⚘﷽⚘
صبح که می شود
باز کبوتر دلمان
پر می کشد
به بام و یاد شما
شهدا به یادمان باشید
گرداب دنیا
دارد غرقمان می کند...
روزتون پر از یاد و عطر شهدا🌱✨
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
#شهید_محمودرضابیضایی
#سلام_صبحتون_شهــدایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام علی علیه السلام:
🔹بدین وسیله بنده خدا على امیرمؤمنان دو مزرعه معروف به چشمه ابى نیزر و بغیبغه را براى تهیدستان مدینه و در راه ماندگان صدقه قرار داد تا به واسطه این دو [صدقه]خداوند در روز قیامت چهره او را از گرماى آتش نگه دارد. (الکامل للمبرّد: ۳/۱۱۲۷)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
تا کی بنگارم ...
غـم بی طاقتی ام را؟؟؟
ای برده مرا ...
طاقت ایام ...
کجــایی؟؟؟
سلام حضرت دلـ❤️ـبر ...
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃
۱۷۶
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمودرضا_بیضائی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
میدونی
استادپناهیانمیگه:
گیرتوگناهاتنیست!
گیرتو کارایخوبیه...
کهانجاممیدی...
ولی نمیگی"خدایابهخاطرتو"...!🥀
اخلاصیعنی
خدایافقطتوببینحتیملائکههمنه
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
🔸منتظرفرجباشیدنهمنتظرنشانهها‼️
🔰 امر ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف )، یک شبه اصلاح می گردد و فرج بغتتاً (بطور ناگهانی) صورت می گیرد.
سوال: چقدر آمادهایم⁉️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
کیمیگهبیحجابیمایهرشدوپیشرفته؟!😐
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
لبخندتوراچندصَباحـےستندیدم
یکباردگرخانهاتآباد،بگوسیب♥️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_محمد_جعفر_نصر_اصفهانی
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘
خاطرات
نماز جماعت
شهید نصر اصفهانی برای نماز جماعت اهمیت زیادی قایل بود، به ویژه برای نماز صبح. همیشه جزو نخستین کسانیبود که در کوی «شهید فلاحی» برای برپایی نماز صبح حاضر میشد.
اگر ما هم تنبلی میکردیم و در نماز صبح حاضر نمیشدیم، به ما تذکر میداد. بعد از نماز هم باخودروی شخصیاش، همکاران را به اداره میبرد.
نمونه جالبی از جماعت ایشان به یاددارم:
«در بیمارستان بستری و واقعاً لاغر و نحیف بود و روزهای آخر زندگیاش راسپری میکرد.
به همراه «سرهنگ براتی» به ملاقات ایشان رفتیم. درست لحظهای که رسیدیم، صدای اذان برخاست». به ما گفت: «وقت نماز است، چرا پیش من آمدید؟! چرا به نماز جماعت نرفتید؟!» و پس از احوالپرسی، ما را به نماز جماعت دعوت کرد.
هرگزنتوانستم خودم را لحظهای به جای او فرض کنم. اگر من در آن حالت بودم، حتی نمیتوانستم از جای خود تکان بخورم؛ اما ایشان مسیر زیادی را برای ادای این فریضه،نماز جماعت، طی میکرد تا به تکلیف عمل کند.
سرگرد خلبان هوشنگ یاری
منبع: کتاب مرد ره، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال 1380
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
هم پیرو واقعی خط امام بود و هم دستورهای فرمانده هارو به دقت اجرا می کرد. به همین خاطر همیشه مرتب و منظم بود و سر وقت می رفت دانشکده. اون موقع تازه زندگی مشترک رو شروع کرده بودیم و وضع مالی خوبی نداشتیم. واسه همین حتی اون حقوق کمی رو که از دانشکده می گرفت، برامون خیلی مهم بود و روش حساب می کردیم. با این حال قبل از اینکه اولین حقوقش رو بگیره از من اجازه گرفت که اونو به حسال 100 کمیته امداد امام بریزه، می گفت نذر کرده؛ منم قبول کردم. با حقوق دومش هم یه قواره پارچه قبایی برای یه روحانی انقلابی که تو اصفهان می شناخت و دوستش داشت، خرید و بهش هدیه داد. اینطوری نذر دومش هم ادا شد! به دانشجوهایی که وضع مالی خوبی نداشتن هر جوری می تونست کمک می کرد؛ اما خیلی مخفیانه، طوری که حتی منم از این کاراش باخبر نشدم… تا بعد ازشهادتش!
با شهید نصر به مشهد رفته بودیم . ایشان از شب تا صبح در حرم گریه میکردند .
فردای آن از شهید نصر سوال کردم :
خب انشاالله شفای خودت را گرفتی؟
ایشان با کمال خوشرویی گفت: من شفا نخواستم.
با تعجب پرسیدم پس چه خواستی؟
شهید نصر با خنده پاسخ داد: من از خدا شهادت خواستم و امام رضا (ع) را شفیع قرار دادم.
در عملیات مرصاد در یک نبرد تن به تن درمنطقه مریوان به شدت مجروح شده بود.
ترکشی داشت که تا لحظه شهادت در بدنش مانده بود و دائم در گردش بود حتی بگونه ای بود که از کمر درد توان بلند شدن و نشستن را نداشتند و خیلی برایش مشکل ساز شده بود که پزشکان ترجیح داده بودند به خارج برای مداوا بروند اگر در ایران درمان می شد احتمال قطع نخاع وجود داشت.
اما مهم ترین موضوع این بود که همسر مجروح من شیمیایی شده بود و این رنج مضاعفی برایش بود. آن ترکش ها درد و رنجی که داشت باعث شده بود که پزشکان به شیمیایی شدن ایشان توجه نکنند.
از طرفی علایم خاص و مشهودی هم بر روی بدن وجود نداشت. در حدود سه الی چهار سال قبل از شهادت، علایم درونی ظاهر شد و روز به روز بیشتر وخیم تر می شد. اوچندین مرتبه تحت عمل جراحی قرار گرفت و متاسفانه بهبودی حاصل نمی شد.
در روزهای آخر جسمشان نحیف شده بود و داروها دیگر تاثیر نمی گذاشت. شیمی درمانی دیگر جواب نمیداد و پزشکان اعلام کردند که ایشان را به منزل ببرید که سرانجام امیر سرتیپ محمد جعفر نصر اصفهانی در روز 19 آبان سال 1375 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•