⚘﷽⚘
مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهادت محسن فخری زاده در قم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
مراسم چهلمین روز شهادت محسن فخری زاده در قم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌺زیارت نامه شهدا 🌺
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ،
بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ[ اَنْتُم] الَّتى فيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً،
فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعکم
☘☘☘
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۱۹ دی ۱۳۹۹
میلادی: Friday - 08 January 2021
قمری: الجمعة، 24 جماد أول 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️9 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️19 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️26 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️35 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️36 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
ای یوسفـ❤️ـ
گم گشته دل
در کجایی؟
چشمان بر در مانده
گریان است بی تـ❤️ـو
🌺سلام یوسف زهرا ...
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌸اگر از دولت وصل تــو
نیست ما را نصیب ..
گاهگاهی به نگاهی
دل ما را دریاب .
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار #صبحتون_شهدایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه ۲
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕#حدیث_روز
#روایت_انتظار
🔹️حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه:
🔹️ بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر اینکه ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشوایان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
📚 بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۶
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_احمد_کاظمی
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘
ما اين لباس را به تن كرديم تا پاسدار باشيم. پاسداري يعني چه؟ يعني اينكه هم اين دنيا را دارد و هم آخرت را... الكي به كسي آخرت نميدهند. اين دنيا هم برادران، اگر هم آدم كاذب يك جايش بالا رود، روزي گير ميكند. بدانيد اين دنيا وصل است به آخرت. نميتواند يكي با ناصداقتي تا آخرش برود. به زمين ميخورد.
سخن شهید بزرگوار
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ما اين لباس را به تن كرديم تا پاسدار باشيم. پاسداري يعني چه؟ يعني اينكه هم اين دنيا را دارد و ه
⚘﷽⚘
۱۹ دی ماه سالروز شهادت سرلشکر پاسدار شهید حاج احمد کاظمی و تعدادی دیگر از همقطارانش است. این شهیدان بر اثر سقوط یک فروند هواپیمای نظامی (جت فالکون) در روز ۱۹ دی ماه سال ۱۳۸۴ در حوالی ارومیه به دیدار حق شتافتند.
شهید احمد کاظمی در دیماه ۱۳۸۴ در سانحه سقوط هواپیمای «داسو فالکن ۲۰» در نزدیکی ارومیه، به همراه شماری از فرماندهان سپاه، در ایام عرفه به شهادت رسید. به همین مناسبت مروری بر زندگینامه شهید کاظمی خواهیم داشت:
سردار سرلشکر پاسدار شهید احمد کاظمی
شهید احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۳۷ در شهرستان نجفآباد به دنیا آمد. دوران جوانی ایشان همزمان بود با اوج مبارزات انقلابی ملت بزرگ ایران علیه رژیم فاسد و وابسته پهلوی. در آن زمان، حاج احمد نیز همپای مردم در این مبارزات شرکت کرد و به حدی در این راه تلاش کرد که در اسفندماه سال ۱۳۵۶ مصادف با ایام محرم به همراه حدود ۵۰ نفر از مبارزان انقلابی شهر علم و تقوا (نجفآباد) توسط ساواک دستگیر و مدتی در زندان شهربانی به همراه سایر زندانیان مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب، با توجه به شور و اشتیاق وصفناپذیرش به مبارزه با کفر و ظلم،به اتفاق یک گروه ۵۰۰ نفری به سرپرستی شهید محمد منتظری جهت فراگیری آموزشهای چریکی و مقابله با اشغالگران قدس به صف مبارزین جبهههای جنوب لبنان پیوست و تا پایان سال ۱۳۵۸ در آن خطه ماند. وی پس از بازگشت به کشور رسما به عضویت سپاه پاسداران در آمد.
در بهار سال ۱۳۵۹ با تشدید مجدد بحران در مناطق غرب و شمال غرب توسط ایادی استکبار، بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) فرمان بسیج عمومی جهت مقابله با مزدوران شرق و غرب را صادر کرد و کاظمی همراه با سردار شهید غلامرضا صالحی در قالب یک گروه ۶۰ نفری در اواخر اردیبهشتماه از نجفآباد عازم کرمانشاه و سپس سنندج شد. وی حدود هفت ماه با جدیت در عملیاتهای پاکسازی به مقابله با فتنهانگیزان پرداخت و در یکی از این عملیاتها در روستای «افراسیاب» در منطقه دیواندره از ناحیه پا مجروح و به شهر خود منتقل شد.
هنوز زخمهایش التیام نیافته بود که در اواسط آذرماه همراه با یک گروه ۵۰ نفری در جبهههای آبادان حضور یافت و فرماندهی یکی از مناطق عملیاتی به عهدهاش سپرده شد که نقش مؤثری در این منطقه و سپس عملیات شکست حصر آبادان ایفا کرد.
از جمله فعالیتهای برجسته حاج احمد در دوران دفاع مقدس میتوان به تثبیت «تیپ ۸ نجف اشرف» اشاره کرد. وی با جمعکردن انسانهای بزرگی پیرامون خود این تیپ را سازماندهی کرد و در اثنای جنگ، استعداد آن را تا سطح لشکر ارتقا داد و آن را به یکی از مانوریترین یگانهای دفاع مقدس مبدل ساخت.
حاج احمد بخش عمدهای از تجهیزات و جنگافزارهای مورد نیاز این لشکر خط شکن را از غنایم به دستآمده از دشمن در نبردهای مختلف تأمین میکرد و طبق گفته سردار سرلشکر دکتر رحیم صفوی فرمانده پیشین کل سپاه در مراسم گرامیداشت این شهید در نجفآباد، «بالندگی و حماسهآفرینی لشکر ۸ نجف اشرف را در عرصه نبرد با صدامیان، باید مرهون هوش، تدبیر، شجاعت و قدرت فرماندهی وی( شهید کاظمی) دانست».
کاظمی یار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زینالدین، خرازی، همت، بقایی و... بود و تمام وجود خود را وقف حضور در جبهههای نبرد کرده بود و بیشک یکی از برجستهترین و مقتدرترین فرماندهان دفاع مقدس محسوب میشود .
وی در بیشتر عملیاتها و نبردهای مهم برای بیرون راندن دشمن از خاک پاک میهن حضوری فعال و تأثیرگذار داشت و کمتر عملیاتی را میتوان نام برد که نام حاج احمد در حماسه آن ثبت نشده باشد.
این عزیز سفرکرده یکی از تاکتیکیترین و خلاقترین فرماندهان سپاه بود به صورتی که برنامهریزان عملیاتهای مختلف با اتکای به هوش و توان اجرایی او، سختترین و پیچیدهترین طرحها را برای نبرد با دشمن ارائه داده و بنبستها را رفع میساختند. به صورتی که نقش مؤثر و فرماندهی ایشان و همرزمان شهیدش در عملیاتهای «بیتالمقدس ۱، فتحالمبین ۲، رمضان ۳، والفجر ۸، کربلای ۵ و ...» بارها طعم تلخ شکست را بر کام صدام و لشکریانش ریخت. حاج احمد در طول جنگ هشت ساله بارها تا مرز شهادت پیش رفت و ۴۵ درصد جانبازی ایشان رهآورد دوران خون و حماسه است.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
سردار احمد کاظمی پس از پایان جنگ تحمیلی در سال ۱۳۷۲ برای حفظ دستاوردهای انقلاب به فرماندهی «قرارگاه حمزه» در شمالغرب کشور منصوب شد و با توجه به شناخت قبلی به خوبی دریافته بود که ریشه تمامی ناامنیها و مشکلات امنیتی این منطقه، وجود گروههای مسلحی است که پایگاه اصلی آنها در عراق است و از حمایت شدید صدام برخوردارند، لذا با درایتی کمنظیر و با کمترین درگیری، فعالیتهای آنها را از فاز نظامی به سطح سیاسی کشاند تا پس از این نیز این منطقه همانند سایر نقاط کشور از امنیت و آسایش برخودار شود.
حاج احمد پس از خدمت در قرارگاه حمزه در سال ۱۳۷۹ به سمت فرماندهی نیروی هوایی سپاه منصوب و در طول پنج سال خدمت خود در این نیرو، آن را از نظر سازمان، ساختار، سازماندهی و سازمان موشکی تا حد بسیار زیادی ارتقا داد.
آخرین حکم مسئولیت کاظمی،فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود که بیستونهم مردادماه ۱۳۸۴ از سوی مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوا به ایشان تنفیض گردید. در مدت تصدی حاج احمد در این مقام، وی با بیش از ۱۰۰ سفر به تمامی یگانهای نیروی زمینی سرکشی کرد و وضعیت آنها را بررسی و در جهت تقویت یگانهای صفی تلاش فراوانی به عمل آورد.
حاج احمد کاظمی فوق لیسانس جغرافیای سیاسی و دانشجوی دکتری دفاع ملی بود و به پاس سوابق باارزش،فرماندهی عالی و قدمت مدیریت بالا،از دست مقام معظم رهبری، سه مدال فتح دریافت کرده بود.
سردار شهید احمد کاظمی همیشه خود را از خیل عظیم کاروان شهدا جامانده میدانست و به شدت در فراق یاران شهیدش دلسوخته بود. او همواره با آه و سوز خاصی از آنها یاد میکرد و در آخرین روزهای زندگی خویش به شدت از شهیدان باکری و خرازی یاد میکرد و از این که به شهادت نرسیده، اشک حسرت میریخت.
وی شب قبل از شهادتش در جلسهای با حزن و اندوه فراوان یاران سفر کرده خود را به خاطر آورده و گفته بود: "شهدا خیلی به گردن ما حق دارند، باید تلاش زیادی بکنیم" و همگان را به زنده نگاه داشتن یاد و خاطره آنها سفارش کرده بود.
فردای آن روز یعنی نوزدهم دیماه ۱۳۸۴ (سالروز آغاز عملیات کربلای ۵) حاج احمد پس از سالها انتظار به یاران شهیدش پیوست و در شهر مهدی باکری (ارومیه) اجر تلاشهای بیوقفه خود را از خدای بزرگ گرفت.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌺زیارت نامه شهدا 🌺
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ،
بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ[ اَنْتُم] الَّتى فيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً،
فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعکم
☘☘☘
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دِلـَم یه رِفیـق میخواد🙃
از اون خُدایـےها...✨🥰
ڪه کِنارۺ
نَه قیافه و تیپِت مُهِم باشه
نه پولتُ مَدرکټ...📑
فَقط حَواسـش به دِلت باشه
ڪه یهوَقٺ بوےِ غیرِخُدا نَگیره
ڪه آخَرِش شَهید شه دَستتُ بِگیره...🌸💜
#شهیدحسینمحرابی
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈صد و نهم ✨ گفتم: _منو بچه هام فدای وحید...😢💓 با اشک عاشق
⚘﷽⚘
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈صد و دهم ✨
گفت:
_خداروشکر تو سالمی.اگه بلایی سر تو میومد من مرده بودم.😢❤️
عاشقانه نگاهش کردم و گفتم:
_اگه تیرش بهت میخورد...😨😭
حتی نمیتونستم بهش فکر کنم.دوباره سرمو گذاشتم روی پاش و گریه میکردم.هر دو مون آروم گریه میکردیم.
خیلی گذشت...
در اتاق رو میزدن.صدای مادروحید اومد گفت:
_وحید،زهرا،حالتون خوبه؟😢
صداش بغض داشت...
سرمو آوردم بالا،به وحید نگاه کردم.به من نگاه میکرد.خیلی خوشحال شدم.لبخند روی لبم نشست.گفتم:
_مامان نگران ماست.جواب بده.😊😢
وحید گفت:
_زهرا خیلی دوست دارم..خیلی.😍😢
لبخند عمیقی زدم و گفتم:
_ما بیشتر.☺️😢
وحید هم لبخند زد.مامان دوباره صدامون کرد. صدامو صاف کردم و گفتم:
_مامان جان، ما خوبیم.☺️
به وحید نگاه کردم و گفتم:
_ #خداروشکر که ما خوبیم،سالمیم.☺️✨
وحید گفت:
_ #خداروشکر.☺️😢
گفتم:
_شما واقعا خیلی مردی.مهربان، عاقل،عاشق، وظیفه شناس، مسئول،باغیرت،قوی،محکم هرچی بگم کمه....😇
بعد با شیطنت گفتم:
_ولی دو تا عیب بزرگ داری.😌✌️
وحید سؤالی نگاهم کرد.گفتم:
_خوش قیافه و خوش تیپی.😎
وحید فقط نگاهم کرد.گفتم:
_آخ..یادم رفت.😇
-چی رو؟😳
-باید برای بهار یه کم کاراته بازی میکردم.☺️👊
به خودم اشاره کردم و گفتم:
_قبلنا خوش سلیقه تر بودی.😌
وحید لبخند زد.😊😒بالبخند گفتم:
_حالا این دفعه چون خیلی پشیمونی میبخشمت. ولی اگه یه بار دیگه تکرار کنی حسابتو میرسم. فهمیدی؟😠😇
گفت:
_از قبل میدونستی؟😒
-آره.😊
-از کی؟😒😳
-یه هفته ای هست.😊
-چرا تا حالا نگفتی؟😔
-وحید به من نگاه کن.☺️
با مکث سرشو آورد بالا و به من نگاه کرد.😓👀
-من بهت اعتماد داشتم و دارم.مطمئنم اگه مجبور نبودی اینکارو نمیکردی.☺️☝️
خیلی جدی گفت:
_زهرا،من هیچ وقت به هیچ زنی جز تو فکر نکردم،نمیکنم و نخواهم کرد.😐✋
منم جدی گفتم:
_دروغ نشه.😕😁
-باور نمیکنی؟😳
-پس مامان و خواهرات چی؟ به اونا فکر نمیکنی یا زن نیستن؟😉😁
خندید.😁دلم خیلی آروم شد.ولی خنده ش زود تموم شد.سرشو انداخت پایین.گفت:
_زهرا،من شرمنده م...😞😓
-من بهت افتخار میکنم..خیلی..☺️😍وحید وقتی کارت رو درست انجام بدی بعضی ها دشمنت میشن.چون بعضی ها دشمنی میکنن پس نباید کارت رو درست انجام بدی؟ یا از اینکه کارت رو درست انجام دادی باید شرمنده باشی؟..اونی که باید شرمنده باشه شما نیستی.😌شما باید سرتو بالا بگیری که جلوی نامردها کوتاه نمیای.
-....زینب...😓😣
-زینب سادات #امتحان_سختیه برای ما.ما کنار هم میتونیم سختی ها رو تحمل کنیم..وحید وقتی شما کنارم باشی نبودن همه رو میتونم تحمل کنم.😊❤️
-زهرا تو همه ی زندگی من هستی.خداروشکر تو سالمی.❤️😔
یک ساعت به اذان صبح بود....
با هم ✨نمازشب🌌✨ خوندیم و از خدا #تشکر کردیم و ازش خواستیم...
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈صد و دهم ✨ گفت: _خداروشکر تو سالمی.اگه بلایی سر تو میومد
⚘﷽⚘
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈صد و یازدهم ✨
با هم ✨نمازشب🌌✨ خوندیم و از خدا #تشکر کردیم و ازش خواستیم بهمون #صبر بده.👌
یک هفته بعد از اون روز وحید گفت:
_بهار اطلاعات مهمی داره ولی با شرط حاضر به همکاری شده.😑
منتظر بود من چیزی بگم.گفتم:
_به من مربوط میشه که داری میگی؟🙁
-گفته اول میخواد با تو صحبت کنه.😐
-با من چکار داره؟😟
-نمیدونم.😕
-مجبورم؟😟
-نه،اگه نمیخوای یه جور دیگه ازش حرف
میکشم.😠✋
-باشه.هروقت بگی میام.😊
-پس آماده شو.😊
تو راهرو کنار وحید راه میرفتم... پشت دری ایستاد و گفت:
_شاید بخواد از نظر روحی اذیتت کنه.میتونی مثل همیشه صبور باشی؟😊
-خیالت راحت.😍
میخواست درو باز کنه گفتم:
_وحید☺️
نگاهم کرد.
-میشه کسی حرفهای ما رو نشنوه؟😅
-نه،شاید چیز مهمی بگه.😎☝️
-اگه چیز مهمی گفت خودم بهت میگم،باشه؟😅🙈
یه کم نگاهم کرد بعد گفت:
_یه کاریش میکنم.😉
بهار روی صندلی پشت میز نشسته بود.وقتی منو دید به احترام من بلند شد...
تعجب کردم.😟یه کم ایستاده نگاهش کردم.خودشم از حرکت خودش تعجب کرده بود.😅لبخند زدم و گفتم:
_بفرمایید.😊
لبخندی زد و نشست...
دقیقا به چشمهاش نگاه میکردم.اونم همینطور. گفت:
_تو شخصیتی داری که آدم ناخواسته بهت احترام میذاره.😕
بالبخند گفتم:
_برای اینکه بهم احترام بذاری خواستی بیام اینجا؟😊
لبخندی زد و گفت:
_جواب سؤالمو میخوام.😐
تمام مدت بالبخند نگاهش میکردم.
-سؤالت چی بود؟😟
-تو هم عاقلی،هم عاشق،هم اعتماد به نفس بالایی داری،هم زیبایی،هم حجاب داری، هم خیلی مهربانی،هم قاطع و سرسخت،هم صبوری،هم سریع... چه جوری؟😧🙁
دقیق تر نگاهش کردم.واقعا براش سؤال بود. گفتم:
_چرا پیدا کردن این جواب اینقدر برات
مهمه؟🤔
-خیلی دلم میخواست منم مثل تو باشم ولی نتونستم همه اینارو باهم جمع کنم.🙁
-تو خدا رو قبول داری؟😊💖
-نه.😕
- #حضورخدا برای من خیلی پر رنگه.مهمترین کسی که تو زندگیم دارم خداست.👌هرکاری میکنم تا ازم #راضی باشه.هرکاری بهم میگه سعی میکنم انجام بدم.مثلا خدا به من گفته با کسی که بهت زور میگه محکم و قاطع برخورد کن.بهار اون روز زورگو بود،منم #محکم و #قاطع برخورد کردم.خدا به من گفته با کسی که ازت سؤال داره با مهربانی جواب بده.بهار الان سؤال داره.تا وقتی فقط سؤال داره #بامهربانی جواب میدم.
-از کجا میدونی الان خدا ازت چی میخواد؟🙄
-وقتی کسی رو #خوب_میشناسی خیلی راحت میتونی از نگاهش بفهمی الان چی میخواد بگه،چکار میخواد بکنه.درسته؟😊
با اشاره سر تأیید کرد.😔
-برای اینکه خدا رو خوب بشناسی باید اخلاق خدا دستت باشه.مثلا بدونی خدا گفته با هر آدمی که باهات برخورد کرد با شرایطی که داره چطور باهاش رفتار کنی.یا تو موقعیتی که برات پیش میاد چکار کنی.😊
با شیطنت نگاهم کرد و گفت:
_مهمترین فرد زندگیت خدائه یا وحید؟😏
بالبخند نگاهش کردم و گفتم:
_بهار الان دیگه سؤال نداره، شیطنت داره.😊☝️
لبخندی زد که یعنی مچمو گرفتی.😅به چشمهاش نگاه کردم و جدی گفتم:
_مهمترین فرد زندگی من #خداست. #وحید رو هم چون #عاشق خداست دوست دارم.وگرنه وحید با تمام خصوصیات اخلاقی و ظاهری خوبی که داره اگه خدا نداشته باشه من عاشقش نمیشم.😊
-چرا وقتی فهمیدی من و وحید ازدواج کردیم ناراحت نشدی؟😟😕
بالبخند نگاهش کردم.
-اولش ناراحت شدم...
مکث کردم و بعد گفتم:
_هیچ وقت از وحید نپرسیدم چرا اینکارو کردی.ولی چون میشناسمش میدونم چرا اینکارو کرده.😏
-چرا؟😟
-وحید بخاطر منافعی که یقینا #شخصی_نبوده مجبور شده تو محیطی باشه که خوشایندش نبوده.احتمال داده گناهی مرتکب بشه،هر چند کوچیک، مثلا حتی نگاه،ترجیح داده با تو محرم بشه که #گناه انجام نده.😎☝️
-خب میتونسته تو اون فضا نباشه.😕
-گفتم که حتما #مجبور بوده.👌
-میتونسته نگاه نکنه.🙄
-بعضی گناه ها #فکریه.☝️
-یعنی برات مهم نیست شوهرت بهت خیانت کرده؟😧😳
-خیانت یعنی اینکه چیزی برات مهم باشه،طرف مقابلت هم بدونه برات مهمه ولی عمدا خلاف چیزی که برات مهمه رفتار کنه.تو رابطه ی من و وحید #خدا مهمه.اگه #گناه میکرد #خیانت کرده بود.اینکه هر کاری،هر چند خلاف میلش، که مطمئنم خلاف میلش بوده، انجام داده تا به چیزی که برای منم مهمه خیانت نکنه،برام ارزش داره.من کاری با مردهای #هرزه_وبوالهوس ندارم.من درمورد وحید خودم حرف میزنم..اتفاقا بعد اون قضیه وحید برای من #عزیزتر هم
شده.👌
-یعنی اگه دوباره اینکارو انجام..😳
نذاشتم حرفشو ادامه بده....
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•