eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
934 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ وصیتنامه سرلشکر خلبان شهید مصطفی اردستانی: وصیتنامه بنده خدا مصطفی اردستانی "اللهم اجعلنی من جندک فان جندک هم الغالبون و اجعلنی من حزبک فان حزبک هم المفلحون و اجعلنی من اولیائک فان اولیائک لاخوف علیهم و لا هم یحزنون اللهم انی اسئلک تجعل وفاتی قتلا فی سبیلک تحت رایت نبیک مع اولیائک و اسئلک ان تقتل بی اعدائک و اعداء رسولک و اسئلک ان تکرمنی بهوان من شئت من خلقک و لا تنهی بکرامه احد من اولیائک اللهم اجعل لی مع الرسول سبیلا حسبی الله ماشاءالله" الهی از عمق جانم و با تمام وجودم شهادت می دهم به وحدانیت تو و رسالت رسول محمد(ص) و امامت علی (ع) و اولاد طاهرین او و از تو می خواهم که به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین، پنج تن آل عبا که تمام جهان به خاطر آنها برپاست مرا از دوستان علی و اولاد علی قرار دهی. به حق علی بن حسین زین العابدین به من لذت عبادت و به حق باقرالعلوم لذت علم و به حق امام صادق لذت صداقت و به حق امام کاظم لذت فروبردن غضب و به حق امام رضا لذت رضایت از الله و به حق محمد بن علی لذت جود و ایثار و سخاوت و به حق علی بن محمد لذت هدایت و به حق امام حسن عسکری لذت سرباز و رزمنده اسلام بودن و به حق امام مهدی لذت فرماندهی بر سپاه اسلام را عنایت کن. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ سرلشگر خلبان، شهید اردستانی، در طول جنگ تحمیلی، همواره داوطلب مأموریتهای مشکل بود و بارها اتفاق می‌افتاد که در یک روز، هفت بار به خاک دشمن حمله می‌برد و بدون شک او با انجام دادن 400 پرواز برون مرزی بر فراز خاک دشمن و 1724 ساعت پروازهای مختلف در خاک میهن اسلامی، یکی از قهرمانان جنگ به حساب می‌آید که چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت تا سرانجام در تاریخ 15/10/73 بر اثر سانحه هوایی، به همراه فرمانده فقید نیروی هوایی، سرلشکر شهید منصور ستاری و چند تن دیگر از همرزمانش، به آروزی دیرینه‌اش رسید و به لقاء معبود پیوست . شهید اردستانی به هنگام شهادت 46 سال سن داشت و از وی دو فرزند پسر و دو فرزند دختر به یادگار مانده است •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ خاطرات جنگی شهید سرلشگرخلبان مصطفی اردستانی: در عملیات والفجر8از طرف شهیدبابایی مسئول دسته پروازی بودم. روز سوم یا چهارم آزادسازی فاو بود عراقیها جلوی نیروهای پیاده ما مقاومت میکردند و آماده حمله شده بودند. در همین ایام نزد برادر رحیم صفوی فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه رفتم ایشان گفتند: - شما چکار می‌توانید بکنید؟ - هرچه شما بخواهید انجام می‌دهیم. آن روز پس از مشخص شدن هدف با گروهم پرواز کردم. من آخرین هواپیمای دسته بودم که از زمین بلند شدم.وضع آشفته ای بود و از هر طرف گلوله می‌بارید. هرکدام از هواپیماها که می‌رفتند صدمه دیده برمی‌گشتند. من صدمه دیدن یکی از هواپیماهای خودی را دیدم آن هواپیمارا "سروان اسدزاده" هدایت می‌کرد. ناگهان آتش گرفت و درحالیکه از مسیر منحرف شده بود با سر به زمین خورد و اسدزاده درجا به شهادت رسید. با این خبرها شیطان وسوسه برگشتن را در دلم راه میداد ملی ایمان به خدا تقویتم می‌کرد. به هرحال با سرعت خیلی زیاد از اروند رود رد شدم. ناگهان در عمق 10 کیلومتری خاک عراق موشکی به هواپیمایم چنگ کشید و باک مرکزی هواپیما کنده شد و به سر بال هواپیما چسبید. فکر نمی‌کنم تا الان چنین حادثه ای اتفاق افتاده باشد با دیدن این حالت شروع کردم به خواندن آیه "وجعلنا" و از اهل بیت (ع) کمک خواستم و بمب‌های خودم را رها کردم. در این فکر بودم که بیرون بپرم یا نه. هواپیما از کنترل خارج شده بود در همین افکار دست و پا میزدم که ناگهان حس کردم هواپیما در کنترل من است. پرنده ام چرخشی 180 درجه کرد و متوجه شدم با سرعت کم و در ارتفاع پایین به سمت پایگاه در حرکت هستم. برایم عجیب بود. خودم هم نفهمیدم چطور هواپیما سریع چرخید و برگشت. به هرحال با یک موتور سالم و آرام روی باند نشستم. وقتی پیاده شدم زیر هواپیما را نگاه کردم دیدم سوراخی حدود نیم متر زیر هواپیما ایجاد شده و موتور سمت چپ هم به کلی منهدم شده است. این سالم برگشتن را من جز با امداد غیبی تفسیر نکردم آن حادثه تأثیر زیادی بر روحم گذاشت •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🌷مزار شهید حاج مصطفی اردستانی🌷
⚘﷽⚘ کفش‌های گلی عباس شهید اردستانی و شهید عباس بابایی از ابتدای آشنایی، ارادت خاصی به یکدیگر داشتند. روزی صبح زود برای رفتن به عملیات از ساختمان خارج می‌شدم که شهید اردستانی را دیدم. نشسته بود و یک پوتین گلی را می‌شست. جلوتر رفتم و گفتم: «حاج مصطفی! کجا رفتی اینقدر پوتین‌هات گلی شده؟» کمی سکوت کرد، اما ناگهان شروع کرد به گریه کردن. گفت: «این پوتین‌های عباس است! از منطقه عملیاتی برگشته، هر چه اصرار می‌کنم برای بازدید منطقه از هلی‌کوپتر پایگاه استفاده کند قبول نمی‌کنه و میگه اینها برای کارهای ضروریه. نزدیکی‌های صبح از منطقه برگشته و من می‌خوام حداقل کار کوچکی برایش انجام بدهم.» ماکت فانتوم اف 5 در ورودی شهر پیشوا زادگاه شهید اردستانی برای یادبود این شهید از روزهای آخر حیات شهید اردستانی هم نقل شده است که او در حالی که عکس شهید عباس بابایی را بر دست داشت، اشک می‌ریخت و می‌گفت: «عباس! تو رفتی و مرا تنها گذاشتی ... من در این قفس تنگ دنیا گرفتارشده ام.» از زبان همسر و دخترش نیز نقل شده است که می‌گفت: «نمی‌خواهم در بستر بمیرم ... دوست دارم در هواپیما باشم و بدنم تکه تکه شود.» •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :6⃣0⃣1⃣ #فصل_یازدهم اصرار کردم: «نرو. تو هنوز حالت خوب نشده. بخیه هایت جوش
⚘﷽⚘ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣0⃣1⃣ در همین موقع، مردی از ته کوچه بدوبدو آمد طرفمان. یک جارو زده بود زیر بغلش و چند تا کتاب هم گرفته بود دستش. از ما پرسید: «شما اهل روستای حاجی آباد هستید؟!» ما به هم نگاه کردیم و جواب دادیم: «نه.» مرد پرسید: «پس اهل کجا هستید؟!» صمد سفارش کرده بود، خیلی مواظب باشم. با هر کسی رفت و آمد نکنم و اطلاعات شخصی و خانوادگی هم به کسی ندهم. به همین خاطر حواسم جمع بود و چیزی نگفتم. مرد یک ریز می پرسید: «خانه تان کجاست؟! شوهرتان چه کاره است؟! اهل کدام روستایید؟!» من که وضع را این طور دیدم، کلید انداختم و در حیاط را باز کردم. یکی از زن ها گفت: «آقا شما که این همه سؤال دارید، چرا از ما می پرسید. اجازه بدهید من شوهرم را صدا کنم. حتماً او بهتر می تواند شما را راهنمایی کند.» مرد تا این حرف را شنید، بدون خداحافظی یا سؤال دیگری بدوبدو از پیش ما رفت. وقتی مرد از ما دور شد، زن همسایه گفت: «خانم ابراهیمی ! دیدی چطور حالش را گرفتم. الکی به او گفتم حاج آقامان خانه است. اتفاقاً هیچ کس خانه مان نیست.» یکی از زن ها گفت: «به نظر من این مرد دنبال حاج آقای شما می گشت. از طرف منافق ها آمده بود و می خواست شما را شناسایی کند تا انتقام آن منافق هایی را که حاج آقای شما دستگیرشان کرده بود بگیرد.» ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣0⃣1⃣ با شنیدن این حرف، دلهره به جانم افتاد. بیشتر دلواپسی ام برای صمد بود. می ترسیدم دوباره اتفاقی برایش بیفتد. مرد بدجوری همه را ترسانده بود. به همین خاطر همسایه ها به خانه ما نیامدند و رفتند. من هم در حیاط را سه قفله کردم. حتی درِ توی ساختمان را هم قفل کردم و یک چهارپایه گذاشتم پشت در. آن شب صمد خیلی زود آمد. آن وضع را که دید، پرسید: «این کارها چیه؟!» ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «شما زن ها هم که چقدر ترسویید. چیزی نیست. بی خودی می ترسی.» بعد از شام، صمد لباسش را پوشید. پرسیدم: «کجا؟!» گفت: «می روم کمیته کار دارم. شاید چند روز نتوانم بیایم.» گریه ام گرفته بود. با التماس گفتم: «می شود نروی؟» با خونسردی گفت: «نه.» گفتم: «می ترسم. اگر نصف شب آن مرد و دار و دسته اش آمدند چه کار کنم؟!» صمد اول قضیه را به خنده گرفت؛ ادامه دارد...✒️ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۲۶ تیر ۱۴۰۰ میلادی: Saturday - 17 July 2021 قمری: السبت، 6 ذو الحجة 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹سالروز ازدواج امیر المومنین با حضرت زهرا علیهما السلام (بنابرقولی)، 2ه-ق 🔹مرگ منصور عباسی لعنة الله علیه، 158ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️3 روز تا روز عرفه ▪️4 روز تا عید سعید قربان ▪️9 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️12 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید خم •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•