⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 554
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
آقای محترم !
اگه وقتی داری تو خیابون راه میری، یهو یه خانم جلوتو بگیره و بگه
به به ! چقدر محاسنتون زیباست !
به به چه نوری تو چهره تونه!
به به از این تمثیل شهدایی!
اونوقت چه عکس العملی نشون میدی؟
خانم عزیز !
اگه تو خیابون یهویی چند تا آقا دوره تو بگیرن و از زیبایی چادرت و حجابت و چشمات و لطافت لبخندت حرف بزنن ، چه فکری درباره شون میکنی؟
عزیز من ! این اتفاق دقیقا داره تو شبکه های اجتماعی واست میفته!
چه اتفاقی افتاده تو فکرت که انقدر غافل شدی از شیطون ؟
واقعا فکر میکنی این #دشمن همیشگی ولت میکنه بین کامنتا ی اینستا؟
اون همه جا هست ! حتی تو اون پیج که اسمشو گذاشتی (محل فعالیت فرهنگی) اما خودتم میدونی که بعضی وقتا تنها کاری که توش نمیکنی فعالیت فرهنگیه...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
اصلا از بُعد معنویش بیایم بیرون !
ما شبکه ی اجتماعی رو اشتباه فهمیدیم
هر کدوم پیج زدیم به جای توجه به رفقای خودمون ، رفتیم دنبال اینکه فلان #شاخ مذهبی فالوم کرد یا نه؟!
آقای میم فلان و خانم اچ فلان شدن اسطوره ی من و تو !
به چه قیمت ؟ تا حالا چیزی درباره ی قهقرا شنیدی ؟
با کله نریم تو قهقرا یه وقت...!
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
میگفت:
من یک چیزی فهمیدهام!
خـدا شهادت را
همیشه به آدمهایی داده
که در کار،
سخت کوش بودهاند..
"شهیدمحمودرضابیضائی"
🌷یادش با ذکر #صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
❌ رفتی با دختره پریدی،عصمت دختررو گرفتی،گناه بعدیو براش آسون کردی...حساب کتاب داره!
پیشنهاد دانلود 🌹
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
Saber KhorasaniEmam Hossein_5897501460509231713.mp3
زمان:
حجم:
9.04M
⚘﷽⚘
نمیگم بیا و دستمو بگیر
حالا که گرفتی پس ولش نکن...!
#صابر_خراسانی...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
قرار نیست تو دنیا سختی نکشیم
قراره یاد بگیریم که، چجوری با سختی هامون کناربیایم...
چجوری رشد کنیم اینجا بهشت نیست!
بهشت اونوره...
حالا اینکه تو توی این دنیا،
با همه ی سختیاش، بهشت رو بچشی
بسته به نگاه خودت داره...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
- میخوای خدا ببخشدت آدم ؟
+ آره ؛ ولی نمیدونم چه کار کنم !
- اینایی که میگم و تکرار کن :
الهی
یا حمید بحقّ محمّد
یا عالی بحقّ علی
یا فاطر بحقّ فاطمه
یا محسن بحقّ الحسن
و یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین
+ این آخریه کی بود ؟ بدجور دلم لرزید
اسمشو که آوردم چشمام خیس شد ...
- این آخریه همون کسیه که یه قطره اشک برای غریبیش آتیش جهنم رو خاموش میکنه !
قصه اش مفصله !
+ میشنوم !
و اولین مجلسِ روضه ی ارباب ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
خداوند، مقربترین بندگانِ خویش را
از میان عشّاق برمۍگزیند :)
- آوینےِشهـید🌱°
#رفیق_شهیدم
@dosteshahideman🌱
─═ঊঈ🌹⚘🥀🌹⚘🍀ঊঈ═─
[💜🧕🏻]
چادر من سنگر من است💛
ارثيھ ے حضرت زهرا (س) است🌻
و هديھ ے حضرت زينب (س) ✨
چادر من وصيت و پيام هزاران شهيد است🕊
@dosteshahidemam
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈هجدهم✨ یه بار بعد جلسه گفت بمونم تا کارهای لازم رو با من
⚘﷽⚘
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈نوزدهم ✨
_... من اگه بخوام ازدواج کنم خواستگار مثل داداش تو دارم که آرزوشه با من ازدواج کنه.میدونی برای بازار گرمی هم نمیگم.
حانیه از حرفی که گفته بود شرمنده شد،سرشو انداخت پایین و عذرخواهی کرد.
کلاسها شروع شده بود....
من همچنان کلاس استادشمس نمیرفتم. بسیج میرفتم مثل سابق.
حتی با حانیه هم مثل سابق بودم.😊
روزها میگذشت و من مشغول #مطالعه و #ذکر و #نماز و #ورزش و #درسهام بودم.
اواخر اردیبهشت بود....
حوالی عصر بود که از دانشگاه اومدم بیرون.
خیابان خلوت بود.
هوا خوب بود و دوست داشتم پیاده روی کنم.😇😌
توی پیاده رو راه میرفتم و زیرلب✨ صلوات✨ میفرستادم.
تاکسی🚕 برام نگه داشت.راننده گفت:
_خانم تاکسی میخواین؟
اولش تعجب کردم 😟آخه من تو پیاده رو بودم،همین یعنی اینکه تاکسی نمیخوام ولی بعدش گفتم شاید چون خلوته خواسته مسافر سوار کنه.😕
نگاهی به مسافراش کردم.👀🚕
یه آقایی👤 جلو بود و یه خانم عقب. هرسه تاشون به من نگاه میکردن.به نظرم غیرعادی اومد.
گفتم:تاکسی نمیخوام،ممنون.
به راهم ادامه دادم...
اما تاکسی نرفت.آرام آرام داشت میومد. ترسیدم.😥دلم شور افتاد.کنار خیابان، جایی که ماشین پارک نبود اومد کنار.
یه دفعه مرد کنار راننده و خانمه پیاده شدن و اومدن سمت من...
مطمئن شدم خبریه.😥😐بهشون گفتم:
_برید عقب.جلو نیاید.
ولی گوششون بدهکار نبود...
مرد دست دراز کرد تا چادرمو از سرم برداره،عقب کشیدم،..
✨بسم الله گفتم و با یه چرخش با پام محکم زدم تو شکمش...😏
دولا شد روی زمین.با غیض به خانومه نگاه کردم.ترسید و فرار کرد.
راننده سریع پیاده شد و با چاقو اومد طرفم.گفت:👤🔪
_یا سوار میشی یاهمین جا تیکه تیکه ت میکنم.😠
خیلی ترسیده بودم ولی سعی کردم به ظاهر آروم باشم.اون یکی هم معلوم بود درد داره ولی داشت بلند میشد.. همونجوری که بلند میشد به اونی که چاقو داشت گفت:
_مواظب باش،ظاهرا رزمی کاره.
گفتم:
_آره.کمربند مشکی کاراته دارم.بهتره جونتون رو بردارید و بزنید به چاک.
اونی که چاقو داشت باپوزخند گفت:
_وای نگو تو رو خدا،ترسیدم.😏
با یه ضربه پا زدم تو قفسه سینه ش،چند قدم رفت عقب.
فهمید راست میگم....
هم ترسید هم دردش گرفته بود.لژ کفشم خیلی محکم بود،ضربه هام هم خیلی محکم بود ولی چاقو از دستش نیفتاد.
اون یکی هم ایستاد و معلوم بود بهتره.با یه ضربه ناگهانی چاقو شو زد تو شکمم، دقیقا سمت چپم.
چون چادر سرم بود،نتونست دقت کنه و خیلی عمیق نزد.
البته خیلی عمیق نزد وگرنه عمیق بود.توان ایستادن نداشتم،روی زانوهام افتادم... 😣
داشتن میومدن نزدیک.چشمم به پاهاشون بود...😧😥👞👞👞👞
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•