⚘﷽⚘
شهید تیمور یعقوب پور راست قامت جاودانه تاریخ
وصیتنامه شهید تیمور یعقوب پور
بسم الله الرحمن الرحیم
مِنَّ المُؤمِنينَ ِرجالٌ صَدَقُوا ماعاهَد وا اللهَ علیه فَمِنهُم مَّن قضی نَحبَهُ وَمِنهُمَ مَّن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلاً
با سلام ودرود به یگانه منجی عالم بشریت آقا امام زمان (عج)تعالی فرجه نایب به حقش امام امت وباسلام بــه تمامی شهدا صدر اسلام بخصوص شهدامظلوم جنگ، درود بیکران به تمامی خدمتگزاران به اسلام ومسلمیــن جهان ، وصیت خودم را شروع می کنم"من بارها خدا را شکر می کنم که به من توفیق داد که در دورانی وزمانی باشم رهبری همچون خمینی وکشور اسلامی مشغول انجام وظیفه باشم . سپــاس بیکران به خدایی که جهان را آفریــد ودرآن نظم وگردش قرار داد وبرای هر فردی مسـئولیتی قرارداد، بارپروردگارا معبودا تو خود شاهــد هستـــی که من برای رضای تو بخاطر حفظ اسلام وقرآنت پای به جبهه گذاشتم . خدایا آن روزی که تصمیــم به شهــادت گرفتم از همه چیز خود گذشتم وصیت خود را نوشتــم ازهمه دردها وغم ها آزاد شدم ، ای خدا تورا شکــر می کنم کــه خوف مرگ را از من گرفتی ، ای خدای مهــربان توراشکر می کنم که شهــادت را بر روی بنـــدگان خالصت گشودی تا هنگامی که همه راهها بسته شد هیچ راهی جز ذلت ، خواری ، خفت باقی نماند ، میتوان دست به این بـاب یعنی شهادت بزنیم ای خدا به راهت برای اجرای دستورات شما قدم بر داشتیم اگر میخواهی ایمان مرا بسنـجـی ، عشق مرا به خودت بسنجی من می خواهم مثل شمع بسوزم برای حفظ اسلام ، قرآنت میخواهم سنگ زیر آسیاب باشم .
آنکس که تورا شناخت جان را چه کند فرزند وعیال خانمان را چه کنــــد
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشــــــــی دیوانه تو، هردو جهان را چه کند
آری آنکس که تورا از جان دل شناخت به تو عشق می ورزد و به دستوراتت عمل می کند ولذت می برد همیشه به یاد تو سختیها را تحمل میکند، ای انسان که فرشتگان الهی در برابر تو سجده می کنند آیا خودمان را شناخــته ایم برای چه آفریده شده ایم ، مقصدمان کجاست ، باید از دنیا دل کنــد ، متـــوجه باشید زندگــی حقیقتــی با عــزت و شرافتمندانه داشته باشید تا اسیر برده زندگی نگردید . امروز روز کار وعمل است .ای برادر حزب ا... امت شهید پرور باید فکرکنیم درچه زمانی ودورانی قرار گرفته ایم ، چقدر مسئولیت مازیاد می باشد زمانی است که تــمام دشمنان حمله ور به اسلام و مسلمین شده اند .باید حسین زمان را یاری کرد وبه یاری اسلام وقرآن درنـگی بـــه خود راه نداد .ای کسانی که بارها گفتید که کاش در رکاب حسیــن (ع)بودیـم وبا دشمنـــان حسیــن به جنـــگ بر می خواستیم . اینک وقت عمل فرا رسیده است دشمنــان می خواهند نهضت حسیـن (ع) را از بین ببــرند دیـــگر نشســـتن معنی نــدارد همگی بشتابید به یاری اسلام وقرآن برعلیه ستمگران ،دشمنانی که می خواهند دین، شرف میهن اسلامی مارا به باد فنا بدهند . خداوند که نعمت جهاد را دراختیار ما گذاشته واین درب سعـادت را به روی ما گشوده ، چرابه خوبــی استفاده نکنیم ، جمهوری اسلامی که با خون هزاران شهید و معلول به اینجا رسید ، فکر کنیم چقدر سختیها را تحمل کردیم ، چقدر برای اسلام ، قرآن تلاش کردیم ، در برابر خون شهدا مسئــول هستیم ، دربرابر شهـــداچه جواب بدهیم ، جوانان بسیجی ، پاسدار ، جهادگران به اسلام برای حفظ قرآن و نوامیـــس خودمان تاپای جان مقاومت و ایستادگی کنند وخونشان را در این راه هدیه کننــد ، اما بعضــی از ماها گوشه گیری انتخاب کنیم بخدا ی واحد باید روز قیا مت جواب پس دهیم ،خداوند از ما نمی گذرد اگر مال، فرزند ، عیال از اسـلام برای ما بیشتر ارزش داشته باشد . انفاق کنیـد در راه خدا از جان خود ومال خود وتمام وسائـلی که خدا در ایـن دنیا برای ما گذاشته است وسیله ای بیش نیست . ای مسلمانها ، ای برادران حزب ا... دیگر نشستن ، از گروه فرار کردن ننگ است ، اﻵن وقـــت امتحان الهـــی فرارسیده است ، مگر جهاد از فروع دین نیست ، جهاد را منهای اسلام قرار ندهید ، کارهایتان را خالصانه برای رضای خدا انجام دهید ، وصیتم این است که دل به دنیا نبندید که دنیا به هیچکس وفا نکرده ونخواهد کـــرد ، ای برادران حزب ا... ، بسیجیان ، سنگرهای پشت جبهه را گرم نگه دارید ، به فرصت طلبان ، مجال فرصت ندهید خصوصاً به کسانی که فرهنـگ غرب را توســط بی حجـــابی می خواهند در کشـــور اسلامی خودمان رواج دهنـــد ، سختیها ومشــکلات را برای رضای خدا وند تحــمل کنیــد ، درمشکلات به ائمّه توسل جوئید ، امید وار باشید واگر می خواهید بسیجیان وسپاهیان را بشناسید ،شب عملیـــات را ببینید ، به جبهه ها روی آورید ودر شب عملیـــات شهامت وشجاعتشان وایثارشان را ببینید
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
فراز هائی از زندگی شهید والامقام تیمور یعقوب پور
باسمه تعالی شهید تیمور یعقوب پور در نوزدهم فروردین ماه 1345 در روستای نیاسان اشکور متولد شد . در سن پنج سالگی خواندن قرآن را آموخت پس از آن در سن شش سالگی راهی دبستان شد ، دوران دبستانی را در مدرسه سیارستاق گذراند پس از این ، دوران راهنمایی را با موفقیت در همین مدرسه گذرانید . دوران راهنمایی مصادف بود با ظهور انقلاب اسلامی در ایران . از همین دوران به سوی مسائل و مصالح اسلام و انقلاب اسلامی رو آورد . تا اینکه برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان شد ، دوران دبیرستانی شهید مصادف با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود . تیمور تقریبا با شروع جنگ تحمیلی در رابطه با جبهه و جنگ قرا گرفت .
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
شهید تیمور یعقوب پور راست قامت جاودانه تاریخ
از دست نوشته های شهید تیمور یعقوب پور در دفتر یاد داشت شخصی
از دست نوشته های شهید تیمور یعقوب پور در دفتر یاد داشت شخصی
1 – با کسانی نشست و برخاست کنید که دیدن آنها شما را به یاد خدا بیندازد . کلام و صحبت آنها بر علم شما بیفزاید .
2 – قدر جوانی را بدان قبل از آنکه پیری فرا برسد .
3 – کسی که عیبت را از تو پنهان می سازد و آن را در غیاب تو به دیگری بگوید دشمن واقعی توست .
4 – در روز های سختی دوستان واقعی را می توان شناخت .
5 – رستگار شد آنکس که نفس خود را از آلودگیها پاک کرد .
6 – اندیشه کن آنگاه سخن بگو تا از لغزش در امان باشی .
7 – آنکس که از لغزش دوستان نگذرد ، دوستی در جهان برایش باقی نمی ماند .
8 – بدترین دوست کسی است که او را به گناه دعوت کند .
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
.
ادای تکلیف :
امّا تکلیف خودم : قسم به عرق جبین رزمندگان در شب عملیات ، قسم به اسلام و رسالت مقدّس خدایی ، قسم به
درد و سوز مجروحین ، قسم به آه سوزان مادران شهــدا ، مفقودین ، قسم به ضجّه کودکان معصوم ، قسم به سوز پدران شهدا ، قسم به قطره قطره خون شهدا ، قسم به تمامی دوستان شهید خودم ، تا آخرین قطره خــون خودم علیه دشمنان اسلام و قرآن جنگ خواهم کرد . خانواده گرامی ، من در برابر زحمات شما که برای پرورش من کشیده اید شرمنده ام ، دستم کوتاه است تا جبران کنم ولی شما هم این حق را به من بدهید که به وظیفه ام عمل می کنم ، افتخار کنید که فرزند شما برای دفاع از اسلام ، قرآن قدم برداشته است ، اگر خداوند در این راه ما را به شهادت رساند خوشحال باشید من که ازعلی اکبر باارزش تر نیستم ، من که از این همه جوانان که در این راه به شهادت رسیدند با ارزش تر نیستم پس ناراحت نباشید ، صبر و استقامت را پیشه کنید که خداوند با صابران است وچنان نکنید که دشمنان خوشحـال شوند ، ای مادر هرگز محبتهایت را فراموش نخواهم کرد پدرو مادرم از مــن راضی باشید به جز خدا از هیچ چیز ترس نداشتــه باشیــد ، همیشه کارهایتان را برای رضــای خداونـــد انجــام بدهیـــد تقـــوا را پیشه کنید ، ای خواهرم : زینب وار زندگی کن ، وقار حجاب تو از خون سرخ پرطراوتم در پیـــش دیدگان سرخ عدو رنگـین تر است . درپایان از تمامی کسانی که به نحوه ای از من بدی یا آزار دیده اند از دوستان ، آشنایان ، فامیلیـــن همـــه شان حلالیت بطلبید . ای دشمنان اگر من را از این دنیا گرفتید یک چیز را نتوانستید از من بگیرید آن ایمانم ، هدفم ، که عشق به الله و معشوقم می باشد . مقداری پول در بانک ملّی ومقــداری در سپــه ومقـــداری هم در قرض الحسنـــه سیارستاق پیش بیژن اسکندری می باشد ، حدود 3 هزار تومان را به جبهه کمک کنید مقدارهزار تومان را به فقر ا ، بقیه را هر طوری که پدرم تصمیم گرفت خرج کند در پایان امام امت را تنها نگذارید .
تیمور یعقوب پور فرزند اسماعیل ــــ ساکن سیارستاق
13/3/67
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 9⃣یاران حضرت مهدی(عج) ۲از۳_ویژگی های نفسانی..🌱👇 4⃣مـعـرفـت الهـی : یـاران خـاص حـضـرت عـلاوه
⚘﷽⚘
0⃣1⃣یارانحضرتمهدے(عج)
۲از۳ ویژگی های نفسانی ....
5⃣معنویت : پشتوانه انقلاب جهانی حضرت مهدی معنویت است... مهدی در مورد یاران خود روی قدرت معنوی و اراده ناشی از ایمان و انسانیت،تکیه می کند و به آن اهمیت مـی دهـد. از ایـن رو، در هر موقعیتی آنان را به تعبّد و تضرع سفارش می کند،تا هدف را فـرامـوش و مـقـصـد را گـم نـکـنـنـد و پیروزیهای پیاپی،آنان را به غفلت و غرور دچار نـسـازد. هـمـواره پیروزی را از جانب خدا ببینند و مناجات و نماز را کلید نصرت او بدانند...
عبادت و بندگی؛نماز و روزه،ذکر خدا،تلاوت قرآن،شب زنده داری،تضرّع و راز و نـیاز باخدا، ارتباط دلها با خدای متعال،خدا را هدف قرار دادن،فریب ظواهر را نخوردن ، دلبـسـتـگـی پـیـدا نـکـردن بـه زر و زیـور و زخـارف دنـیـا و امـوری دیـگـر از ایـن قـبـیـل معرّف معنویت و بنیه معنوی یک انسان و یا مجموعه ای از انسانها هستند و یاران خاص مهدی از همه جهات یاد شده برخوردارند.
#امامجوادازپدرانبزرگوارشعبودیتوبندگیآنانرااینگونهتوصیفمیکند:
آنـان سـلحـشـورانـی هـستند که در اطاعت خدا بسیار سخت کوش اند...
#امـامصادقشبزندهداریوتضرّعآنانبهدرگاهخداوندرااینگونهتوصیفمیکند:
آنان مردانی هستند که شبها نمی خوابند و زمزمه نمازشان چون نغمه زنبوران از کندو به گـوش مـی رسد. شبها را با شب زنده داری سپری می کنند...
#سربازآقاباشیم
#ارتباطِتوباخداقوےکن
#نفستُمدیریتکن
#سختیراهروتحملکنبهعشقآقا
#نشرحداکثری
#اللهمعجللولیکالفرج
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
#قسمتسیویکم #نمنمعشق یاسر وارداتاق شدم و دررو بستم... جلوی آینه ایستادم...یه داماد تمام عیار.
سلام خدمت دوستان عزیزمون در کانال دوست شهید من
ضمن پوزش وعذرخواهی ازشما
متاسفانه من ادامه داستان نم نم عشق از خانم محیا موسوی روپیدا نکردم😔
ضمن عذرخواهی مجدد ادامه داستان رو میتونید در گوگل پیدا کنید😬
ازامشب داستان جدیدی خواهیم داشت😍
🍃 عاشقانه مذهبی( واقعی)
#دخترشینا
#خاطرات_قدم_خیر_محمدی_کنعان
#ادمین
از امشب با رمان تنفیض شده به دست رهبر انقلاب در خدمتتون هستیم
دوست شــ❤ـهـید من
🍃 عاشقانه مذهبی( واقعی) #دخترشینا #خاطرات_قدم_خیر_محمدی_کنعان #ادمین از امشب با رمان تنفیض شده به د
⚘﷽⚘
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠ #قسمت_۱
#فصل_اول
پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد.
همه ی فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند.
عمویم به وجد آمده بود و
می گفت: «چه بچه ی خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.»
آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند،
که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند.
به همین خاطر، من شدم عزیزکرده پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم.
ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم. زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای "قایش" برایم لذت بخش بود.
دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور.
از صبح تا عصر با دخترهای قدّ و نیم قدِ همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم.
بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم. عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانه ما.
تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم.
ادامه دارد...✒️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠ #قسمت_۱ #فصل_اول پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من
⚘﷽⚘
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠ #قسمت_۲
#فصل_اول
بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند.
شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند،
بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم.
گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم.
بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت.
دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد.
بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد.
صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید.
ادامه دارد...✒️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•