( بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۱۶۰ )
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
💠برای محمودرضا / چهل و سه
🌷یکی از علایقی که محمودرضا در نوجوانی داشت تعقیب لیگ بسکتبال حرفهای آمریکا (NBA) بود. جمعهها قید خواب را میزد و از صبح زود می نشست پای تماشای بسکتبال. اطلاعاتش در مورد مسابقات NBA زیاد بود و علاوه بر تلویزیون، اخبار مسابقات را در نشریات ورزشی هم تعقیب میکرد. از اسامی و بیوگرافی بازیکنان و مربیان بگیر تا جدول لیگ و غیره را خوب مطلع بود. یکبار با هم نشسته بودیم مسابقه تیم اورلاندو مجیک را که تیم محبوب محمودرضا بود تماشا میکردیم. محمودرضا به «شکیل اونیل» بازیکن معروف این تیم علاقه زیادی داشت و طبق معمول شروع کرد به تعریف کردن از این بازیکن که من حرفش را قطع کردم و گفتم: هر چقدر هم حرفهای باشد، به مایکل جردن که نمیرسد! گفت: شکیل اونیل با همه فرق دارد. گفتم: چه فرقی دارد؟ گفت: مسلمان است و هر هفته در نماز جمعه شرکت میکند. بعد گفت: یکبار روز جمعه مسابقه داشت که هر چه مسئولین تیم به او اصرار میکنند که آن روز نماز جمعه نرود، نمیپذیرد و مسئولین تیم مجبور میشوند چند نفر را همراه او بفرستند که به محض تمام شدن نماز، شکیل اونیل را سوار ماشین کنند و سریع برگردانند تا به مسابقه برسد. هر طوری بود محمودرضا آنروز به من ثابت کرد که شکیل اونیل از مایکل جردن سرتر است!
و
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔸 با کسی نشست و برخاست کنید که همین که او را دیدید به یاد خدا بیفتید به یاد طاعت خدا بیفتید، نه با کسانی که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا بازمیدارند
🔹 آیتالله بهجت (ره)
#درس_اخلاق
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
در فضای مجازی بسیجی و حزب اللهی اما فضای واقعی نماز صبحا قضا(:🕸
به کجا چنین شتابان...؟!🖇
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
💠 میثم خادم واقعے #شهـدا بود
و با شهـدا #معاملہ ڪردہ بود و
جوابش رو هـم گرفت ...☝️
♻️میثم از اواخر #اسفند ماه
در پادگان دو ڪوهـہ براے خادمی
#شهـدا مستقر بود تا اواسط
فروردین ماہ ، یعنے تعطیلات
نوروزش را ڪنار #شهـدا بود ...
💠اما انصافا #شهـدا هـم خوب
جوابشو دادن و دستشو گرفتن ،
انشااللہ ڪہ #میثم هـم دست مارو بگیره.💔
#روایت_هـمرزم_شهـید
#شهـید_میثم_نجفے🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_علی_پودینه_ای
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘
کجا گل های پر پر می فروشند 🌹
شهادت را مکرر می فروشند🌹
دلم در حسرت پرواز پوسید🌹
کجا بال کبوتر می فروشند🌹
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ کجا گل های پر پر می فروشند 🌹 شهادت را مکرر می فروشند🌹 دلم در حسرت پرواز پوسید🌹 کجا بال ک
⚘﷽⚘
شهید علی پودینه ای
فرزند رمضان
متولد 1368/01/01
محل تولد : زابل
تاریخ شهادت : 1396/02/06
محل شهادت : هنگ مرزی میرجاوه
مذهب : شیعه
دین : اسلام
وضعیت تاهل : متاهل
تحصیلات : دیپلم
درجه : استواریکم
استان سکونت : سیستان و بلوچستان
شهر سکونت : زابل
نوع استخدام : پایور
تعداد فرزندان : 3
تعداد دخترها : 3
تاریخ حادثه : 1396/02/06
استان حادثه : سیستان و بلوچستان
محل دفن : زابل
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
علت شهادت : درگیری با گروهک جیش الظلم
عامل شهادت : اشرار
شرح علت شهادت : در ساعت ۱۸۳۵ مورخه ۱۳۹۶/۰۲/۰۶ عوامل پاسگاه میل ۱۰۰ گروهان چاهندو هنگ مرزی میرجاوه طی درگیری با اشرار مسلح ۹ نفر از مرزبانان شهید و ۲ نفر مجروح گردیدند
ستوان پودینه که ظهر جمعه و پس ازمراسم نمازجمعه زاهدان روی دستهای مردم این شهر تشییع شد و درخاک آرام گرفت، بارها با همسر خود از سختیهای این شغل و آرزوی شهادتاش سخن گفت. پودینه متولد سال ۶۸ بود و سه دختر به نامهای «پریا»، «پرنیا»، و «پریماه» داشت که حالا مسئولیت تربیت و بزرگکردن آنها بر دوش همسرش؛ «فاطمه پودینه» است.
شوهرم ٣ پری برای من بهیادگار گذاشته است
ساعتی پس از تشییع شهید پودینه، همسرش از تلخی این حادثه برای خود و سه دخترش و درکنار این غم، رضایت قلبیاش از شهادت علی میگوید. «فاطمه پودینه» درباره روز حادثه و نحوه اطلاع از شهادت شوهرش میگوید: «من روز چهارشنبه تا ساعت ۱۰ صبح با همسرم در ارتباط بودم و پیام میدادیم. به من گفته بود که برمیگردد ولی عصر هرچقدر زنگ زدم، در دسترس نبود و من گفتم که تو راه است و انشاءالله میآید. تا اینکه ساعات اولیه شب همکار علی با برادر شوهرم تماس گرفت و پرسید که علی کجاست؟ از علی چه خبری دارید، چرا گوشیاش را جواب نمیدهد؟ مگر شما خبر ندارید در میرجاوه درگیری شده است؟» لحظاتی پس از این تماس، خانواده پودینه با امید زندهبودن فرزند ۲۸سالهشان، با دیگر همکاران تماس میگیرند و بیمارستانهای زاهدان را یکی پس از دیگری به امید پیداکردن علی پودینه میگردند؛ درحالی که جسم او و همرزمانش در پزشکی قانونی این شهر آرام گرفته بود. فاطمه پودینه ازشرایط بد سه فرزندش دراین ٢روزه میگوید: «پریا ٦سال دارد و دایم میگوید که پدر من را زیرخاک نگذارید، روی بابای من خاک نریزید... او بیشتر ازهمه ما عذاب میکشد. پرنیا هم ۴سال دارد و دایم چادر نمازش را میپوشد و سجاده پهن میکند، چون میداند پدرش از این کار او خوشحال میشد و هی میگوید؛ بابا باید بیاید و برای من هدیه بیاورد. پریماه هم که یکسال بیشتر ندارد و فعلا نمیداند که چه بر سر ما آمده است.» از دستدادن همسری جوان، پدری برای سه دختر و همچنین سرپرستی برای خانواده پدری، خانواده و شهری در استان سیستانوبلوچستان را در غم فرو برده است. دراین شرایط چه چیزی به این خانواده آرامش میدهد؟ و آنها چگونه با این غم کنار میآیند؟ «علی همیشه میگفت: هرکسی که خال گردن دارد، مردن دارد. من افتخار میکنم که همسرم با این همه افتخار، عزت و آبرو زیر خاک رفت. شوهر من همیشه آرزوی شهادت داشت و میگفت؛ شهادت نصیب کسی نمیشود. الان حسرت من این است که ای کاش یک پسر هم از شوهرم داشتم که آن را هم در راه خدا، اسلام و ایرانم میدادم.» خانم پودینه از پایبندی همسرش به احکام دینی و شئونات اسلامی میگوید و اینکه در آخرین مرخصیاش با هم درباره شهادت هم حرف زده بودند: «مرخصی آخر، من پرسیدم که علی چقدر فکر میکنی که وارد بهشت شوی؟ گفت: من اطمینان دارم، چون سه تا دختر و سه تا خواهر دارم. گفتم این دلیل نمیشود علی و او هم جواب داد: چرا همین دلیل است، سه تا از درهای بهشت ازطرف خواهرانم و سه تای دیگر هم ازطرف دخترانم باز میشود، آنقدر هم گناه و اشتباه نکردم و اگر جایی خطا کردم، توبه را فراموش نکردم.»
همسرعلی پودینه بعد از محرومیت خانوادههای نظامی و همچنین وضع نامساعد علی و همکارانش هنگام خدمت هم میگوید: «هروقت مرخصی علی تمام میشد، من برایش غذا کنار میگذاشتم. آنجا شرایط خوبی نداشتند و حتی معده علی کوچک شده بود و در خانه هم خیلی کم غذا میخورد. پرسنل نیروی انتظامی واقعا شرایط خوبی نداشتند. همه اینها گذشت و علی من؛ علی فاطمه به آنچه استحقاقش را داشت، رسید. علی میدانست که میرود و من هم سه تا پری برای او آوردم. علی سه تا پری برای من به یادگار گذاشته است.»
ستوان پودینه متولد اول فروردین سال ۶۸ بود و یکی از خاطرات خوبی که برای خانواده خود به جای گذاشته، همین جشن تولد او درکنار همسر و سه دخترش است؛ جشنی که حالا برای بازماندگان تبدیل به یک عکس و خاطرهای ماندگار از روزهای خوشی شده است.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🔴آموزش روش تخصصی ترک گناه🔴 #از_گناه_تا_توبه ۶۸ 💠اینقدر ناامید نباشین از اینکه گاهی گناه میکن
⚘﷽⚘
🔴آموزش روش تخصصی ترک گناه🔴
#از_گناه_تا_توبه ۶۹
💠کسانیکه زیبایی رابطه ی عبد و مولا رو درک می کنن، عاشق معصیت نیستن و از معصیت بدشون میاد😩😣
ولی عاشق استغفارن😍اینها بدون معصیت هم استغفار میکنن و خدا هم عاشق استغفار بنده ی خودش هست؛گاهی بیشتر از طاعت بنده!
💠لذا هیچ کدوم از اولیای خدا آمار طاعات خودشون رو درِ خانه ی خدا نمی برن چون میدونن که مولا از این کار خوشش نمیاد.
☺️✅
لذا حواست باشه رفتی در خونه ی خدا
نگی خدایا ببین نمازامو اول وقت میخونم
ببین روزی چند جزء قرآن میخونم
ببین ....
ببین.....
حالا تو هم حاجت منو بده😒
💠از این رفتارت خدا همچی خوشش نمیاد
خدا میلیاردها نعمت بهت داده
چندتاشو با این همه عبادتت جبران کردی که منت میذاری رو سر مولا؟
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•