دوست شــ❤ـهـید من
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈صد و پنجم✨ دو روز گذشت و فکر من مشغول بود... قبل از اینکه وحی
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈صد و ششم (بخش اول)✨
شهرام عصبانی شد.تا خواست چیزی بگه بهار به من گفت:
👤_بشین رو صندلی.😡
نشستم.شهرام بلند شد،طناب دستش بود. میخواست منو به صندلی ببنده.تا متوجه شدم، محکم بهش گفتم:
_به من نزدیک نشو.😠✋
دیگه عصبی شده بود.اسلحه شو نشان داد و گفت:
_انگار حواست نیست ها.😡
با قاطعیت بهش گفتم:
_اگه بمیرم هم نمیذارم دستت به من
بخوره.😠☝️
با تمسخر خندید و داشت میومد سمتم.بلند شدم که از خودم دفاع کنم.بهار گفت:
_کافیه.😵😠
فاطمه سادات رو به شهرام داد و طناب رو ازش گرفت.به من گفت:
_بشین.😠
همونجوری که با عصبانیت به شهرام نگاه میکردم نشستم.😠اونم عصبی شده بود.بهار از پشت دستهامو بست.شهرام چهار متری من ایستاده بود و با اخم به من نگاه میکرد.منم همونجوری نگاهش میکردم.باید قاطع رفتار میکردم.اونقدر عصبی بودم که اصلا به قیافه ش دقت نمیکردم.فقط میخواستم به من نزدیک نشه.بهار بهش گفت:
_برو بشین.ما برای چیز دیگه ای اینجا هستیم.
شهرام همونجوری که خیره نگاهم میکرد رفت نشست.بهار تلفن ☎️خونه رو برداشت و اومد سمت من.گفت:
_خیلی معمولی به شوهرت میگی بیاد خونه.😠
بالبخند و خونسردی گفتم:
_شوهرمن؟!!چرا خودت بهش نمیگی؟😏
لبخندی زد و گفت:
_به اونم میرسیم.😏
از حفظ شماره وحید رو گرفت.گذاشت روی بلندگو و تلفن رو گرفت نزدیک صورت من.
دو تا بوق خورد که وحید گفت:
_به به،عزیز دلم،سلام😍
به بهار نگاه میکردم.لبخندمو جمع کردم و گفتم:
_سلام.😐
-خوبی؟😍
-خوبم.خداروشکر.😥
-هدیه هات خوبن؟☺️
به بچه ها نگاه کردم.بغل اونا آروم بودن.گفتم:
_خوبن.شما خوبی؟😐
-الان که صداتو میشنوم عالی ام.😇😍
با مکث گفت:
_خانومم دارم میام خونه،چیزی لازم داری بخرم؟
انتظار نداشتم بگه میخواد بیاد...
نمیخواستم بیاد،یعنی نمیخواستم بدون آمادگی بیاد.😥ترسم بیشتر شد.فکر کنم از چهره م مشخص بود.
به بهار نگاه کردم.اشاره کرد بگو نه.با مکث گفتم:
_نه،ممنون.😥
وحید گفت:
_زهرای من.دلم خیلی برات تنگ شده.کاش میتونستم پرواز کنم تا زودتر از این ترافیک راحت بشم و بیام پیشت.
ساکت بودم...
نمیدونستم چی بگم که بهش بفهمونم اینجا چه خبره.بهار اشاره کرد که یه چیزی بگو.گفتم:
_منم همینطور...آقاسید منتظرتیم😥
من فقط پیش مردهای غریبه بهش میگفتم آقاسید.👌
بهار از اینکه در برابر این همه احساسات وحید بهش گفتم آقاسید پوزخند زد. وحید با تعجب گفت:
_زهرا!! قرارمون یادت رفت؟!🙁
از اینکه متوجه شد آقاسید گفتنم غیرعادی بوده ولی متوجه منظور من نشد،خیلی ناراحت شدم.گفتم:
_نه،یادم نرفته.😥
وحید گفت:
_پس مثل همیشه با من حرف بزن.😍
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۱۶ دی ۱۳۹۹
میلادی: Tuesday - 05 January 2021
قمری: الثلاثاء، 21 جماد أول 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه)
- یا الله یا رحمان (1000 مرتبه)
- یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️12 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️22 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️29 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️38 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️39 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
جایی ...
که تـ❤️ـو باشی ...
خبر از خویشتنم نیست
سلام حضرت یـ❤️ـار ...
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
از میلہ هاے این قفس
نگاهم مےرسد بہ تو
تویے ڪہ
رها شده اے
از همۀ تیر و ترڪش هاے گناه
از این تن خاڪے جدا شده اے
پرواز را یادم بده
اے پرستوے عاشق
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
#صبحتون_شهدایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 603
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸پیامبر اکرم (ص):
🔹بهترين قلبها، قلبى است كه ظرفيت بيشترى براى خوبى دارد و بدترين قلبها، قلبى است كه ظرفيت بيشترى براى بدى دارد، پس عالیترين قلب، قلبى است كه خوبى را در خود دارد و لبريز از خوبى است. اگر سخن بگويد، سخنش در خور پاداش است و اگر سكوت كند، سكوتش درخور پاداش است. ( جعفريات ص ۱۶۸ )
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_حسین_مسروری
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘
یادی که در دلها هرگز نمیمیرد
یاد شهیدان است......
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ یادی که در دلها هرگز نمیمیرد یاد شهیدان است...... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahidem
⚘﷽⚘
شهید حسین مسروری
فرزند غلامرضا
متولد 1356/07/01
محل تولد : بیرجند
تاریخ شهادت : 1388/10/22
محل شهادت : روستای بوشاد-خراسان جنوبی
دین : اسلام
وضعیت تاهل : متاهل
تحصیلات : فوق دیپلم
درجه : ستوانيکم
استان سکونت : بوشهر
شهر سکونت : بوشهر
نوع استخدام : کادر
تعداد فرزندان : 1
تعداد دخترها : 1
تاریخ حادثه : 1388/10/22
استان حادثه : خراسان جنوبی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
زندگینامه
شهید حسین مسروری در تاریخ 01/07/1356 در خانواده ای مذهبی در شهرستان بیرجند دیده به جهان گشود وی دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه شهید نواب صفوی گذراند و سپس جهت ادامه تحصیل در رشته اتومکانیک عازم شهرستان مشهد و سمنان شد با اتمام تحصیل و بنا به تاکید پدر 6 ماه مانده به تاریخ اعزام ،عازم خدمت مقدس سربازی شد . اشتیاق وافر شهید مسروری به تحصیل باعث گشت تا در حین خدمت با قبولی در دانشگاه زاهدان موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم دررشته فنی اتومکانیک خودرو گردد با پایان تحصیل چون هنوز خدمتش به اتمام نرسیده بود جهت ادامه خدمت به پلیس راهور مشهد اعزام گشت . پاسداری از خاک وطن آرزوی حسین بود این جمله ای است که پدر شهید در وصف او بیان می کند و همین آرزوی قلبی باعث گشت تا پس از اتمام خدمت به استخدام نیروی انتظامی جمهوری اسلامی درآمده و با درجه ستوان سومی در واحد اطلاعات قرارگاه سلمان مشغول به خدمت گردد شهید مسروری مدت 8 سال را در این سمت و در کویر گرم و سوزان سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی و در راه مبارزه با اشرار و سوداگران مرگ گذراند و در این راه رشادت های زیادی از خود بروز داد به نحوی که موفق به اخذ 18 عدد لوح تقدیر از فرماندهان ناجا - استان و قرارگاه و چندین ماه ارشدیت گردید . رشادت و شهامت بی مثال شهید مسروری با عث گشت تا به فرماندهی یگان تکاوری 134 امام سجاد(ع) منصوب گردد ، جایی که هیچ گاه پرسنلش او را از یاد نخواهند برد
علت شهادت
علت شهادت : اصابت گلوله مستقیم توسط اشرار مسلح
عامل شهادت : اشرار مسلح
شرح علت شهادت : که در حین تعقیب و گریز اشرار مسلح و پس از طی 85 کیلومتر رد زنی در کوه های صعب العبور باقران بیرجند، در جریان درگیری مستقیم و رو در رو با اشرار هدف گلوله مستقیم قرار گرفته و در تاریخ 22/10/1388 به فیض عالی شهادت نائل آمد.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•